مسعود مجاوری – درسینه کش حوادث ایستاده ایم و بلاکش جفای روزگاریم هیهات که ما عادت به دم فروبستن به وقت گفتن کرده ایم تا به طیره عقل؛ موصوف صفت “بودن” شویم… رنج و درد انگار عجین نفسهایمان شده و بدون ناله شاید؛ به تعب زندگی گرفتار آییم. خدایا چه میگویم انگار گیج میزنم. آنقدر […]