حرف تازه – میخائیل گورباچف میگوید اتحاد جماهیر شوروی میتوانست حفظ شود و با اتحاد کشورهای مستقل زنده بماند.
آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی اذعان کرده که مقامات شوروی ابعاد مشکلات بین قومیتها و نیاز به اصلاحات در این کشور را دستکم گرفته بودند.
گورباچف ۳۰ سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روز شنبه در مصاحبه با خبرگزاری تاس گفته: «در ابتدا ما ابعاد و عمق مشکلات روابط بین قومیتی و روابط بین مرکزیت شوروی و جمهوریها را دستکم گرفتیم. خیلی طول کشید تا متوجه شویم که این اتحاد جماهیر نیاز به نوسازی دارد.»
او توضیح داد که هدف مقامات شوروی «حفظ اتحاد و ایجاد یک فدراسیون واقعی با حاکمیت واقعی برای جمهوریهایی بود که بخشی از اختیارات خود را به مرکزیت محول میکنند.»
او ادامه داد: «امنیت، دفاع، شبکه حمل و نقل، ارز واحد و حقوق بشر طبق پیشنویس پیمان اتحاد قرار بود در دست مقامات این اتحادیه باقی بماند. من مطمئن هستم که این یک گزینه معتبر بود و اکثر جمهوریهای شوروی از آن حمایت میکردند اما کودتا این احتمال را برهم زد.»
گورباچف گفت: «حتی پس از کودتا، زمانی که جمهوریها استقلال خود را اعلام کردند و اختیارات رئیسجمهور شوروی به طور جدی تضعیف شد، من مطمئن بودم که اتحاد شوروی میتواند حفظ شود. من طرح پیشنهادی اتحادیه کشورهای مستقل را مطرح کردم.»
او توضیح داد که چنین اتحادیهای به یک کنفدراسیون متشکل از جمهوریهایی که همچنان از اختیارات گستردهتری برخوردار بود، تبدیل میشد.
گورباچف تاکید کرد: «اولا، آنها عضو سازمان ملل میشدند، در حالی که اتحاد شوروی کرسی خود را در شورای امنیت حفظ میکرد. نیروهای مسلح و تسلیحات هستهای تحت یک فرماندهی واحد باقی میماند. مطمئن هستم که این طرح بسیار بهتر از آن چیزی بود که در واقعیت بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ داد.»
میخائیل گورباچف در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ از ریاستجمهوری اتحاد جماهیر شوروی کنار رفت؛ یعنی در چنین روزی در ۳۰ سال پیش. اتحاد جماهیر شوروی در همان روز موجودیت خود را از دست داد.
او لحظه کنارهگیریاش از ریاست این اتحاد را برای خود، شوروی و روسیه «روزهای سیاه» توصیف کرد و گفت معتقد است تلاش برای استفاده از زور برای باقی ماندن در قدرت منجر به یک جنگ داخلی حاد با پیامدهای غیرقابل پیشبینی میشد: «آن روزها، روزهایی سیاه برای اتحاد جماهیر شوروی و روسیه بودند. آن روزها برای من نیز روزهای سیاهی بودند اما من کنترل خودم را از دست ندادم. من فرمان کنارهگیریام از ریاست اتحاد جماهیر شوروی را امضا کردم و معتقدم که هیچ حقی برای آنکه غیر از آن اتفاق بیافتد وجود نداشت.»
او دو دلیل را برای عدم توانایی خود در استفاده از زور برشمرد: «اولا، در آن صورت من دیگر خودم نبودم. و ثانیاً، چنین تصمیمی منجر به یک جنگ داخلی حاد با پیامدهایی غیرقابل پیشبینی میشد. مطمئن بودم که باید به هر طریقی از آن احتمال اجتناب شود.»
گورباچف ادامه داد: «بلافاصله پس از توافقنامه بلووژ اعلام کردم که سرنوشت یک کشور چند قومیتی را نمیتوان به صلاحدید رهبران سه جمهوری تعیین کرد و این موضوع باید از طریقی مطابق با قانون اساسی حل شود. من آن سند را عجولانه و نپخته خواندم و از آن انتقاد کردم.»
آخرین رهبر شوروی سابق یادآور شد که در آن لحظه مجالس قانونگذاری جمهوریهای شوروی در حال بررسی پیشنویس طرح اتحادیه کشورهای مستقل بودند: «باید بگویم که من امید خود را به پارلمانهای منتخب دموکراتیک بسته بودم، گرچه توافقنامه بلووژ به مساله تصویبش اشاره نکرده بود. در آن لحظه حساس آنها کلمهای نگفتند. آنها نمایندگان خود را از شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی خارج کردند و در ۱۲ دسامبر توافقنامههای بلووژ را بدون هیچ بحثی تصویب و تحسین کردند. اتفاقاً موضع کمونیستهای روسیه در آن زمان این بود؛ هر چیزی محض خاطر برکناری گورباچف باید انجام شود.»
رفتار آمریکا «متکبرانه» بود
آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی پیشین از ایالات متحده آمریکا انتقاد کرد که بعد از پایان جنگ سرد، عملکرد «متکبرانه» داشته است.
گورباچف در مصاحبهای با خبرگزاری روسی «ریانووستی» که روز جمعه منتشر شد، گفت که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، در غرب و قبل از همه در ایالات متحده آمریکا، «یک فضای فاتحانه» حاکم شد.
گورباچف در این مصاحبه انتقاد کرد: «چگونه میتوان بر روابط با حقوق برابر تکیه کرد، در صورتی که ایالات متحده آمریکا و غرب، خود را در یک چنین موقعیتی بیابند.»
او توضیح داد که غرب بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برخورد «متکبرانه و خودپرستانه» داشت: «آنها پیروزی در جنگ سرد را اعلام کردند. اما آخر ما با هم جهان را از حالت رویارویی بیرون کشیده و از مسابقه هستهای خارج کرده بودیم. ولی نه، «برندگان» تصمیم گرفتند یک امپراتوری جدید بسازند و ایده گسترش ناتو از اینجا ناشی شده است.»
گورباچف معتقد است که رهبری روسیه در ابتدا به این موضوع واکنش بسیار کندی نشان داد و سپس تصمیم گرفت «تقصیر را به گردن وی بیندازد».
او افزود: «هیچ چیز هوشمندانهتری اختراع نشد و منشور پاریس، ایدههای امنیت جمعی، ایجاد شورای امنیت برای اروپا که در سال ۱۹۹۱ به طور جدی مورد بحث قرار گرفت، به فراموشی سپرده شد.»
رهبر شوروی در عین حال ابراز اطمینان کرد که هنوز برای بازگشت به این ایدهها دیر نیست: «من نمیدانم که آیا این اتفاق در حال حاضر، پس از مذاکرات بین رؤسایجمهور روسیه و ایالات متحده (ولادیمیر پوتین و جو بایدن) رخ میدهد یا خیر، اما روندی آغاز شده است. من از این حمایت میکنم، امیدوارم نتیجه داشته باشد؛ نتیجهای که همه کشورهای اروپایی احساس امنیت کنند.»
گورباچف این اظهارات را به دلیل تنشهای شدید میان روسیه و غرب گفت. با توجه به حضور گسترده سربازان روسی در مرز با اوکراین، این هراس ایجاد شده که ممکن است مسکو به کشور همسایه حمله کند. اما کرملین این نگرانیهای غرب را رد کرده و به نوبه خود اوکراین و ناتو را متهم به برخورد تحریکآمیز کرد.
ماموریت گورباچف در پایان دادن وابستگی روسها به مشروبات الکلی
نام میخائیل گورباچف یادآور فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است که ۳۰ سال پیش در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ اتفاق افتاد. اما هشتمین و آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی میراث دیگری دارد که کمتر شناخته شده و آن جنگ با مشروبات الکلی است.
او پس از آنکه در سال ۱۹۸۵ به عنوان دبیرکل حزب کمونیست شوروی انتخاب شد، پنج اولویت را برای اصلاحات در این کشور مشخص کرد. مبارزه با مشروبات الکلی، دومین اولویت برنامه اصلاحی او بود.
ولادیسلاو ام. زوبوک در کتاب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نوشته اگرچه از گورباچف به عنوان یکی از تیتوتالرها در کادر رهبری شوروی نام برده میشود اما این ایده متعلق به او نبوده است.
به نظر این نویسنده، منشأ ایده مبارزه با مشروبات الکلی، یگور لیگاچف یکی از دستیاران یوری آندروپوف، رهبر اسبق شوروی بوده که در سالهای بعد معاون گورباچف در دفتر سیاسی شد. زوبوک در کتاب خود مینویسد که هر دو دولتمرد از عادت روسها به مشروبخواری متنفر بودند.
گورباچف در ۱۱ مارس ۱۹۸۵ به جای کنستانتین چرنینکو، دبیرکل حزب کمونیست شوروی شد و در می ۱۹۸۶، کرملین سرکوب شدید الکل در این کشور را آغاز کرد.
این اقدام کرملین، سومین دوره ممنوعیت الکل در تاریخ روسیه بود. نخستین دوره مبارزه با الکل در سال ۱۹۱۴ و در آغاز جنگ جهانی اول و دومین دوره در سال ۱۹۴۱ بود؛ زمانی که آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد.
در هر حال وزارت دارایی شوروی با طرح گورباچف مخالفت کرد، زیرا استدلال میکرد که مالیات بر مشروبات الکلی در مجموع یک سوم تولید ناخالص داخلی شوروی را تشکیل میدهد. به نظر این وزراتخانه هیچ راهی وجود نداشت که درآمد حاصل از فروش ودکا به خصوص در روستاها را جایگزین کرد.
گورباچف و لیگاچف بدون توجه به این موضوع بر نظر خود تأکید کردند. به این ترتیب بین سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶ فروش ودکا در این کشور به میزان چهار پنجم کاهش یافت.
زوبوک معتقد است که محبوبیت گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی در پی این تصمیم به شدت کاهش یافت و هرگز بهبود نیافت. زوبوک در گفتوگو با یورونیوز گفت: «من در آن دوران زندگی کردهام. این ممنوعیت اولین ضربه بزرگ به اقتدار گورباچف در میان مصرفکنندگان مشروبات الکلی روس و غیرروس بود.»
او در ادامه توضیح داد که با زیادهروی مقامهای وقت شوروی، کارخانههای آبجوسازی جدیدی که از چکسلواکی خریداری شده بودند، بدون استفاده در معرض زنگزدگی قرار گرفتند و باغها و تاکستانهای کریمه با بولدوزر تخریب شدند. به گفته زوبوک بسیاری از شرابسازان در پی این اتفاق خودکشی کردند. زوبوک گفت: «اصلاحات کاملاً به هم ریخت. مردم حتی نمیتوانستند یک لیوان شامپاین برای سال نو دریافت کنند.»
در هر حال گورباچف نخستین رهبر اتحاد جماهیر شوروی نبود که سعی کرد با مشکل نوشیدن الکل مبارزه کند. در سال ۱۹۶۵، مصرف الکل در شوروی سه برابر بیشتر از سال ۱۹۵۰ بود و نیکیتا خروشچف و لئونید برژنف، دو رهبر وقت این کشور اقداماتی را برای کاهش مصرف آن انجام دادند.
در سال ۱۹۷۲ قیمت ودکا افزایش یافت و فروش الکل قبل از ساعت ۱۱ صبح ممنوع شد. اما هر بار تلاشهای مسئولان برای کنترل مصرف الکل در نهایت کاهش مییافت و مصرف الکل بار دیگر به ویژه در روستاها به شدت رو به فزونی میگذاشت.
البته اصلاحات مورد نظر گورباچف، گستردهترین این اقدامات بود و شامل محدودیتهایی در مورد میزان خرید الکل توسط شهروندان شوروی شد. بر اساس این تصمیم، هر شهروند شوروی میتوانست روزی دو بطری نوشیدنی الکلی و بین ساعت ۲ بعدازظهر تا ۷ غروب روزهای کاری خریداری کند.
حداقل سن هم برای نوشیدن الکل افزایش پیدا کرد و از ۱۸ سال به ۲۱ سال رسید. همچنین نوشیدن مشروبات الکلی در محل کار ممنوع اعلام شد که تا پیش از سال ۱۹۸۵ تقریباً عادی بود.
در نتیجه، از سال ۱۹۸۶ تولید الکل خانگی و فروش محصولاتی که برای تولیدشان از الکل استفاده شده بود، افزایش یافت. گزارش سازمان جهانی بهداشت در سال ۲۰۱۰ حکایت از افزایش فروش عطر، لاک ناخن و محصولات پاککننده داشت.
کارزار گورباچف علیه نوشیدن مشروبات الکلی در سال ۱۹۸۸ به اصرار مشاوران اقتصادی او متوقف شد و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تولید الکل همراه با هر چیز دیگری آزاد شد. بر اساس گزارشهای منتشر شده، مرگ و میر ناشی از مصرف الکل بین سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۴ به اوج خود رسید.
با این حال، گزارش سال ۲۰۱۰ سازمان جهانی بهداشت تخمین میزند که برنامههای اصلاحی گورباچف باعث نجات جان ۱.۲ میلیون تا ۱.۶ میلیون نفر شده است.
پاول پالاژچنکو که از سال ۱۹۸۵ مترجم گورباچف بوده و اکنون رئیس روابط بینالملل بنیاد گورباچف است به یورونیوز گفت که «اگرچه اشتباهاتی در اجرای اصلاحات در شوروی وجود داشته اما بدون شک این اصلاحات تأثیر مثبتی بر جامعه روسیه داشته است.»
او از افزایش امید به زندگی در شوروی و کاهش مرگ و میر در این کشور که در پی جنگ علیه مشروبات الکلی رخ داد به عنوان حقایق اصلاحات نام برد.
اتحاد جماهیر شوروی چگونه فروپاشید؟
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ماه دسامبر سال ۱۹۹۱ یکی از مهمترین رویدادهای ژئوپولیتیک قرنی بود که دو جنگ جهانی در آن روی داده بود.
ساختاری که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و از دل آن جنگ سرد به وجود آمد بیشک بدون نقش محوری ارتش سرخ در جریان جنگ جهانی دوم نمیتوانست پدید بیاید. چهل سال پس از پایان جنگ جهانی دوم سیاستمداری در اتحاد جماهیر شوروی سابق به قدرت رسید که «پرسترویکا» یا رشته اصلاحات اقتصادی را در دستور کار داشت.
میخائیل گورباچف، دبیرکل جدید کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۵ همچنین سیاست «گلاسنوست» به معنای فضای باز را دنبال میکرد. او که اکنون با وجود گذشت ۳۰ سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همچنان در سن ۹۰ سالگی در قید حیات است با اجرای این برنامهها نه تنها نتوانست اتحاد جماهیر شوروی را از بحران خارج کند بلکه در عمل زمینه فروپاشی آن را فراهم کرد.
چند دهه رقابت تسلیحاتی با ایالات متحده آمریکا در جریان جنگ سرد پایههای اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی را متزلزل کرده بود. در چنین شرایطی بود که مسکو با شورشهایی در منطقه قفقاز و سپس حوزه دریای بالتیک روبهرو شد.
ارتش سرخ در ماه ژانویه سال ۱۹۹۱ یعنی یک سال و سه ماه پس از فروریختن دیوار برلین مجبور به دخالت در لیتوانی شد تا با تظاهرکنندگان مقابله کند. تیراندازی به سوی معترضان چند کشته بر جای گذاشت اما مانع از اعلام استقلال لیتوانی از اتحاد جماهیر شوروی نشد. استونی و لتونی نیز پس از لیتوانی اعلام استقلال کردند.
با این حال اتحاد جماهیر شوروی همچنان پابرجا بود. ضربه مهلک به آن در ماه اوت ۱۹۹۱ در جریان تلاش برای کودتا علیه میخائیل گورباچف از سوی شماری از مسئولان عالیرتبه زده شد. تلویزیون دولتی بیانیهای را قرائت کرد که بر اساس آن گورباچف به دلیل مشکل جسمانی دیگر قادر به ادامه فعالیت به عنوان رهبر اتحاد جماهیر شوروی نبود.
در این بیانیه تشکیل کمیته کشوری برای وضعیت اضطراری اعلام شده بود. هدف این کمیته جلوگیری از غلتیدن کشور در «هرج و مرج و آنارشی» عنوان میشد. همزمان تانکها دسته دسته وارد خیابانهای مسکو شده بودند. تلاش برای کودتا پس از دو روز شکست خورد اما زمینهساز رویدادهایی شد که طی چند ماه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را رقم زد.
بوریس یلتسین، رئیس فدراسیون روسیه در اتحاد جماهیر شوروی پیروز واقعی رویدادهایی بود که میخائیل گورباچف در جریان آن ضعیف و آسیبپذیر به نظر میرسید.
بسیاری از جمهوریهای عضو اتحاد جماهیر شوروی از جمله اوکراین و بلاروس طی روزهای بعد اعلام استقلال کردند. رؤسایجمهوری بلاروس، اوکراین و فدراسیون روسیه در روز هشتم دسامبر ۱۹۹۱ معاهده مینسک را امضاء کردند. در این سند انحلال اتحاد جماهیر شوروی مورد تائید قرار گرفته و همزمان از شکلگیری اتحادیه کشورهای مستقل مشترک المنافع (C. I. S) سخن به میان آمده بود.
قزاقستان آخرین جمهوری عضو اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که اعلام استقلال کرد. همه کشورهای تازه استقلال یافته به استثنای گرجستان و کشورهای حوزه دریای بالتیک در روز ۲۱ دسامبر ۱۹۹۱ به عضویت اتحادیه کشورهای مستقل مشترکالمنافع درآمدند.
میخائیل گورباچف چهار روز بعد در روز ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ در پیامی تلویزیونی اعلام کرد که از مقامش کنارهگیری میکند. ساعاتی بعد پرچم سرخ اتحاد جماهیر شوروی بر فراز کاخ کرملین جای خود را به پرچم سه رنگ روسیه داد.
۳۰ سال گذشت؛ ۵ دلیل فروپاشی شوروی
کاترینا خینکولوا و الگا ایوشینا
بیبیسی روسیه
میخائیل گورباچف روز ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ رسماً از ریاستجمهوری شوروی کنارهگیری کرد. یک روز بعد، ۲۶ دسامبر، شورای عالی اتحاد شوروی استقلال پانزده کشور مستقل جدید را به رسمیت شناخت، و با این کار به موجودیت اتحاد شوروی پایان بخشید. پرچم سرخ مزین به داس و چکش که زمانی نماد یکی از قدرتمندترین کشورهای دنیا بود از فراز کرملین پایین کشیده شد.
گورباچف در سال ۱۹۸۵، هنگامی که تنها ۵۴ سال داشت، به قدرت رسید، و برای دمیدن دوباره روح در کشوری که دچار رکود شده بود دست به برخی اصلاحات زد.
بسیاری عقیده دارند که آن اصلاحات – پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی و ساختاری) و گلاسنوست (فضای باز و آزادی بیان) – در نهایت باعث فروپاشی کشور شد. دیگران میگویند که اتحاد شوروی به خاطر ساختار انعطافناپذیرش قابل نجات نبود.
در ادامه نگاهی خواهیم کرد به دلایل این فروپاشی که تاثیری شگرف بر هویت فعلی روسیه و رابطه آن با باقی دنیا گذاشته است.
۱. اقتصاد
زوال اقتصادی بزرگترین مشکل اتحاد شوروی بود. اقتصاد این کشور دستوری و برنامهریزیشده بود، و بر خلاف بسیاری از کشورهای دیگر بر بازار مبتنی نبود. دولت در اتحاد شوروی تصمیم میگرفت که از هر جنس چه مقدار تولید شود – چند دستگاه ماشین، چند جفت کفش، و چند قرص نان. دولت در عین حال تصمیم میگرفت که هر فرد به چند عدد از این چیزها نیاز دارد، قیمت چیزها چقدر باید باشد و مردم چقدر باید حقوق بگیرند.
ایده این بود که این نظام اقتصادی نه تنها عادلانه خواهد بود، بلکه بازده بالایی نیز خواهد داشت، اما در واقعیت کارکردش اصلاً خوب نبود. عرضه غالباً در حد تقاضا نبود و پول اغلب هیچ معنایی نداشت.
بسیاری از مردم در اتحاد شوروی به معنای واقعی فقیر نبودند، اما توان دسترسی به بسیاری از کالاهای اساسی را نیز نداشتند چون این کالا هیچ وقت به میزان کافی وجود نداشت.
خریدن ماشین مستلزم نامنویسی و چند سال انتظار بود. برای خریدن یک کاپشن یا پوتین زمستانی باید خیلی وقتها چند ساعت صف میکشیدید، و بعد هم معلوم میشد که اندازه شما تمام شده است. در اتحاد شوروی مردم راجع به خریدن چیزی حرف نمیزدند؛ موضوع صحبت پیدا کردن آن چیز بود.
چیزی که وضع را بدتر کرده بود هزینه برنامه فضایی و رقابت تسلیحاتی بین اتحاد شوروی و ایالات متحده بود که در اواخر دهه ۱۹۵۰ آغاز شد. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نخستین کشوری بود که یک انسان را به فضا فرستاد و زرادخانهای هستهای و موشکهای بسیار پیشرفته داشت، اما هزینه این چیزها بسیار زیاد بود.
اتحاد شوروی برای تامین هزینه این رقابت به منابع طبیعی خود متکی بود، مانند نفت و گاز، اما در اوایل دهه ۱۹۸۰ قیمت نفت سقوط کرد و این اتفاق ضربه سختی به اقتصاد بیمار کشور زد.
هدف پرسترویکا اعمال برخی از قواعد بازار بود، اما اقتصاد عظیم شوروی سنگینتر از آن بود که بشود به سرعت اصلاحش کرد. کالاهای مصرفی کمیاب باقی ماند، اما تورم به سرعت افزایش پیدا کرد.
در سال ۱۹۹۰، اصلاحات پولی جدید باعث از بین رفتن پساندازهای هر چند ناچیز میلیونها نفر شد. خیلیها امید خود به دولت را از دست دادند.
اهمیت این موضوع در این است که کمبود کالاهای مصرفی تاثیری بلندمدت بر طرز فکر مردم در سالهای بعد از فروپاشی شوروی گذاشته است. حتی حالا – با وجود گذشت یک نسل – ترس از کمبود مایحتاج اساسی ادامه دارد. این حسی بسیار قوی است و به راحتی میتوان آن را در زمان انتخابات بازی داد.
۲. ایدئولوژی
هدف گورباچف از گلاسنوست فراهم کردن شرایط آزادی بیان بیشتر در کشوری بود که سالیان زیادی را زیر سلطه نظامی سرکوبگر گذرانده بود و مردمش از ابراز عقیده، طرح پرسش، و اعتراض میترسیدند.
گورباچف آرشیوهای تاریخی را گشود و به این ترتیب مقیاس واقعی سرکوبهای زمان استالین که به مرگ میلیونها نفر منجر شده بود آشکار شد. او خواهان بحث و تبادل نظر راجع به آینده اتحاد شوروی، ساختارهای قدرت آن و چگونگی ادامه اصلاحات در آینده بود. او حتی ایده یک نظام چندحزبی را نیز مطرح کرد که استیلای حزب کمونیست را به چالش میکشید.
با اینکه هدف صرفاً تنظیم ایده حکومت شورایی بود، این پردهدریها در عمل باعث شد که خیلیها در اتحاد شوروی به این نتیجه برسند که نظام تحت حاکمیت حزب کمونیست – جایی که تمامی مقامات دولتی یا انتصابی بودند یا در انتخاباتهای یکجانبه برگزیده میشدند – ناتوان، سرکوبگر و مهیای فساد است. دولت گورباچف سعی کرد که روند انتخاباتی را تا حدی آزاد و عادلانه کند، اما دیگر دیر شده بود.
اهمیت این موضوع در این است که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، از همان ابتدا متوجه اهمیت وجود یک ایده ملی قوی شد، مخصوصاً برای دولتی که نه کامل شفاف است و نه کامل دموکراتیک. او به منظور ایجاد یک آرمان ملی برای ریاستجمهوری خود از موتیفهای گوناگونی استفاده کرده است که به دورههای مختلف تاریخی روسیه و اتحاد شوروی تعلق دارند: گلچینی از ثروت و شکوه امپراتوری روسیه، ایثار و رشادت پیروزی در جنگ جهانی دوم در زمان استالین، و ثبات آرام اتحاد شوروی در دهه ۱۹۷۰ را با یکدیگر مخلوط کردهاند تا الهامبخش افتخار و وطنپرستی شود – و سرپوشی باشد بر بسیاری از مشکلات روزمره زندگی در روسیه امروز.
۳. ناسیونالیسم
میخائیل گورباچف میگوید اتحاد جماهیر شوروی میتوانست حفظ شود و با اتحاد کشورهای مستقل زنده بماند.
اتحاد شوروی حکومتی چند ملیتی بود که جایگزین امپراتوری روسیه شد. از ۱۵ جمهوری تشکیل شده بود که همگی قرار بود به عنوان ملتهای برادر حقوقی مساوی داشته باشند. اما در واقعیت روسیه با اختلاف بسیار از همه بزرگتر و قدرتمندتر بود، و زبان و فرهنگ روسی در بسیاری مناطق حاکم بود.
گلاسنوست باعث شد تا بسیاری از مردم دیگر جمهوریها به سرکوبهای قومی گذشته پی ببرند، از جمله قحطی اوکراین در دهه ۱۹۳۰، اشغال کشورهای حوزه دریای بالتیک و مناطق غربی اوکراین تحت لوای پیمان عدم تجاوز با آلمان نازی، و کوچ اجباری بسیاری از گروههای قومی در زمان جنگ جهانی دوم. این مسائل و دیگر رویدادها موجی از ناسیونالیسم و تقاضا برای خودمختاری به پا کرد.
ایده اتحاد شوروی به عنوان خانوادهای شاد از ملتهای مختلف به شکلی ترمیمناپذیر ضربه خورد و کسی هم با تلاشهای شتابزده برای اصلاح آن با دادن خودمختاری به جمهوریها قانع نشد. اهمیت این موضوع در این است که تنش میان روسیه که به سختی میخواهد نقش مرکزی و حوزه نفوذ خود را حفظ کند و بسیاری از جمهوریهای سابق شوروی همچنان ادامه دارد.
روابط سرد میان مسکو و کشورهای حوزه دریای بالتیک، گرجستان و اخیراً نیز اوکراین – با پیامدهای فاجعهبارش – همچنان در شکلدهی به چشمانداز ژئوپلیتیک اروپا و فراتر از آن نقشی اساسی ایفا میکند.
۴. از دست دادن دلها و ذهنها
سالیان سال به مردم شوروی گفته میشد که غرب رو به «زوال» است و مردمش در فقر و حقارت ساخته دست دولتهای سرمایهدارشان زندگی میکنند. افزایش سفر و ارتباط مستقیم بین مردم عادی باعث شد که این ایده در اواخر دهه ۱۹۸۰ با تردید جدی روبهرو شود.
شهروندان شوروی میدیدند که در بسیاری از کشورهای دیگر سطح زندگی، آزادیهای شخصی و دولت رفاه بسیار بالاتر از کشور خودشان است. چشمهایشان به چیزهایی باز شده بود که مقامات سالها تلاش کرده بودند به شیوههای مختلف مخفی کنند؛ با ممنوع کردن سفرهای خارجی، انداختن پارازیت روی رادیوهای خارجی و سانسور آثار ادبی و تصویری خارجی که وارد اتحاد شوروی میشد.
درست است که گورباچف با بهبود روابط با غرب به جنگ سرد پایان داد و خطر یک درگیری هستهای را زدود، اما یکی از پیامدهای ناخواسته این بهبود روابط این بود که مردم شوروی به اختلاف زیاد سطح زندگی خود با مردم دیگر کشورها پی بردند. محبوبیت گورباچف در خارج مدام بیشتر میشد، اما در خانه شاهد انتقادهای روزافزون بود. اهمیت این موضوع در این است که دولت روسیه در دستکاری تولیدات رسانهها به سود خود بسیار توانمند شده است.
برای فرار از مقایسههای نامطلوب با باقی دنیا، روسیه اغلب از لحاظ فرهنگی و تاریخی پدیدهای منحصر به فرد معرفی میشود – مبارزی تنها که توسط بدخواهان محاصره شده است. در روایتهای رسانهای پیوسته از دستاوردهای علمی، پیروزی در جنگ جهانی دوم و میراث فرهنگی استفاده میشود تا پیام استثناگرایی ملی به گوش همگان برسد، تا حواس روسها از مشکلات روزانه پرت شود.
۵. رهبری
گورباچف میدانست که جلوگیری از زوال اقتصادی بیشتر و سقط روحیه ملی نیازمند تغییرات ریشهای است، اما شاید درک دقیقی از چگونگی رسیدن به این هدف نداشت. با پایان دادن به جنگ سرد به قهرمانی برای دیگران تبدیل شد، اما در خانه مورد انتقاد اصلاحطلبانی که فکر میکردند ابتکار عمل را در دست نگرفته است و محافظهکارانی که فکر میکردند زیادهروی کرده است قرار گرفت. به همین خاطر حمایت هر دو گروه را از دست داد.
کودتای نافرجام اوت ۱۹۹۱ تلاشی بود از طرف محافظهکاران برای کنار گذاشتن او از قدرت. این اقدام نافرجام نه تنها نتوانست شوروی را نجات دهد، بلکه فروپاشی آن را نیز تسریع کرد. تنها سه روز بعد، رهبران کودتا سعی کردند که از کشور فرار کنند و آقای گورباچف به قدرت بازگشت، هر چند برای مدتی کوتاه. بوریس یلتسین در روسیه و رهبران محلی در نقاط دیگر شوروی پا به صحنه گذاشتند.
در ماههای بعد از آن بسیاری از جمهوریها رفراندوم استقلال برگزار کردند و طومار این کشور نهایتاً در ماه دسامبر در هم پیچیده شد. اهمیت این موضوع در این است که ولادیمیر پوتین حالا به یکی از دیرپاترین رهبران روسیه تبدیل شده است. یکی از اسرار دیرپایی او قرار دادن روسیه در اولویت است، یا حداقل تمارض به این کار.
در حالی که میخائیل گورباچف به خاطر رها کردن یکجانبه بسیاری از برتریهای شوروی که به سختی هم به دست آمده بودند آماج انتقادها قرار گرفت، مانند خارج کردن شتابزده سربازان شوروی از آلمان شرقی، ولادیمیر پوتین با چنگ و دندان برای چیزهایی که فکر میکند منافع روسیه محسوب میشوند میجنگد.
پوتین هنگام سقوط دیوار برلین افسر کاگب در آلمان شرقی بود، و از نزدیک هرجومرج ناشی از خروج شوروی را تجربه کرده بود. سی سال از آن زمان میگذرد، و او مخالف سرسخت نزدیکتر شدن ناتو به مرزهای روسیه است و حاضر است برای رسیدن به این هدف از زور هم استفاده کند، و تجمع سربازان روس در نزدیکی اوکراین بیانگر همین واقعیت است.
ولادیمیر پوتین: فروپاشی شوروی تراژدی بود
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه ده روز قبل به تاسف خود از سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ اشاره و فاش کرده که برای جبران درآمد خود در زمان فروپاشی شوروی مجبور بوده به عنوان راننده تاکسی کار کند. مشکلات اقتصادی ناشی از فروپاشی، بسیاری از روسها را وادار کرد تا به دنبال راههای تازهای برای کسب درآمد باشند.
پوتین تجزیه اتحاد جماهیر شوروی سابق را «فروپاشی روسیه تاریخی» توصیف کرده است: «در غرب معتقد بودند که تجزیه بیشتر روسیه فقط به زمان نیاز دارد.»
اظهارات پوتین برگرفته از یک فیلم مستند به نام «روسیه، جدیدترین تاریخ» است. اینکه پوتین فروپاشی شوروی را یک تراژدی میداند، امری به خوبی شناخته شده است اما اظهاراتش در مورد مشکلات شخصی خود در آن زمان نکته تازهای است.
او میگوید: «گاهی اوقات مجبور بودم پول بیشتری به دست بیاورم. منظورم این است که به عنوان یک راننده شخصی با ماشین درآمد اضافی کسب کنم. صادقانه بگویم صحبت در مورد آن ناخوشایند است، اما متاسفانه اینطور بود.»
در آن زمان، تاکسیها در روسیه بسیار کم بودند و بسیاری از افراد برای گذران زندگی غریبهها را سوار میکردند. برخی حتی از وسایل نقلیه کاری مانند آمبولانس به عنوان تاکسی استفاده میکردند.
پوتین به عنوان مامور سابق سرویس امنیتی شوروی، «کاگب» شناخته میشود. با این حال، در اوایل دهه ۱۹۹۰ او در دفتر آناتولی سبچاک، شهردار سنتپترزبورگ کار میکرد.
او همچنان میگوید که پس از کودتای اوت ۱۹۹۱ علیه گورباچف، رئیسجمهور وقت شوروی که منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد، از «کاگب» استعفا داد.
منابع: ایسنا / دویچهوله / اسپوتنیک / یورونیوز / بیبیسی/ تاریخ ایرانی
ارسال دیدگاه