چگونه یاد گرفتم که از بُحران نترسم و آن را دوست داشته باشم *
محمد مساعد – هشدار: این چند کلمه نه تنها هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد بلکه به شکل غم انگیزی غم انگیز است! بحران! این کلمه کوچک که چند هفتهای هست به هر بهانهای دوست دارد جایی در میان تیترهای رسانهها داشته باشد هم از آن دسته کلماتیست که اینقدر استفاده کردهایم دیگه معنی واقعیاش […]
محمد مساعد – هشدار: این چند کلمه نه تنها هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد بلکه به شکل غم انگیزی غم انگیز است!
بحران! این کلمه کوچک که چند هفتهای هست به هر بهانهای دوست دارد جایی در میان تیترهای رسانهها داشته باشد هم از آن دسته کلماتیست که اینقدر استفاده کردهایم دیگه معنی واقعیاش را فراموش کردهایم.
کافی است دستت برود سمت کنترل تلویزیون یا روی لینک فلان خبرگزاری کلیک کنی تا چشمت به بحرانهای کوچک و بزرگی بیافتد که در حال رخ دادن هستند!
از هشدارهای جدی کارشناسان درباره بحران جهانی آب تا واکنش سازمان ملل به بحران میانمار، از وضعیت بحرانی ریزگردها در اهواز تا وضعیت بحرانی برف در رشت.
بحران همه جا هست و خب از آنجا که هر بحرانی نیاز به مدیریت دارد ایضاً مدیریت بحرانش هم همه جا هست و از آنجا که ما کلا خیلی به بحران علاقهمند هستیم به قول آقای قالیباف شهردار تهران «بحرانِ مدیریتِ بحران» (ببخشید خیلی بحران در بحران شد) هم همه جا به چشم میخورد.
این وفور بحرانها باعث شده مسئولینمان به جای رقابت بر سر عملکرد به یقه گیری بر سر مصیبتها بپردازند و اتفاقا نتیجه هم بگیرند.
خودمانیم، دو دو تا چهار تا هم که بکنیم میبینیم وسط این مصیبتهای پیاپی که سرمان نازل میشود این یقهگیریها نه تقصیر آن مسئولی است که یقه مسئول دیگر را گرفته نه تقصیر آن مسئول دیگر که در جوابش چک افسری (مهندسی، سرهنگی، دکتری، حقوقدانی یا…) را زیر گوش نفر اول خوابانده.
باور کنید یا نکنید تقصیر من است (و هرکدام از شما که منصفانه بار مسئولیت خودتان را بپذیرید). یعنی اگر بخواهیم انصاف به خرج بدهیم میبینیم اگر ما نمیخواستیم این نمیشدیم که حالا هستیم.
کمی فکر کنید. چرا شهردار شهر رشت (که هم باسواد است هم باهوش) در حالی که هنوز چک چک ناودانهای شهر خاموش نشده وقت میگذارد و نامه مینویسد (یا مینویساند) به نماینده مردم رشت در مجلس و چیزهایی میگوید که نه در شأن شهردار شهری مثل رشت است نه در شأن نماینده مجلسش؟
به نظرتان شهردار شماره تلفن آن نماینده مجلس را نداشته یا خواسته از هزینههای قبض تلفن کم کند که به جای یک گفتگوی خصوصی ترجیح داده با نامهی سرگشاده جواب انتقادات آن نماینده مجلس را بدهد؟ فکر میکنم جوابش این است که شهردار فکر میکند میتواند با این حمله، تصویری بهتر از خود در اذهان عمومی ایجاد کند. میتواند؟ وای به حال ما اگر بتواند. و وای به حال ما اگر به همین دلیل ساده باشد که فلان نماینده اصولگرا روز و شب به معصومه ابتکار حمله میکند که چرا بحران آب داریم و آن عضو شورای شهر اصلاح طلب مدام محمدباقر قالیباف را میکوبد که چرا پلاسکو را تعطیل نکردی. وای به حال مایی که اسممان افکار عمومی است اگر یادمان برود فلج شدن شهر رشت با بارش پنجاه سانتی متر برف در بهمن ماه شاهکاریست که شهردار به تنهایی از عهده انجامش برنمیآید!
اگر یادمان برود وظیفه نماینده مجلس قانونگذاری است و نه اجرا که از او بخواهیم «شرح اقدامات خود را در یک سال اخیر که منتج به اجرا شده فهرست کنید»! اگر یادمان برود بحران یعنی رویدادی پیش بینی نشده که وضعیتی را ناپایدار یا خطرناک میکند و در هیچ جای دنیا به برفی که در ماه بهمن میبارد و حداقل از چند روز قبل پیش بینی شده بحران نمیگویند.
و باز هم اگر یادمان برود شهردار رشت فقط یکی از دهها مسئولی است که باید درباره وضعیت روزهای گذشته رشت پاسخگو باشد. این چند روز که چشمم به مصاحبههای مسئولان میافتاد بیشتر از هرچیزی کلمه «حضور» را میدیدم. فلان عضو شورا از حضورش در همان ساعات اول در محل میگفت و آن دیگری از حضور شبانهروزیاش در خیابانهای شهر به عنوان سندی بر خدمتگذاریاش اسم میبرد.
یکی دیگری را به علت آنکه در آن ساعات حضور نداشته محکوم میکرد و دیگری برای اثبات حضورش عکسهایش را در ژستهای مختلف کنار بولدوزر فلان سازمان منتشر میکرد.
البته مخاطب این مصاحبهها و عکسها کسی نبود جز من و شما و صدالبته آن مسئولین عزیز هم احتمالا تصور میکردند درحال گفتن چیزی هستند که ما دوست داریم بشنویم (و یا بهتر بگویم: تصور میکردند در حال گفتن چیزی هستند که اگر بشنویم دوستشان خواهیم داشت). رشت و تهران و اهواز هم نداشت. همه جا حرف همین بود و شیوه همان.
به نظرتان چرا از این عزیزان نپرسیدیم «حضور» شما در محل دقیقا چه کمکی به حل مشکلات میکرده است؟ چرا از آن عضو شورا نپرسیدیم در آن عکس که از تو در میان برفها منتشر شده درحال ارائه کدام توصیه محیرالعقول به راننده فلان وسیله راه باز کن هستی که به ذهن خودش نمیرسیده و یا چرا از آن شهردار عزیز نمیپرسیم که توضیحات واضح و مبرهنش در محل فلان حادثه (و البته در حضور فیلمبرداران) چه دردی از آتشنشانان مصیبت زده دوا میکرده است؟
چرا این توهین آشکار این عزیزان و مشاوران رسانهایشان به شعور ما اتفاقا سند خدمت و جدیت این عزیزان هم قلمداد میشود؟ باز هم انگار جواب این چرا ما هستیم. ما که نمیخواهیم «سرمان را درد بیاوریم» و «فکر نان خودمان هستیم که خربزه آب است» و «به ما ربطی ندارد» اما در دل بحرانهایی چنین خودساخته چشم در حدقه میچرخانیم تا مقصری بیابیم و قرعه به نام هرکه افتاد طومارش را به هم بپیچیم و به خواب برویم تا بزنگاه بعدی.
ما که حواسمان نیست از مسئولانمان بخواهیم حواسشان به برف زمستان و مسافر عید و آب شالیزار بهار و… باشد اما حواسمان هست کار که از کار گذشت به تماشای یقه دریدن مسئولان بنشینیم و عضو کمپین «معذرت خواهی این از آن» این یکی و کارگروه «خوب کاری کردم» آن یکی شویم.
ما که از خودِ بحران میترسیم اما از خلقش نه. ما که باید یاد بگیریم نه تنها از بحران نترسیم، بلکه دوستش هم داشته باشیم، اینقدر زیاد که لحظهای فراموشش نکنیم، آنقدر عمیق که هرگز اتفاق نیفتد.
* عاریت گرفته شده از عنوان فیلم Dr. Strangelove or: How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb
انتشار یادداشت ها الزاما به معنای تایید محتوای آن نیست و به منظور انجام رسالت خبری و آشنایی مردم با فضای روز جامعه منتشر می شود.
گیل نگاه
ارسال دیدگاه