پیرامون حواشی الگیلانو؛

ویرگول را کجای این جمله بنشانیم؟/ بخشش لازم نیست اعدامش کنید

بابک مهدیزاده*: ۱- آن روز که جدول بازی های لیگ دسته اول منتشر شد چشم خیلی ها در گیلان به روی هفته چهارم خیره ماند. ضربان قلب خیلی ها بالا رفت و خیلی ها دچار هیجان شدند. خیلی ها هم برنامه ها کشیدند که در روز موعود چه کنند. عده ای اما از همان هفته […]

بابک مهدیزاده*:

۱- آن روز که جدول بازی های لیگ دسته اول منتشر شد چشم خیلی ها در گیلان به روی هفته چهارم خیره ماند. ضربان قلب خیلی ها بالا رفت و خیلی ها دچار هیجان شدند. خیلی ها هم برنامه ها کشیدند که در روز موعود چه کنند. عده ای اما از همان هفته اول شروع کردند به ایجاد کمپینی در راستای ارتقای فرهنگ هواداری. عده ای از هر دو طرف سپیدرود و ملوان لباس تیم هایشان را پوشیدند و طی سه هفته به ورزشگاه رقیب هفته چهارمشان رفتند و باهم عکس گرفتند و شیرینی پخش کردند که یعنی گیلک ها، از هر دو شهر رشت و انزلی، با یکدیگر شاید رقیب باشند اما رفیق هم هستند. اسمش را هم گذاشتند کمپین “الگیلانو بدون توهین”. اتفاق تازه ای درحال رخ دادن بود و چشم خیلی ها به نور امیدی درخشید. اما…
۲- سرانجام روز موعود فرا رسید. آن زمان که ورزشگاه انزلی از تماشاگر پر نشد، آن هم در چنین بازی حساسی که سال ها بود خیلی ها انتظارش را می کشیدند، حساب کار دست خیلی ها آمد. بسیاری از طرفداران ملوان ساکن شهرهای مجاور راضی به حضور در استادیوم نشدند. آن هایی که حامی ملوان عزیزشان بودند اما ریشه ای هم در رشت داشتند، ظاهرا دوست نداشتند که پا در استادیومی بگذارند که احتمال فحش و توهین و ناسزا در آن وجود داشت. احتمالی که متاسفانه به وقوع پیوست. اگرچه به مثل سال های گذشته نبود اما… بود. مهم نیست شروع کننده اش اهل کدام شهر بود. مهم آن است که رشته های آن کمپین که به دنبال داربی بی توهین بود پنبه شد. شیشه های اتوبوس شکسته شد. و خیلی ها از خجالت خیلی های دیگر درآمدند.
۳- هفته به پنج که رسید تیمی از مازندران با یک بازیکن مشهور انزلی چی به رشت آمد…و… باز آنچه که نباید می شد، شد. شعارهایی از سکوها به گوش شنیده شد و حرکات دستی از سوی بازیکن معروف به سوی سکوها دیده شد.
۴- تماشاگران سپیدرود می گویند در انزلی مظلوم واقع شده اند. داور کمر به قتل تیم شان بسته بود و خودشان هم زیر باران سنگ و چماق بودند. کمیته انضباطی هم که همواره در تقابل بین دو شهر همسایه، مرکزنشینان را محکوم کرده است. تا اینجایش درست. هر حقی که ذایل می شود دل هر دردمندی را به درد می آورد. اما چگونه می شود حق را گرفت؟
۵- در همین روزهای پر از حاشیه، اتفاق عجیبی هم در بزرگ ترین ورزشگاه ایران افتاد. در بازی تیم ملی ایران با قطر بعضی از بازیکنان و کادرهای فنی تیم ملی بعد از گل اول دست به رفتارهای عجیبی زدند و صدهزار تماشاگر هم در عصبی ترین و هیجانی ترین حالت ممکن شعارهایی مملو از کینه و توهین دادند که دهان بسیاری را به تعجب باز نگه داشت. آن هم در مقابل تیم کشوری که خودشان و کشورهای همسایه شان همواره سر تیم های ما را می بریدند با انواع ناداوری ها و برخوردهای نامناسب. هنوز ایرانی ها آن باخت و آن پرچم کشور عربی را به یاد دارند که چطور اهالی یک کشور کوچک به خاطر شکست ایران و راهیابی عربستان از ته دل خوشحال بودند و ما را به تحقیر فرامی خواندند. تا آنجا ما مظلوم بودیم اما روز جمعه در ورزشگاه آزادی، ورق برگشت. مهم نیست که در اوج مظلومیت حتما بتوانی حقت را بگیری، همین که فریاد مظلومیتت را به گوش همگان برسانی خود کوبشی است بر طبل رسوایی آنان. اما وای به آن روزی که خود همان رفتاری که محکومش می کنی را نشان دهی. دیگر کسی را غم دردهایت نیست.
۶- اصولا هرآنکس که مظلوم واقع می شود، چه رشتی باشد چه متعلق به هرجای دیگر این جهان، می تواند در مقابل ستمی که بر او و تبعیضی که علیه او روا شد، دو نوع واکنش نشان دهد. یا اینکه مقابله به مثل کند و شعار “عه بازی برگشت دره” سر دهد و با جمعیت بیشتر و توان افزون تر و هنجره قوی تر و چماق های پرزورتری به استقبال آنی برود که موجبات آزارش را فراهم کرده بود یا اینکه فرهنگی متفاوت از خود نشان دهد و در مقام مظلوم حق خود را از مراجع مرتبط بستاند. اگر راه اول انتخاب شود شاید جای ظالم و مظلوم عوض شود. دیگر کسی به حرف آنکس که خود همان رفتارهای مشابه را نشان داده گوش نمی دهد و تا قیام قیامت دشمنی و خونخواهی بین دو همسایه، آن هم در زمانه ای که مفهوم ملیت ها درحال تغییر است و شعارهای قومی تمسخر آمیز است و نشاندهنده عقب ماندگی، ادامه می یابد و آنچه که قربانی می شود ورزش و تیم های محبوب یک استان است. در راه دوم اما…
۷- رشتی ها همین هفته پیش در عرض کمتر از بیست و چهار سال بالاترین درجه از همگرایی و فرهنگ مداری را از خود با نجات جان یک انسان نشان دادند. اتفاق عجیبی در رشت رخ داد. خبرنگاری در یک سایت محلی شرح حالی از یک جوان محکوم به اعدام داد و تقاضای کمک ۵۰ میلیونی کرد. رشتی ها و شهروندان شهرهای دیگر ایران به یک باره با وجدانی آگاه و فرهنگی متمدنانه دست به معجزه زدند و در عرض چندین ساعت مبلغی فراتر از مبلغ مورد نظر را جمع کردند. انگار رشت آن روز یکپارچه شده بود برای تبلیغ فرهنگ بخشش. فرهنگی که هم ریشه در آموزه های دینی ما داشت و هم تبلوری از مدنی شدن انسان ها بود. رشت در ماجرای نجات سلیمان بالاترین حد از مدنیت را نشان داد. حال زین پس این انتخاب تماشاگران رشتی- همان هایی که شدیدا ادعای “رشت پایتخت فرهنگی ایران” دارند-  در استادیوم عضدی است که می خواهند به همان رفتار تعصب گونه و خشونت آمیز سال های گذشته رایج بین دو شهر ادامه دهند یا به مثل آن چند بازیکن داماش حتی بعد از صحبت های تحریک آمیز مازیار زارع جهت دلجویی به خانه اش بروند و یا مثل سهیل حق شناس کاپیتان سپیدرود در مقابل هجمه همشهریانش بایستد و بزرگوارانه از مازیار زارع تعریف کند یا همانند آن خیل عظیم یاری دهنده به سلیمان پای چوبه دار باشند و کاری کنند که ایران به داشتن شهر بافرهنگی چون رشت ببالد و نه آنکه منتظر باشد و هرچه دوربین در شبکه های تلویزیونی اش هست را به محل دربی های دو همسایه بفرستد تا بلکه سوژه ای پیدا شود و میلیون ها نفر پشت تلویزیون هایشان دعوا و فحاشی ها و صحنه های هیجان انگیز ما را ببینند و تخمه بشکنند. پایان یادداشت به اول تیتر برمی گردیم. شما به عنوان یک رشتی و گیلانی علامت ویرگول را کجای جمله می گذارید: “بخشش، لازم نیست اعدامش کنید” یا “بخشش لازم نیست، اعدامش کنید”.

* روزنامه‌نگار

عکس: وبسایت باشگاه سپیدرود

شمال ما