نگاهی به کتاب چاه به چاه رضا براهنی و خلاصه داستان
در این مطلب نگاهی به کتاب چاه به چاه رضا براهنی خواهیم داشت.
به گزارش قلم آزاد، چاه به چاه اثر دکتر رضا براهنی است که در سال ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. از دانشگاه استانبول دکترای ادبیات انگلیسی گرفت و به عنوان مدرس در دانشگاه تهران تدریس کرد.
او نویسنده، شاعر و منتقد ادبی و عضو کانون نویسندگان ایران و یکی از چهرههایی است که در سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ برای تشکیل کانون نویسندگان ایران با جلال آل احمد همکاری داشت. او همچنین رئیس سابق انجمن قلم کانادا است. آثار او به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، سوئدی و فرانسوی ترجمه شدهاست.
از مهمترین آثار او در زمینه داستاننویسی میتوان به: بعد از عروسی چه گذشت، آواز کشتگان، رازهای سرزمین من، روزگار دوزخی آقای ایاز و آزاده خانم و نویسندهاش اشاره کرد. براهنی هم اکنون مقیم کاناداست و انتشارات نگاه تمام آثار او را در دست چاپ دارد.
کتاب چاه به چاه
وقتی اسم رضا براهنی را روی جلد دیدم با خودم گفتم این رمان، حتما کتاب خوبی است. کتاب کمحجم و خوشخوانی که از خط اول تا خط آخر همراهم شد. شاید داستان گره و پیچدگی موضوعی نداشته باشد که درگیر خط داستان شویم اما در عین سادگی به قدری روان و خوب شما را جلو میبرد که فکر میکنم یک روزه کل کتاب را تمام میکنید.
داستان در اواسط دهه ۵۰ در زمان محمدرضاشاه پهلوی اتفاق میافتد، حمید پسری است که در سپاه دانش کار میکرده و حالا به زندان افتاده است. او برای کمکخرجی خانوادهاش یک تپانچه قدیمی مربوط به دوران میرزا کوچک خان را به یک نفر میفروشد.
در طول داستان متوجه میشویم دلیل زندان افتادن حمید این است که با آن تفنگ تروری صورت گرفته و حمید از آن بیخبر است و حالا در زندان ساواک به سر میبرد و از او بازجویی میشود.
شروع داستان، آشنایی حمید با فرد زندانی به اسم دکتر است. دکتر یکی از زندانیهای سیاسی و سرشناس است که عقاید مخالف رژیم شاهنشهی دارد. بیشتر جملات و حرفهای بزرگ و پر مفهوم کتاب از زبان دکتر است. صحبتهایی که هر لحظه خود حمید هم به آنها فکر میکند و خواننده را پیش از پیش به تفکر و تایید دعوت میکند.
خواندن این کتاب شبیه قطعه پازلی است که میتواند شما را به آثار دیگر نویسنده مرتبط کند. بخشهایی از داستان در اتاق تمشیت و به شکنجه میگذرد. کتاب به جهتی توصیف و شرح اوضاع زندانها و شکنجههای ساواک و پیشنهاد همکاریهای آنها را نشان میدهد.
داستان کتاب چاه به چاه یک انسجام واحد به شکلی که انتظار داشته باشید را ندارد. مثلا یک غافلگیری یا شاخص ادبی که در کتاب آواز کشتگان میبینیم را در این داستان پیدا نمیکنیم. یک داستان کاملا ساده بدون هیچ پیچیدگی و شاید صرفا با یک مجموعه از حرفهای زیبا از زبان قهرمان داستان. مثلا جایی از کتاب با جزئیات صحنه ناخن کشیدن ساواک مواجهاید که آقای براهنی در توصیف چیزی کم نگذاشته که این تبحر او را در توصیفات دقیق نشان میدهد. از شروع چنان غرق تصویرهای رسم شده و جملات ناب میشوید که لذت خواندن آن به وجود شخصیتهای مبهم و ناشناخته کتاب که تا آخر چیزی از جزئیات آنها دستگیرتان نمیشود، میارزد. بیشک خواندن داستان چاه به چاه تجربهای کوتاه و لذتبخش خواهد بود.
جملاتی از متن کتاب چاه به چاه
به کسی که به تو دروغ میگوید، به کسی که یک لحظه به تو میگوید مادر…! و لحظهی دیگر وقتی که تو از ترس به او اعتماد کردهای، الکی به تو اعتماد میکند، هرگز اعتماد نکن! به کسی که دو نوع زبان دارد، دو نوع صدا دارد، با یک زبان و صدا تو را میکوبد و با زبان و صدای دیگر تو را مزورانه میبوسد تا تو را آمادهی جوخهی اعدام بکند هرگز اعتماد نکن! (کتاب چاه به چاه – صفحه ۵۰)
یک چیز را میدانم. کشش من بسوی زندگی از کشش من بسوی مرگ به مراتب بیشتر است. (کتاب چاه به چاه – صفحه ۵۰)
ما مردم را میپاییم، یک عده هم ما را میپایند، و بعد یک عدهی دیگر هم آنها را میپایند. در واقع میتوان گفت که ارتش و پلیس مردم را میپایند، سازمان امنیت ما و مردم را میپاید، یک عده از سازمان امنیتیها خود سازمان امنیت را میپایند، و آمریکاییها هم آنها را میپایند، و آمریکاییها را هم یک عده از خود آمریکاییها میپایند. (کتاب چاه به چاه – صفحه ۷۵)
در این دستگاه اگر کسی وظیفهاش را انجام دهد، به خاطر وظیفهشناسی نیست، به علت ترس است. (کتاب چاه به چاه – صفحه ۷۵)
اگر فردا دختر یا پسر آدم بزرگ شد و فهمید که پدرش رئیس زندان بوده، یا از آن سرهنگهای شهربانی و ارتش بوده که تا حال حداقل پنجاه نفر را به دست خودش شلاق زده، یا پنج شش نفر را در یک محاکمهی قلابی به اعدام محکوم کرده، چه میگوید؟ آیا خجالت نمیکشد از اینکه پدرش یک قاتل، یک شلاقزن حرفهای یا یک جلاد بوده؟ نمیدانم چکار بکنم. (کتاب چاه به چاه – صفحه ۷۶)
مادر میگوید: «پدرت میگوید که گاهی از دور، در پشت اولین ردیف درختهای جنگل، چند تا سایه را به چشم خود دیده است.» و بعد میگوید: «چشم این مرد دو متر آن ورتر را نمیبیند، چطور ممکن است پنجاه متر آن ورتر سایههای توی جنگل را ببیند؟» من میگویم: «مادر، شاید خواب میبیند، یا شاید کابوس دیده. یا شاید گذشته به یادش میآید!» مادر میگوید: «نه! نه! میدانم جریان چیست. منتظر عزرائیل است. دیگر رفتنش حتمی است. خواب کسانی را میبیند که پیش از او رفتهاند. خیلیها پیش از مرگ خواب دوستان و عزیزان مردهشان را میبینند. یا حتی در بیداری صداشان را میشنوند. یا احساس میکنند که صورتهاشان را میبینند. دیگر رفتنش حتمی است.» (کتاب چاه به چاه – صفحه ۸۲)
مشخصات کتاب
- عنوان: چاه به چاه
- نویسنده: رضا براهنی
- انتشارات: نگاه
- تعداد صفحات: ۱۱۱
منبع: کافه بوک – سعیده سلطانپور
ارسال دیدگاه