نگاهی به کتاب پراگ در تبعید هادی خورشاهیان
در ادامه نگاهی به کتاب پراگ در تبعید هادی خورشاهیان خواهیم داشت. با ما همراه باشید.
به گزارش قلم آزاد، در قسمتی از متن کتاب پراگ در تبعید میخوانیم:
«میخواهم تنها باشم، برای همین هم این خانهٔ مجردی را به هزار بدبختی کرایه کردهام.»
«چرا میخواهی تنها باشی؟»
«میخواهم رمان بنویسم.»
«میخواهی کجای زندگیات را عوض کنی؟»
این رمان داستان زندگی آدمهاییست که میخواهند یک جایی از زندگیشان را عوض کنند، شاید هم یک جایی از زندگی دیگران را!
پشت جلد کتاب آمده است:
هادی خورشاهیان متولد ۱۳۵۲ دارای مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران است. از سال ۱۳۷۰ آثارش در مطبوعات به چاپ رسیده و تاکنون حدود بیش از هشتاد جلد کتاب در حوزههای ادبیات کودک و نوجوان، شعر، ادبیات داستانی، ترجمه، نقد ادبی، نمایشنامه و فیلمنامه از او منتشر شده است. از دیگر آثار وی میتوان به «من کاتالان نیستم»، «من هومبولتم»، «دشمن آینده»، «الفبای مردگان»، «برهنه در برهوت»، «لبهٔ آب» و «سرباز بیسرزمین» اشاره کرد.
کتاب پراگ در تبعید
ماجرای رمان از پدر و مادری شروع میشود که کودکان یتیم را به فرزندی قبول میکنند و پس از آن، داستان از زبان آن فرزندان روایت میشود. راوی اصلی داستان «من» است که میخواهد ادای راوی را دربیاورد. او از همان فصل اول در کار همه دخالت میکند. انگار دنبال چیزیست؛ دنبال واقعیتی که کمکم برایش تبدیل به ترس از واقعیت میشود.
پراگ در تبعید فصلهای کوتاه و راویان متعددی دارد، اما طوری کنار هم چیده شدهاند که انگار همهشان یکی هستند. آنها با نویسندگان بزرگ حرف میزنند، نسبتهای عجیبوغریبی باهم دارند و حتی گاهی جایشان باهم عوض میشود.
موقعیت مناسب از نظر هرکدام از شخصیتهای داستان تعریف متفاوتی دارد، اما همه دنبال این موقعیت مناسب هستند. در زندگی هم دخالت میکنند، شاید هم بهدنبال دیگران راه افتادهاند تا خودشان را پیدا کنند؛ خودِ گمشدهشان را. آنها کارهای عجیبی میکنند، مثلاً اسحاق دو ساعت قبل از آزادی از زندان فرار میکند. دایی فیلمباز است و در خیالش خودش را دیوید لینچ میداند. حتی آندره در یک سکانس از فیلم لینچ بازی میکند!
هادی خورشاهیان در رمان پستمدرن پراگ در تبعید از یک فضایی کاملاً غیرواقعی استفاده کرده است؛ روایتی پسامدرن که بین خیال و واقعیتش هیچ مرزی وجود ندارد. شخصیتهای داستان خودشان را جای افراد سرشناس نظیر هومر و پدرژپتو میگذارند، در فیلمهای مطرح دنیا بازی میکنند، موقع فهمیدن واقعیت، گیرِ یک واقعیت دیگر میافتند و گاهی خواننده را به این فکر فرومیبرند که اصلاً این افراد وجود خارجی دارند یا خیر.
هادی خورشاهیان در صفحهٔ ۱۳۴ این کتاب تعبیر جالبی از ترس ارائه داده است:
فقط کسانی میترسند که چیزی برای از دست دادن داشته باشند. حداقل از این بترسند که جانشان را از دست بدهند. من اما اصلاً و ابداً نمیترسیدم، چون حداقل سه چهار بار مردن به عزرائیل بدهکار بودم. هر لحظه که جانم را میگرفت، در بهترین حالت باهم بیحساب میشدیم.
پراگ در تبعید زمان و مکان ندارد، شخصیتهایش واقعی نیستند، کارهایشان، حتی خوابهایشان واقعی نیست. اما روایتها منظم و پشتسرهم به تصویر کشیده شده است و خواننده را در خود غرق میکند؛ در یک دنیای تخیلی با آدمهای تخیلی!
این کتاب جملات کوتاه و قابلتأملی دارد، و دلیلش فکرِ بیشازاندازه سیال راویان داستان است که هرکجا دلشان بخواهد میرود و به توصیفات زیبایی ختم میشود. شاید هم یک نفر دیگر است که دارد جای همهٔ آنها فکر میکند! در کنار همهٔ اینها، پراگ در تبعید از دوستداشتن هم گفته است، البته معلوم نیست که چیست و کجاست، اما وجود دارد و هادی خورشاهیان در صفحهٔ ۲۲ آن را اینطور توصیف میکند:
دوستداشتن مهمترین کاری است که کلاً بشر انجام داده است. همهٔ کارهای مهمی که در تاریخ بشر انجام شده است، بهخاطر دوستداشتن بوده است. حتی میتوان بهجرئت مدعی شد بشر برای دوستداشتن جنگیده است. همهٔ جنگهای تاریخ یک جایی به یک دوستداشتنی گره خوردهاند
به کسانی که به خواندن داستانهای خاص با روایتی پسامدرن علاقهمند هستند، این کتاب را توصیه میکنم.
جملاتی از متن کتاب پراگ در تبعید
هر آدمی بالاخره یک وقتی و به یک شکلی میمیرد که ممکن است مرگش درست باشد یا غلط. مثلاً اگر بهدلیل کهنسالی بمیرد، مرگش کاملاً درست است، یا مثلاً برود از ناموس مردم یا وطن دفاع کند و حالا گلوله بخورد یا چاقو؛ اما اگر در جوانی مثلاً بر اساس بیاحتیاطی برود زیر ماشین، مرگش غلط است، چون علاوه بر خودش چهار نفر دیگر را هم بدبخت کرده است. (کتاب پراگ در تبعید – صفحه ۱۳)
بدترین چیز دنیا این است که دیر بفهمی چه چیزهایی میخواهی. البته این یکی از بدترین چیزهای دنیاست، وگرنه زندگی آدم پر است از این بدترین چیزها. آدم هم به همهٔ آنها میگوید بدترین چیز دنیا. دروغ هم نمیگوید. (کتاب پراگ در تبعید – صفحه ۱۴)
یکوقتهایی نمیشود کبوتر را اهلی کرد. حتی گاهی زور آدم به اهلیکردن یک گربه هم نمیرسد. در این وقتها باید دنبال کار سادهتر رفت. مثلاً همیشه دست خود آدم نیست که شاد باشد. اینطور وقتها بهراحتی میتوانی ناراحت باشی. دو تا آهنگ غمگین که گوش کنی، تا بیستوچهار ساعت غم ناشناختهای داری. شادی اهلی نمیشود، ولی غم زود اهلی میشود. وقتی نمیتوانی یک موجود جاندار را اهلی کنی، بهتر است برای اینکه دلت نشکند، بروی و مثلاً یک گُل را اهلی کنی. مثلاً یک گُل سرخ در سیارهای دور را. یا حتی میشود کار سادهتری انجام داد و مثلاً یک کتاب را اهلی کرد. ممکن است یک دختر، یک گربه، یک کبوتر، یا حتی یک گل برایت ناز کند، ولی یک کتاب هرگز برایت ناز نمیکند. (کتاب پراگ در تبعید – صفحه ۲۱)
ما همگی آن آدمهایی که وانمود میکنیم نیستیم، چون اصلاً بین واقعیت و وانمودکردن مرزی وجود ندارد و خود واقعی اصلاً مفهومی ندارد. ما هروقت هر کاری میکنیم، همزمان هم داریم وانمود میکنیم، هم خود واقعی خودمان هستیم. (کتاب پراگ در تبعید – صفحه ۶۶)
این پنجر کردم خیلی جملهٔ عمیقی است، چون واقعاً آن چیزی که پنجر میشود لاستیک نیست، بلکه خود آدم است. (کتاب پراگ در تبعید – صفحه ۸۳)
دو روی یک سکه بودن خوبیاش این است که همدیگر را کامل میکنند، بدیاش این است که همزمان اتفاق نمیافتند و یا شیر است و یا خط. (کتاب پراگ در تبعید – صفحه ۸۷)
بدترین چیز برای یک مرده، دستهای خالی اوست. (کتاب پراگ در تبعید – صفحه ۱۸۴)
مشخصات کتاب
- عنوان: پراگ در تبعید
- نویسنده: هادی خورشاهیان
- انتشارات: کتاب کوله پشتی
- تعداد صفحات: ۱۹۲
- چاپ اول: ۱۳۹۷
منبع: کافه بوک – آزاده رمضانی
ارسال دیدگاه