نگاهی به نامه های ری شهری به امام(ره) و منتظری / میرحسین موسوی در کابینه: امام خمینی درباره سید مهدی هاشمی پیش داوری نکردند
حرف تازه – پیش از این بخشی از خاطرات سیاسی سالهای ۶۵ و ۶۶ محمدمهدی ریشهری را مرور کردیم. (اینجا ) امروز قصد داریم ادامه این خاطرات را مطالعه کنیم. (قسمت چهارم تا پایان قسمت هفتم)
“اگر امام مرا تحتفشار قرار دهند، حساب خود را از نظام جدا خواهم کرد”
این کلامی بود که آقای منتظری پیشازاین مطرح کرده بودند. این تهدید، بهرغم خواست کریمانه امام {بخاطر جدال بر سر پرونده مهدی هاشمی} عملی شد. امام از آقای منتظری خواسته بودند که اگر بهواسطه عذر شرعی مهدی هاشمی را به وزارت اطلاعات معرفی نکردند، دستکم سکوت کنند. متأسفانه عمل آقای منتظری، که البته بعداً بهگونهای دیگر توجیه شد، با نظر امام تفاوت بارز و، به بیان دقیقتر، تعارض آشکار داشت. پس از بازداشت مهدی هاشمی ملاقاتهای آقای منتظری قطع شد، حتی مسئولان رده اول کشور امکان ملاقات با ایشان را نداشتند. چنین اقدامی منشأ تبلیغات سوء بسیاری در داخل کشور و زمینه مناسبی برای تبلیغات دستگاهها و رسانههای تبلیغی بیگانه شد.
اعلامیههای متعددی با بهرهگیری از امکانات جمهوری اسلامی و بیت آقای منتظری تهیه و منتشر شد. این اعلامیهها که در دفاع از مهدی هاشمی و ظاهراً آقای منتظری تهیه میشدند، تیرهای مسمومی بودند که کلیت نظام و مسئولان آن را بهطور مستقیم و حضرت امام را بهگونهای غیرمستقیم هدف قرار داده بودند. رسانههای بیگانه نیز، که پس از سالها تلاش و القای توهم وجود اختلاف و جنگ قدرت در بین مسئولان به موردی عینی دستیافته بودند، بر التهاب افکار عمومی میافزودند اعتصاب قائممقام رهبری – فردی که تاکنون بهعنوان نفر دوم در نظام جمهوری اسلامی شناخته میشد. این او را در سویی و بخشی از بدنه اجرایی نظام (و درواقع حضرت امام) را در سوی دیگر نهاده بود. عدم امکان بازگویی بسیاری از مسائل بر پیچیدگی اوضاع افزوده بود. افراد زیادی تحت تأثیر این شرایط دچار تردیدی عمیق شده بودند. این افراد که از مواضع امام و حقایق موجود در این زمینه اطلاع و تحلیل روشنی نداشتند، بر سر یکدو راهی وحشتآفرین قرارگرفته بودند. آنان در یکسو قائممقام رهبری را میدیدند و اعلامیههایی که، با لحنی حقبهجانب، مطالبی تند و افتراآمیز را بهسوی دیگر، یعنی به وزارت اطلاعات، نسبت میدادند. در این اعلامیهها نقش و حضور حضرت امام، عامداً و حیله گرانه، حذف میشد.
به اعتقاد بسیاری، این واقعه، یعنی اعتصاب آقای منتظری و مبدل شدن ایشان به یکی از کانونهای مخالفت شدیدترین بحرانی بود که تا آن زمان در کشور اتفاق افتاده بود، اخبار پراکنده در محافل گوناگون حاکی از درگرفتن اختلافنظری جدی و مهم بین یکی از ارکان نظام و یکی از بازوهای آن بود. اختلافنظری که ظواهر امور، ختم بیضرر آن را درهرصورت پیشبینی نمیکرد. بازتاب نامطلوب اعتصاب آقای منتظری در رسانههای بیگانه و نیز طرح آن در محافل داخل کشور، تنها وجهی از احساس غمانگیز وجود یک بحران سیاسی در کشور بود. احتمال اینکه بسیاری از مسئولان و دلسوزان انقلاب، دستکم بغضی سخت را در این حادثه در گلوی خویش احساس نکرده باشند بسیار کم است. این واقعه، که بوی مخالفت جدی با امام را در فضای صمیمی کشور میپراکنده نمیتوانست مورد بیتوجهی قرار گیرد. تلاش مسئولان برای شکسته شدن اعتصاب بهجایی نرسیده بود. دستآخر موضوع به حضرت امام واگذار شد. و ملاقاتی ترتیب یافت که در آن مسئولان رده اول کشور نیز حضور داشتند. حاج سید احمد آقای خمینی این دیدار را ، در نامهای خطاب به آقای منتظری، چنین شرح کردهاند:
“امام باکمال بزرگواری شمارا خواستند و شما در جلسهای در منزل اینجانب که سران قوا و نخستوزیر بودند، شرکت کردید. از ابتدا معلوم بود که به شما گفته بودند که زیر بار هیچ پیشنهادی نروید تا آقا مهدی را آزاد کند. چراکه با همه با خشونت برخورد کرد. بعد امام در این جلسه با تواضع بسیار از شما خواستند که اعتصاب خود علیه نظام را بشکنید. به شما گفتند: آیا شما ماها را دشمن خود میدانید؟ یقیناً این را نمیتوانید بگویید. بعد باحالت بسیار صمیمی و گرم فرمودند: من از شما خواهش میکنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود شوید. قبول نکردید. فرمودند: من ارادت به شما دارم. من مخلص شما هستم، از این مرید و مخلص خود قبول بفرمایید و به کار خود مشغول شوید. باکمال خشونت گفتند: «لا یکلف الله نفساً الا وسعها» در این هنگام من به دوستان نگاه کردم. دیدم همگی از شرم و حیا، سرهایشان را پایین انداختهاند و آقای خامنهای اشک در چشمانشان بود. آقای رفسنجانی و من در جلو امام به شما گفتیم که شما نائل به ولایتفقیه هستید و به قول خودتان ۷۰۰ صفحه پیرامون آن مطلب نوشتهاید و البته تا آن موقع چرا گوش به حرف امام نمیدهید؟ باز همان جمله «لا یکلف الله نفساً» را به زبان آوردند و امام با خونسردی به شما نگاه میکردند. تصور بسیاری این بود که پسازاین ملاقات موضوع فیصله یافته است. اما با تأسف اعتصاب تا چند روز دیگر ادامه یافت. شاید ناامیدی از مؤثر واقعشدن این شیوه در ترک آن مؤثر افتاده باشد. آخر این اعتصاب به سبب دستگیری سید مهدی و احتمالاً بهمنظور استخلاص او برپاشده بود…”
بازداشت مهدی هاشمی
چند روز از مکاتبه نخست حضرت امام با آقای منتظری درباره مهدی هاشمی گذشت. ولی اقدامی از سوی آقای منتظری در جهت معرفی یا ارجاع کار مهدی هاشمی به وزارت اطلاعات انجام نشد و انتظار ما به سرانجامی نرسید. وقت آن رسیده بود که وزارت اطلاعات به تکلیف شرعی و وظیفه تاریخی خود عمل کند. به اداره اطلاعات هم دستور داده شد که به آقای مهدی هاشمی اطلاع دهند تا خود را به ستاد وزارت اطلاعات در تهران معرفی کند. این کار انجام شد. مهدی هاشمی، پس از تأخیری دوسهروزه، اقدام به معرفی خود کرد. او در این فاصله چه میکرد؟ این موضوع هرگز روشن نشد. و مهدی هاشمی، که تصور میکرد میخواهم شخصاً با او صحبت کنم، تحویل بازداشتگاه شد، پس از قطعی شدن بازداشت او بود که فشارهای وارده برای جلوگیری از تحقیق از وی افزایش جدی پیدا کرد. از زمره این فشارها، یکی اعتصاب آقای منتظری بود.
موانع تحقیق
هاشمی به دلگرمی و با امید به کارساز شدن حمایتهای آقای منتظری، از همکاری با بازجوها خودداری میکرد. بیشک بارزترین دلیل دلگرمی و مقاومت مهدی هاشمی در مقابل افشای حقایق حمایتهای منتظری بود. مهدی خود دراینباره چنین گفته است:
“یکبار آیتالله طاهری به من گفتند حضرت امام به من فرمودهاند که باید از سید مهدی هاشمی فاصله بگیرید و همین امر را نیز به آیتالله منتظری گفتهام. من به آقا و اخوی مراجعه کردم که چنین صحبتی را آقای طاهری از قول حضرت امام نقل کردهاند. آقا فرمودند گوش به این حرفها نده و مشغول کارت باش، اینها یک عده هستند میروند خدمت امام علیه تو جوسازی میکنند و بهمرورزمان این حساسیتها حل خواهد شد. البته من قبول دارم که اگر آقا افکار انحرافی من اطلاع داشتند چنین برخوردی را با مسئله نمیکردند، ولی به هر جهت همین حسابها نیز مرا بیشتر در عجب و غرور فرومیبرد و درراه غلطی که پیشگرفته بودم استوارتر میساخت….”
او همچنین در جای دیگر (صفحه ۲۴۲ پرونده بازجوی) میگوید:
“روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند: … من هم نامهای نوشتم که خواب را از چشم امام بگیرد. آنگاه گفتند برو و صریح در بازجوییها بگو که هرچه کردهای در رابطه با نهضتها به امر فلانی و بودجه پلانی بوده است و نترس…”
او که از جو ایجادشده آگاه بود احتمال پیگیری جدی قضایا را نمیداد. از این نظر، او در نقطه مقابل کسانی قرار داشت که قرار بود از او بازجویی کنند. زیرا کمتر بازجویی جرئت میکرد که در این اوضاع به بازپرسی از فردی مجرب، کارکشته، پیچیده و ظاهرالصلاح که از جهت روانی نیز در موضع قدرت و امید بود اقدام کند، تصور کنونی از مهدی هاشمی با تصور از وی در آن زمان بسیار متفاوت است. امروزه او خائنی خودخواه و جنایتکاری مکار و زیرکی دور از زهد و تقوا شناخته میشود که به چنگال عدالت سپردهشده است؛ درحالیکه در آن هنگام او بهعنوان فردی نزدیک و موردحمایت آقای منتظری و گرفتار در وضعیتی مبهم شناخته میشد. فردی که قائممقام رهبری بخاطر او اعتصاب کرده بود و اعلامیههایی باعناوین مختلف در حمایت از او پخششده بود.
بازجو، خود را درگیر بزرگترین بحران تاریخ انقلاب میدانست. او که از مشکلات ایجادشده در خارج از فضای وزارت اطلاعات برای پیگیری موضوع مطلع بود از موضع مناسبی برای برخورد با این متهم برخوردار نبود. او و همکاران او که خود را میشناختند و تعهد خود را به اسلام و امام میدانستند و هرگز خود را پیرو خطی جز خط امام نمیدانستند. این شایعاتی در مورد اقدامات خود میشنیدند. آنان میدیدند که، در عین اعتدال، به تندروی متهم شدهاند. ناقلان این شایعه ضدانقلاب نبودند؛ بسیاری از آنان که این شایعات را بازگو میکردند از زمره دوستان محسوب میشدند و تا زمانی که موضع امام دراینباره بهدرستی ارائه و تحلیل نشد این مشکل برقرار ماند. خلاصه کلام، آنان میدیدند برای پیگیری موضوعی که حضرت امام بر آن تأکید کردهاند با ایرادها و اشکالات بهظاهر قانونی مواجه شده و به علت پیروی از فرمان امام به خروج از خط امام متهم میشوند. این مشکلات ادامه کار را با موانع جدی مواجه ساخته بود. حتی در مورد حیطه پرسوجو و تحقیق وزارت اطلاعات نیز تشکیک میشد. یکی از موارد، اظهارات یکی از مسئولان عالیرتبه قضایی بود که دریکی از جلسات سران سه قوه عنوان شد. در این جلسه که در دفتر آیتالله خامنهای تشکیل شد، در بحث پیرامون ماجرای مهدی هاشمی، ایشان چنین فرمود: “شما حق ندارید از مهدی هاشمی درمورد قتلهای قبل انقلاب تحقیق کنید و چون آن قتلها سیاسی نیست، لذا به وزارت مربوط نیست”. گذشته از مشکلات مذکور، برای انجام برخی از اقدامات اطلاعاتی نیز با مشکل روبرو میشدیم. مثلا دادستان وقت قم، به ملاحظه آقای منتظری، حاضر بهصدور مجوز قضایی برای این اقدامات نبود. در این وضع، که ادامه کار غیر ممکن مینمود، چارهای جز استمداد از امام نداشتیم. تکلیفی که از جانب ایشان بر دوش ما نهاده شده بود، بسیار سخت و صعب مینمود و رساندن آن به سر منزل مقصود جز با ادامه یاری و راهنمایی ایشان مقدور نبود. این، بخشی و تنها بخشی از موضوع بود. بخش دیگر، تذبذب و سردرگمی و اضطراب بسیاری از نیروهای مخلص بود که به علت نبود اطلاعات لازم و نا آگاهی از نظر ایشان، در وضعی ناراحت کننده به سر میبردند. اگر نظر و مواضع ایشان بهشکلی مناسبتر بهاطلاع مردم میرسید،هم ما راهمان را بهتر میرفتیم و هم بقیه کمتر مانع شده و مانع تراشی میکردند.
کسب تکلیف
در تاریخ بیست و نهم مهر ۱۳۶۵ نامهای تهیه و به محضر امام ارسال کردم. متن نامه چنین است:
“رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی
سلامعلیکم
طبق نظر حضرتعالی سید مهدی هاشمی و تعدادی از مرتبطین با او با حکم قوه قضائیه دستگیر و اکنون برای بازجویی در اختیار وزارت اطلاعات میباشند. اتهامات آنان عبارت است از ۱- قتل (بیش از پیروزی انقلاب) ۳- آدم ربایی و قتل (پس از پیروزی انقلاب) ۳- همکاری با ساواک (این اتهام فقط به سید مهدی مربوط میشود ) ۴- فعالیتهای مخفی غیرقانونی و نگهداری مواد منفجره و سلاح بهطور غیرقانونی ۵- جعل اسناد دولتی ۶- نگهداری اسناد طبقهبندیشده دولتی ۷- و از همه مهمتر توطئه برای منحرف نمودن انقلاب از مسیر اصلی و قرار دادن آن در مسیری که خود میخواهند.
هرچند که همه این اتهامات با بعض آنها ممکن است ازنظر قضایی به ثبوت نرسد و متهمین تبرئه شوند ولی ازآنجاکه شواهد و قرائنی بر این اتهامات وجود دارد، تحقیق از آنها ضروری به نظر میرسد، ولی تحقیق از متهمین علاوه بر مشکلات جزئی یک مشکل اساسی دارد و آن مخالفت و موضعگیری جناب آقای منتظری که سخت از آنها دفاع مینمایند و در این رابطه ملاقاتهای خود را تعطیل نموده و حتی پسازاینکه خدمت حضرتعالی رسیدند، بازهم هیچیک از مسئولین را به حضور نمیپذیرند. و تصور میرود ادامه بازداشت و بازجویی متهمین و نیز دستگیری سایر افرادی که در اتهام با آنها ارتباط دارند، با مخالفت ایشان موجب پیامدهای گسترده سیاسی و اجتماعی باشد و خداینکرده به حیثیت ایشان لطمه بزند لذا درصورتیکه نظر حضرتعالی این است که وزارت اطلاعات مسئول تحقیق و بازجوئی از متهمین باشد، پاسخ سؤالهای ذیل را کتباً به اینجانب ابلاغ فرمایید: ۱- با عنایت به آنچه ذکر شد، آیا وزارت مکلف است که تحقیق و بازجویی متهمین را بهطورجدی دنبال کند؟ ۲- آیا سایر افرادی که در رابطه با اتهامات فوقالذکر با متهمین شریکاند، دستگیر شوند؟ ۳- آیا متهمین در رابطه با کلیه اتهامات مورد بازجوئی قرار گیرند؟ در این رابطه لازم است عرض کنم که جناب آقای منتظری و آقای… میفرمایند که تحقیق درباره قتلهای قبل از انقلاب در صلاحیت وزارت اطلاعات نیست، ولی نظر بنده این است که اولاً: چون تحقیقات زیر نظر جانشین دادستان انجام میشود، او خود صلاحیت خود را میداند و ثانیاً: وزارت اطلاعات در هر رابطه که تشخیص بدهد که اطلاعات آن برای حفظ نظام ضروری است میتواند تحقیق کند و ثالثاً: تحقیق در رابطه با اتهامات ذکرشده تفکیکپذیر نیست، لیکن بههرحال منتظر ابلاغ نظر حضرتعالی هستم. هر طور امر بفرمایید امتثال خواهم کرد و تا ابلاغ نظر حضرتعالی اقدامی روی پرونده متهمین انجام نخواهد شد. ضمناً یک نسخه از نامه سید مهدی هاشمی به آقای منتظری که نشاندهنده انحراف فکری و برنامههای او برای آینده است، جهت اطلاع به حضورتان ارسال میگردد.
ریشهری
بیست و نهم مهرماه ۱۳۶۵”
پس از چندی، پیغامی از جانب امام دریافت کردم. ایشان فرموده بودند:
“تکلیف شماست که به طور جدی این جریان را پیگیری کنید. پاسخ کتبی شما را هم خواهم داد.”
کار بر روی پرونده تازه تشکیل شده مهدی هاشمی متوقف بود. چند روز دیگر هم گذشت ولی پاسخ کتبی امام به دست من نرسید. با دفتر ایشان تماس گرفته شد و اوایل آبان ماه به خدمت ایشان رسیدم. شاید مهمترین نکتهای که در این ملاقات مطرح شد -و من بر جلب توجه حضرت امام نسبت به آن اصرار داشتم- موقعیت اجتماعی آقای منتظری بود. از نظر من قطعی بود که پیگیری پرونده مهدیهاشمی به وارد شدن لطمهای جدی بر موقعیت آقای منتظری خواهد انجامید. اگر حفظ موقعیت ایشان به عنوان قائم مقام رهبری ضروری است، آیا نباید این ماجرا هر چه زودتر رها شود؟ امام در پاسخ فرمودند:
“این تکلیف شرعی توست که باید انجام دهی، به هر جا که میخواهد برد. مسأله، مسألهی اسلام است!”
عرض کردم: برخی (از کسی اسم نبردم) مرا به مدارا و ملاحظه آینده نصیحت می کنند.
امام در پاسخ فرمودند:
“آن ترسی ندارد، این ترس دارد؛ فردا باید از این ترسید.” (مقصودشان مهدی هاشمی و جریان منحرف او بود.)
در ضمن بیان مشکلات ادامه کار، موضوع قتلهای قبل از انقلاب و نظر آقای … را مبنی بر عدم پیگیری موارد قبل از انقلاب عنوان نموده و گفتم: امکان ادامه کار، تا زمانی که پاسخ کتبی به پرسشهای عرضه شده دریافت نشود، وجود ندارد.
امام فرمودند: “پاسخ کتبی هم می دهم.”
پرسیدم: آیا میتوانم پاسخ شما را به دیگران نیز ارائه نمایم یا فقط میتوانم آن را به عنوان یک سند نزد خود نگاه دارم؟
امام فرمودند: “انتشار آن مانعی ندارد.”
در ادامه جلسه، موضعگیری علنی آقای منتظری و تأثیر سوء تبلیغات دشمن را که بهواسطه عدم اطلاع مردم از مواضع امام تشدید شده بود به اطلاع ایشان رساندم. به ایشان گفتم: مردم از نظر شما بی اطلاعاند. اگر جنابعالی نظر خود را عنوان کنید موضوع برای اکثر مردم روشن خواهد شد.
حضرت امام فرمودند: “بنا دارم نظر خود را اعلام کنم.”
در این ملاقات بود که حضرت امام به نامهای که از طرف آقای منتظری و درباره وزارت اطلاعات نوشته شده بود، اشاره کردند. این موضوع را در جای خود مطرح خواهم کرد. پس از این ملاقات و با توجه به محدودیتها و موانع موجود، نامهای نوشته و به محضر حضرت امام ارسال کردم. متن نامه مذکور چنین است:
“بسمه تعالی
رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی
سلام علیکم
چنانچه مستحضرید، سید مهدی هاشمی و تعدادی از مرتبطین با او به حکم قوه قضائیه و با اطلاع و نظر حضرتعالی دستگیر و اکنون جهت تحقیق و بازجویی در اختیار وزارت اطلاعات میباشند. بخشی از اتهامات آنها عبارت است از ا۔ قتل پیش از پیروزی انقلاب ۲- قتل و آدم ربایی پس از پیروزی انقلاب ۳- همکاری با ساواک ( این اتهام مربوط به خود مهدی هاشمی میشود).
۴- نگهداری اسلحه و مواد منفجره بطور غیر قانونی ۵- نگهداری اسناد محرمانه دولتی ۶- جعل اسناد دولتی ۷- فعالیت های مخفی غیرقانونی باتوجه به جوسازیهایی که تعدادی از باقیماندگان این گروه در جهت تخریب أذهان و ایجاد اختلاف مینمایند، خواهشمند است در رابطه با رسیدگی جدی به کلیه اتهامات این گروه توسط وزارت اطلاعات نظر مبارک خود را اعلام فرمایید
محمدی ری شهری به وزیر اطلاعات
چهارم آبان ۱۳۶۵”
پاسخ حضرت ایشان، که بر بسیاری از گدازه های ابهام باران آرامش بارید.
در تاریخ پنجم آبانماه ۱۳۶۵ و به شرح زیر صادر شد:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای ری شهری وزیر اطلاعات
با توجه به مسائلی که تا کنون کشف و به مورد سوءظن شده است و با توجه به جوسازیها و اعلامیههایی که با اسامی مختلف توسط افراد ضد انقلاب و منحرف و وابسته مهدی هاشمی پخش گردیده است که نه تنها سوءظن را بیشتر میکند که خود دلیل مستقلی است بر خط انحراف از انقلاب و اسلام، جنابعالی موظف هستید به جمیع جوانبه این امر با کمال دقت و انصاف رسیدگی نمایید و تمام افراد سهمی را که از سران این گروه محسوب میشوند و نیز افراد دیگری را که در انتشار مسائل کذب و قضایای دیگر دست داشتهاند تعقیب نمائید. و بدیهی است که این امر چون مربوط به اسلام و امنیت کشور است، تحقیق آن منحصرا در اختیار وزارت اطلاعات کشور میباشد. باید تاکید کنم که همه در پیشگاه قضاوت اسلام مساوی بوده و نیز به همان اندازه که اغماض از مجرمین گناه بزرگی است، تعرض نسبت به بیگناهان، از گناهان نابخشودنی است. خدای تعالی را حاضر و ناظر بدانید که این امر عبادتی است که دامان ہندگانی را از اتهامات پاک و توطئه منحرفان را خنثی می کند. والسلام!
روح الله الموسوی الخمینی
پنجم آبانماه ۱۳۶۵”
آقای متنظری پس از انتشار این نامه، در دیداری با حضرت امام عنوان مینماید که شما قبل از اینکه قاضی اظهارنظر نماید آنها را محکوم کردهاید و لذا پس از قضاوت شما، قاضی نمیتواند نظر دیگری بدهد و اگر نظرش تبرئه آنها باشد، با این جوی که به وجود آمده، نمیتواند اظهارنظر کند. امام در پاسخ می فرمایند: “من قضاوت نکردهام.”
ظاهرا در آن جلسه آقای منتظری از امام میخواهند که این نظر اعلام شود که مقرر میگردد آقای موسوی نخست وزیر، این مطلب را در هیئت دولت اعلام نمایند. ایشان در یکی از جلسههای هیئت دولت اعلام کردند که آنچه امام در نامه مورخ پنجم فرمودهاند به معنای داوری قبل از اعلام نظر قاضی نیست و امام نظر خاصی در این ماجرا ندارند.
ترجیع بند شکایت
چنان که پیش از این اشاره کردم، در ملاقات با حضرت امام مطلع شدم که ایشان نامهای از آقای منتظری دریافت کردهاند. یک نسخه از این نامه یکسویه و تند بهدنبال خواهش از حضرت امام، در اختیار من قرار گرفت. متن نامه ایشان چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از سلام،
۱-آنچه حضرتعالی درصدد آن بودید با حرکتی که توسط مسئولین اطلاعات انجام شده و میشود تفاوت بسیاری دارد. رسیدگی به اتهامات آقای سید مهدی هاشمی که نظر حضرتعالی بود چه ربطی با حمله به مؤسسه انتشاراتی نهضت جهانی اسلام و غارت اثاث و اموال شخصی آن و حمله به خانههای زیادی در تهران و قم و اصفهان و دستگیری افراد معلول و مجروح جنگ تحمیلی و هتک خانوادهها و بازداشت نماینده مجلس شورا و حمله به کتابخانه سیاسی که زیر نظر این جانب اداره میشود و بارها مورد حملات تبلیغی رادیوی منافقین واقع شده و دستگیری آقای محمودی یکی از متصدیان، با وضع بدی که تصادفا مرگ مادرش را بدنبال داشت، میتواند داشته باشد؟ و از طرف دیگر ایجاد وحشت در محیط قم و مدارسی که زیر نظر اینجانب اداره میشود و پخش شایعههای بیاساس و القاء کلمات تفرقهآمیز و مطرح کردن وجود تضاد بین حضرتعالی و اینجانب بین طلاب که گویا در این میان عناصری وجود دارند که بدنبال مسائلی دیگر غیر از آنچه حضرتعالی درصدد آن بودید، میباشند؟ و بهنظر میرسد توطئهای عظیم در شرف تکوین است که هدف آن از طرفی القاء تضاد و تقابل بین حضرتعالی و اینجانب العیاذ بالله و از طرف دیگر هتک بیت من و آنچه به من منتسب است میباشد و در برخوردها همه این امور را به فرمان حضرتعالی نسبت میدهند.
۲- در اطلاعات به بعضی از افراد احضار شده که آزاد شدهاند گفته شده ما میخواهیم بیت فلانی را تطهیر کنیم و فلانی چه حقی دارد در زمان حضرت امام در کارهای کشور دخالت و اظهارنظر نماید. من خود آقای ریشهری را به چیزی مهم نمیکنم ولی میترسم در اطلاعات خطی باشد که بخواهند بنام حضرتعالی کارهایی را انجام دهند که عاقبت آن جز ضربهزدن به انقلاب و حضرتعالی و تصفیه حساب این جانب نباشد. حضرتعالی فرمودید که بخاطر حفظ من دستور اقدام دادهاید ولی جو ایجاد شده این است که جمعیتی خطرناک و جاسوس و آدم کش و تروریست و از جمله آنان رئیس دفتر و داماد و فرزند من که نمونه عملشان حادثه ناگوار حجاج امسال است، دور فلانی جمع شدهاند، و حوزه علمیه قم در دریای شایعات عجیب و غریب شناور است و دشمن هم در پشت صحنه مشغول فعالیت است و رادیوهای بیگانه هم شایعات بیاساس به ضرر همه پخش میکنند، و اینها همه نتیجه بدعمل کردن مسئولین است. البته من شخص در برابر ارزشهای اسلامی و انقلاب ارزشی ندارم و مانعی ندارد فدا شوم، ولی جو موجود به اصل انقلاب و روحانیت ضربه میزند.
۳- من وقتی که دیدم از طرف اطلاعات یک حرکت تند کاملا متضاد با نظر حضرتعالی شروع شده و دست به دستگیریهای بیرویه و بیاساس زدهاند و خانوادههای آنان متوقعانه بهطرف من متوجه شدهاند، چند روزی ناچار به ترک ملاقات شدم تا از فشار در امان باشم و در آخرین روز درس نیز صحبتهایی مبنی بر دامن زدن به اختلافات و شرح آثار شوم آن برای اسلام و انقلاب و جبههها کردم، ولی با موجی که با پخش خبر مسائل اخیر توسط رادیوهای بیگانه و انتشار اعلامیههای گوناگون که با عناصر ضدانقلاب و یا لااقل نپخته و تند در آنها دست دارند، در کشور و بهخصوص در قم بهوجود آمده و عاقبت کار معلوم نیست به کجا میانجامد و از قرار با اظهارات آقای طاهری در اصفهان آتشی روشن شده که خطرناک است، عدهای به نماز جمعه فحش میدهند، عدهای خون شمس آبادی را مطرح میکنند، عدهای از جبههها برگشته و دلسرد شدهاند، و بالاخره فتنهای در گسترش است که بهنظر میرسد جز با تصمیم و دستور حضرتعالی رفع نمیشود، و عمل به دستور حضرتعالی که بهمنظور خدمت به اینجانب بوده، هرگز نیازی به این روش تند و خام نداشت.
والسلام علیکم و الامر امرکم / حسینعلی منتظری”
این نامه مرا به شدت متأثر کرد. اعلامیههای منتشره بر ضد وزارت اطلاعات هرگز چنین تأثری را نه در من و نه در هیچ یک از کارکنان این وزارتخانه موجب نشده بود. گفتارهای رادیوهای بیگانه و نظرات گروهکهای ضد انقلاب، به این علت که آنها انقلاب را از بنیان قبول ندارند و بنا را بر حذف و نابودی جمهوری اسلامی به هر شکل و با هر وسیله گذاشتهاند، هیح تحسر وتألمی را به دنبال نداشته است. اما نویسنده این نامه کسی است که قرار بود سرنوشت انقلاب اسلامی و آبروی امام و سکان کشتی أمت به دست او سپرده شود، او تهمت و دروغ را حرام میداند! هتک حیثیت افراد را جایز نمیداند!… اما چرا به قول و ادعای کسانی که در این جریان با متهماند یا هوادار متهم، اعتماد کرده و بدون تحقیق و وارسی منصفانه، تشکیلاتی را آماج دروغ و تهمت میسازد که خود وی مسئول این تشکیلات (یعنی وزارت اطلاعات) را، که مورد تأیید حضرت امام و مسئولان بوده، متهم به چیزی نمیکند؟
میرفتم تا نامهای را که در پاسخ به نوشته شگفتیآفرین آقای منتظری به حضرت امام تهیه کرده بودم به ایشان برسانم. چه امیدها که در پس این نامه نهفته بود. من به سهم خود آرزو میکردم که این نامه و سایر اقدامات در تصحیح شبهات القاشده به ایشان مؤثر افتد و خدا میداند که در این امر از هیچ اقدامی که مؤثر دانسته باشم کوتاهی نکردهام.
آن شب جمعه میهمان آیتالله مشکینی بودم. پیش از فرستادن نامه، آقای مشکینی فرمودند که آقای منتظری نامهای برای من فرستادهاند. متن نامه ایشان چنین است: «بسمهتعالی، جناب مستطاب حجتالاسلام آقای ریشهری دامت افاضاته؛ پس از سلام، از دستور حضرت امام مدظلهالعالی مبنی بر رسیدگی به کارهای آقای سید مهدی هاشمی نیاز بازداشت وسیع با وضع زننده و تند که خاطره بد ساواک را در اذهان تجدید میکرد نداشت و ثانیاً من به جنابعالی گفتم و به حضرت امام مدظله هم نوشتم و گفتم که نهضتهای رهاییبخش اسلامی خوب یا بد به دستور من و زیر نظر من بوده است مزاحمت اشخاص دیگر یا احضار آنان به خاطر آن خلاف شرع است و ثالثاً عمل به دستور حضرت امام مدظله مبنی بر رسیدگی لازم ولی هتک حیثیت اشخاص قبل از رسیدگی و ثبوته در دادگاه اسلامی و پخش آن خلاف شرع بین است و با حکومت عدل اسلامی سازگار نیست و رابعاً برحسب اطلاع از بعضی منابع موثق مسائل مهمتری در پشت این صحنه وجود دارد و محتمل است جنابعالی وجهالمصالحه شده باشید و در امور مهمه احتمال هم منجز است. مواظب مسئولیت شرعی خود باشید. حسینعلی منتظری
پس از خواندن نامه آقای منتظری، در پایان، نامه خود دو سطر یادداشت کردم که ملاحظه خواهید کرد. متن نامه من به آقای منتظری در ارتباط با نوشته ایشان خطاب به حضرت امام چنین است: « بسمهتعالی؛ فقیه عالیقدر حضرت آیتالله جناب آقای منتظری سلامعلیکم، اجازه میخواهم که بیپرده با شما صحبت کنم و آنچه را حق تشخیص میدهم با صراحت بنویسم و قبل از هر چیز به چند نکته اشاره میکنم. ۱-عنایت دارید که حق ثقیل و تلخ است؛ بهویژه اگر علیه نزدیکان و افرادی که بقول خودتان همپیاله باشد و بالأخص اگر از کسی که احساسات انسان علیه او یا کارهای او سمت الأمن عصمه الله و انشاءالله جنابعالی از آنهایید که در این رابطه معصوماند. ۲-اینجانب نمیخواهد مانند آن برادر در آن نامه کذایی که سرتاپا اهانت به امام و مسئولین کشور و انقلاب است با الفاظ «ولایت امر، و…» جنابعالی را اغوا نمایم بلکه میخواهم بهعنوان شاگردی که میبیند استادش درنتیجه اطلاعات نادرست و احساسات کاذب سخت در اشتباه است و اشتباه او را برای عالم اسلام سخت خطرناک میبیند، به شما انتقاد کنم و از خدا میخواهم که آنچه را برای روشنشدن ذهن مبارک ضروری است بر قلمم جاری سازد و مرا و نوشتهام را از خطا مصون دارد. ۳-خدا را شاهد میگیرم که تاکنون خطی عملنکردهام و در جریان اخیر از هیچکس خط نگرفتهام و جز انجام تکلیف الهی که امام به آن تصریح نمودند انگیزهای نداشتهام و او گواه است که به جنابعالی علاقه دارم و اگر خط خطرناک مهدی هاشمی از شما جدا شود، هیچکس را برای رهبری آینده جمهوری اسلامی از شما شایستهتر نمیدانم اما بعد مطالبی از جنابعالی در رابطه با عملکرد وزارت اطلاعات در مورد دستگیری مهدی هاشمی و اتباع او نقل میشود و اتهاماتی در نامه شما به حضرت امام مطرح شده و تحریکاتی از بیت شما انجامگرفته و میگیرد که لازم دانستم توضیحاتی خدمتتان عرض کنم. امید است که انشاءالله مفید افتد. مکرر از جنابعالی نقل میشود که گزارشاتی که به امام داده شده جعلی و دروغ است(همان ادعایی که مهدی هاشمی در نامهاش به شما در رابطه با حاکمیت مثلث کذایی بر اندیشه امام نموده) برای اینکه بدانید این ادعا واقعیت ندارد متن نامهای را که در رابطه با جریان اخیر و ملاقات با حضرتعالی و پیشنهاد خودم به امام نوشتهام به پیوست ارسال میشود. از شما نقل شد که چرا به امام گفتهاند چه قدر سلاح و مواد منفجره را تحویل دادهاند و منزل را آقای فلاحیان در اختیار آنها قرار داده بود؟(همانطور که حضوراً آقای فلاحیان مطرح کردند پنجخانه سالها قبل… در اختیار آنها قرار دادهشده و بعد ایشان گفته بودند خانهها را تحویل بدهید ولی آنها این خانه را تحویل ندادهاند و آقای فلاحیان از این جریان بیخبر بوده و تصورشان این بوده که منزل مذکور را تحویل دادهاند و در رابطه با مواد منفجره و سلاح چند ماه قبل با ایشان صحبت شده بود که ایشان گفته بودند که هر چه دارید تحویل بدهید که من نمیتوانم مسئولیت آن را بپذیرم. مقداری را تحویل داده و چیزهایی است که پس از ماهها از خانه آنها کشفشده و این عمل نهتنها جرم آنها را سبک نمیکند بلکه به خاطر فریبکاری و وانمود کردن اینکه ما دیگر کار غیرقانونی نداریم که دنبال ما باشید جرم آنها را سنگینتر مینماید. و هیچ لزومی ندارد چیزهایی که موجب تشدید جرم است در گزارش ذکر شود؛ البته در دادگاه متهمین از خود دفاع خواهند کرد و قاضی نظر خواهد داد و این ربطی به صحت یا عدم صحت گزارش ندارد. از شما نقل میشود که فرمودهاید در خانه یک اسلحه و ۲۵۰گرم مواد منفجره بیشتر وجود نداشته. برای اینکه بدانید چه چیزهایی در خانه بوده به پیوست(۲) مراجعه فرمائید. قسمت عمده این اقلام را در گزارشی که روز ملاقات خدمتشان آوردم(تا آنجا که یاد دارم برایتان قرائت کردم و اما اتهاماتی که علیه وزارت اطلاعات و مسئولین اطلاعات در نامه جنابعالی به امام مطرح شده است:
۱-نوشته این رسیدگی به اتهامات آقای سید مهدی هاشمی چه ربطی با حمله به مؤسسه انتشاراتی نهضت جهانی اسلام و غارت اثاث و اموال شخصی آن دارد؟ اولا، هیچ حملهای به موسسه فوقالذکر انجام نگرفته ثانیا اثاث و اموال شخصی به غارت نرفته است. آنچه انجام شده بازرسی مؤسسه فوقالذکر بوده که طبق گزارش اطلاعات قم با مسئولیت دو تن از روحانیون بازرسی شده با حکم دادسرای انقلاب پس از اندکی از ورود مأمورین آقای صالحی مدیر مؤسسه با جوسازی و فحاشی و تهدید وارد میشود که با آرامش و متانت مأمورین برخوردی پیش نمیآید. صورتجلسه چیزهایی که برای بررسی به اطلاعات آورده شده پیوست میباشد. از جمله چیزهایی که در این مرکز انتشاراتی جهان اسلام بوده فیلمهای متعدد سکسی و مبتذل و کتابهای منافقین بوده است!!
۲-نوشتهاید حمله به خانههای زیادی در تهران و قم و اصفهان. باز بهکاربردن کلمه «حمله» واقعیت ندارد. آنچه بوده دستگیری افرادی در تهران و قم و اصفهان بوده با حکم قوه قضائیه به اتهام کارهای غیرقانونی.
۳-نوشتهاید(هتک خانوادهها) کدام خانواده هتک شده؟ آیا بازرسی منازل متهمین با حکم قوه قضائیه هتک است؟ من ادعا نمیکنم که تمام مأمورین که برای انجام مأموریت اعزام میشوند مصون از خطا هستند، ممکن است فردی هم خطا کند ولی انصاف دهید که خطای یک مامور هتک حیثیت خانوادهها توسط مسئولین اطلاعات است؟!
۴-نوشتهاید حمله به کتابخانه سیاسی شده. حملهای صورت نگرفته. طبق گزارش اطلاعات قم در تاریخ ۲۱/۷/۶۵ ساعت ۷صبح تعدادی از مأمورین با مسئولیت یکی از روحانیون به منزل آقای محمودی مراجعه و ضمن ارائه حکم با تعلل و ممانعت روبهرو میشوند و با مذاکره دوستانه او را قانع میکنند که منزلش بازرسی میشود و بعد برای بازرسی کتابخانه، او را به کتابخانه میبرند و اگر بشود فحاشی و به سینه مأمورینزدن را حمله نام گذاشت حمله از طرف ایشان بوده نه از مأمورین.
۵-نوشتهاید حمله به کتابخانه سیاسی که زیر نظر من اداره میشود و دستگیری آقای محمودی یکی از متصدیان با وضع بدی که تصادف مرگ مادرش را به دنبال داشت. قبل از مطرح کردن دستگیری آقای محمودی از شما تقاضا میکنم که یکبار دیگر نامههای آقای محمودی که متصدی کتابخانه تحت نظر شما است را بخوانید و ببینید چه کسانی زیر نظر جنابعالی متصدی پرورش سیاسی حوزه علمیه قم هستند و اما دستگیری آقای محمودی؛ ظاهراً این جمله همان چیزی است که در اعلامیههای سرتاپا تهمت و افتراء به مسئولین آمده. باید خدمتتان عرض کنم که آقای محمودی تا الآن که بنده برای شما نامه مینویسم دستگیر نشده است و در رابطه با مرگ مادرش لابد میدانید که روزها قبل از این حادثه وضعش وخیم بود ولی آقای محمودی در مرگ مادرش فریاد میزند که امام مادر او را کشته.
۶-نوشتهاید پخش شایعههای بیاساسی و القاء کلمات تفرقهانگیز. باید عرض کنم که اساس شایعههای بیاساس، تعدادی از مرتبطین با این گروه در بیت حضرتعالی است.
۷- نوشتهاید در اطلاعات به بعضی از افراد احضار شده که آزادشده است گفتهشده … خوب بود مینوشتید طبق گفته یکی از افراد آزادشده تا این اشکال وارد نباشد که چگونه شما به حرف یکی از متهمین این باند که لااقل احتمال میرود که برای ایجاد حساسیت در جنابعالی این را ساخته، اعتماد کردید؟! بنده که از بازجوها سؤال کردم آنها انکار مینمودند.
۸-نوشتهاید میترسم در اطلاعات خطی باشد که بخواهند بنام حضرتعالی کارهایی را انجام دهند که عاقبت آن جز ضربه زدن به انقلاب و حضرتعالی و تصفیهحساب اینجانب نباشد. بهخدا سوگند که چنین خطی در وزارت اطلاعات نیست. بنده به شما اطمینان میدهم. جنابعالی هیچ ترس و واهمه از چنین خط موهوم نداشته باشید. خدا را شاهد میگیرم که تلاش کردهام که کاری در این وزارتخانه حتی بر اساس هوس انجام نگیرد چه رسد به خلاف شرع و آنهم ضربه به انقلاب و امام و تصفیهحساب با شما. انصاف دهید؛ آخر گرفتن چند متهم باآنهمه اتهاماتی که در همهجا شایع است چه ربطی با این حرفها دارد؟
۹-نوشتهاید و شایعات بیاساس همه درنتیجه بدعمل کردن مسئولین است. باید عرض کنم این شایعات درنتیجه بدعملکردن مسئولین نیست، بلکه درنتیجه خوب عملنکردن جنابعالی است. اگر وقتی امام به شما نوشتند که شما به وزارت اطلاعات پیشنهاد رسیدگی بدهید و یا لااقل عکسالعمل نشان ندهید اطاعت میکردید، ملاقاتها را تعطیل نمینمودید و… قطعاً این شایعات به وجود نمیآمد.
۱۰-نوشتهاید عاقبت کار معلوم نیست. اگر جنابعالی افراد این خط را از خود دور کنید و تسلیم محض دستور امام باشید، عاقبت کار این است که متهمین پس از تحقیق به دادگاه میروند و به اتهامات آنها رسیدگی میشود یا تبرئه و یا محکوم میگردند ولی اگر خداینکرده مخالفت کنید دلسردی مردم و مسئولین از انقلاب و اسلام، سرد شدن جهبهها، زیر سؤال رفتن تز «ولایتفقیه» که هماکنون تا حدودی هم زیر سؤال رفته، خوشحالی ضدانقلاب و دهها حادثه دیگر قابل پیشبینی و غیرقابلپیشبینی و آخرین سخن در مورد نامه شما به امام که فرازهایی از آن گذشت اینکه اگر به پاسخهای اینجانب قانع نیستید فردی که از خط مهدی هاشمی نباشد و قدری هم تعهد و تقوا داشته باشد را مامور نمایید درباره آنچه نوشتهاید تحقیق کند و نتیجه را به شما گزارش نماید و خود قضاوت کنید که گزارش شما به امام دورتر است از واقعیت یا گزارش ما؟ صریحتر سخن بگویم، اگر جنابعالی اینگونه با امام برخورد کنید و خداینکرده با القائات مهدی هاشمی و امثال او امام را متهم کنید که دیگران بر اندیشه وی حاکماند، فکر کنید که با شما که هماکنون متهم هستند که اندیشه مهدی هاشمی بر شما حاکم است و سند این اتهام را موضعگیریها و نوشتهها و گفتههای او مطرح میکنند، چگونه برخورد خواهد شد؟ و چه پاسخی خواهید داد و آنوقت آینده جمهوری اسلامی با سستشدن پایههای ولایتفقیه چه خواهد شد و که پاسخگوی خون آنهمه شهید و… خواهد بود؟ مدارکی در دست هست که ثابت میکند همه شایعات دروغ علیه مسئولین، اعلامیههای تحریکات در جبهه و… از تعداد معدودی در بیت جنابعالی ریشه میگیرد و رأس همه فتنهها در جریان اخیر پس از دستگیری مهدی هاشمی، آقا هادی هاشمی است. پیشنهاد عاجزانه اینجانب برای خدا و حفظ حرمت روحانیت و مرجعیت و رهبری این است که قبل از اینکه مسئولین مجبور شوند درباره وی اقدامی انجام دهند از ایشان بخواهید لااقل برای چند ماهی در قم نباشند. صریح بگریم وجود آقا هادی و تعدادی دیگر در بیت حضرتعالی دفتر شمارا تبدیل به مرکزی علیه امام و مسئولین کشور کرده و این به صلاح اسلام و انقلاب و مرجعیت و روحانیت نیست و اگر آن خط رادیکالی که در نامه مهدی هاشمی به شما آمده لااقل برای شش ماه از بیت شما جدا شود، مطمئن هستم تغییری اساسی در موضعگیریهای جنابعالی حاصل خواهد شد و اگر این عمل اثری جز خوشبینی قاطبه روحانیت به بیت حضرتعالی نداشته باشد، برای اثبات ضرورت آن کافی است. باید تأکید کنم مسئله مهدی هاشمی و خط فکر او چیزی نیست که تنها امام احساس خطر کند یا جامعه مدرسین و دفتر تبلیغات و … و هر کس که کمترین اطلاعی از ماهیت این گروه و سوابق و لوا حق آنها دارد، بهاستثناء حضرتعالی، بلکه حتی رفقای او که طبق مدارک موجود مأمورین اجرا قتل آقای شمسآبادی و دیگران بودهاند، از موضعگیریهای وی احساس جنابعالی دارم مرا وادار به این نوشتار کرد. نیتم جسارت نبود، بلکه قلمم ناتوان بود که مکونات خود را به شیوهای دیگر نگارش دهم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. اللهم قد بلغت. (محمدی ریشهری۶۵/۸/۶)
ضمناً طبق گزارشات واصله، مقداری قابلتوجه از اسنادی که در رابطه با فعالیتهای غیرقانونی و انحرافات این گروه است و برای تحقیقات ما و روشن شدن مسائل آنها ضروری است بهطور مخفیانه به بیت حضرتعالی آورده شده. خواهش اینجانب این است که فردی که مورد اعتماد شما و تأثیر ما باشد را مشخص فرمائید که این اسناد را در اختیار ما بگذارد. لازم است عرض کنم که راضی نیستم از مضمون این نامه کسی جز حضرتعالی مطلع گردد. (ریشهری)
بسمهتعالی، امشب۶۵/۸/۸ منزل آقای مشکینی مهمان بودم. ایشان نامه حضرتعالی را به اینجانب داد. ضمن عرض تشکر پاسخ آنرا بعداً خدمتتان خواهم نوشت. (ریشهری)
ارسال دیدگاه