نمایشنامه نویسی که اهل نمایش نبود/ لزوم ثبت ملی خانه جهانگیر سرتیپ پور در رشت
«جهانگیر سرتیپ پور» یکی از مبارزان جنبش جنگل بود که بعدها در کسوت شهردار، نماینده مجلس و نمایش نامه نویس، خدمات بسیاری به گیلان کرد از اینرو ثبت ملی خانه وی در رشت ضروری است.
حرف تازه – مهری شیر محمدی در شبستان نوشت: «کافه زیبا»، در خیابان بیستون رشت، کافه نبود. خانه بزرگ مردی بود که هر دوره از زندگیش، منشا خدمات شایانی نه تنها برای رشت که برای گیلان بود. بهزودی کافه زیبا هم بسته می شود و معلوم نیست خانه «جهانگیر سرتیپ پور» چه سرنوشتی پیدا میکند. صاحب کافه هم مثل خیلی از جوانهای دیگر که آرمانهایشان به بن بست خورده، قصد مهاجرت دارد. اگرچه دوست دارد، این کافه همچنان بماند. با تمام مجموعهاش؛ با فنجانهای قدیمی و حتی پیانوی قدیمی گوشه کافه و بشقابهایی که به دیوار نصب شده است و یا تابلوی کوبلند دوزی توی راه پله.
از آن خانه بزرگ، تنها همین ۲ اتاق تودرتو و یک بالکن کوچک در طبقه دوم رو به خیابان بیستون باز بود. با یک راه پله مفروش و دربی که به حیاط باز می شد و حالا سالهاست که بسته است و من تصویری از این خانه ندارم، جز نقل روایت کسانی که به این خانه رفت و آمد داشتند. آن هم به گاه جوانی زمانی که سرتیپ پور از هر آنچه قبای سیاست، مدیریت و شهردار است چشم پوشید و گوشه عزلت در تهران گزید. جهانگیر سرتیپ پور بارها مهمان «احمد علی دوست» در دهکده ساحلی بود و او که زمستان عمرش به ۹۷ رسیده است، آن خانه را به یاد دارد، با حیاط بزرگ گلکاریاش و در ورودی که رو به حیاط باز می شد.
نویسنده کتاب «خطی بر دیوار» هرچند از خانه جهانگیر سرتیپ پور در مقدمه کتابش نامی نبرده، اما شعر بلندی دارد در ستایش تنها پسر جهانگیر سرتیپ پور که به فاصله کمی از مرگ پدر به او پیوست. علی دوست میگوید: «آن زمان که به خانه سرتیپ پور رفت و آمد داشتم، ۲۵ یا ۲۶سالم بود. خانه قدیمی بود، ولی خیلی بزرگ نبود. حیاط گلکاری زیبایی داشت. جهانگیرخان را بارها دیده بود، حتی در دوره میانسالی هم با او در ارتباط بودم. غالبا میآمد دهکده ساحلی و با هم روی تراس مینشستیم و حرف میزدیم و او صمیمانه و بزرگوارانه میگفت تو سئوال کن و من جواب میدهم. با او و پسرش هم عکسهای زیادی دارم. بعدها هم که رفت تهران و ساکن شد، باز با او در ارتباط بودم. خانه را سپرده بود به یکی از اقوامش. آنقدر بزرگوار و سلیم النفس بود که به آنها بابت خانه اطمینان داشت. بعدها- که در کهولت سن در بیمارستان بستری شد- بازهم به دیدنش رفتم. یادم هست، بانویی از کادر ریاست بیمارستان، او را حاج آقا خطاب کرد و جهانگیر خان گفت تو بهمن توهین کردی من که مکه نرفتم. تو مگر مسلمان نیستی چرا دروغ می گویید.»
احمد علی دوست خاطرات ناگفته زیادی از جهانگیر سرتیپ پور دارد، روزهایی که وی شهردار رشت بود و یا بعد ازانقلاب. ولی هرآنچه خواست تعریف کند، بزرگواری و فروتنی مسئولی بود که در وقت گرفتاری تلاش داشت به داد این مردم برسد. مردی که در نوجوانی قرار بود اعدامش کنند، بعدها منشا خدمات زیادی برای رشت و گیلان شد. اگرچه در سال های اخیر، رسانه ها تنها از مردی نوشتند که «تماشاخانه گیلان» را در ملک همسرش احداث کرد. سالنی که تئاترهای زیادی به خود دید و چندسالی است سقف آن فروریخته و مسئولان تنها وعده حفظ آن را دادند.
جهانگیر سرتیپ پور، ششم آذرماه ۱۲۸۲ خورشیدی در محله سبزه میدان رشت متولد شد.۱۷ سال بیشتر نداشت که به نهضت جنگل پیوست. بعد از پایان غم انگیز این جنبش، نام او نیز در لیست اعدامی ها قرار گرفت، اما دست تقدیر او را از حکم تیرباران نجات داد و پس از آن سرتیپ پور، خود را وقف خدمات فرهنگی کرد. خیلی ها نام سرتیپ پور را مراد، با یک نمایشنامه نویس و بازیگر تئاتر میدانند. به گفته مدیرمسئول ماهنامه گیله وا، « سرتیپ پور، با تشکیل جمعیت آزاد به مدت چهار سال در کارهای نمایشی، تشکیل کتابخانه و کلاس اکابر و دیگر فعالیتهای فرهنگی اقدام کرد.»
«محمدتقی پوراحمد جکتاجی» درباره فعالیتهای پارتیزانی او پس از حمله روس ها در شهریور ۱۳۲۰ می افزاید: شرکتی تاسیس کرد به نام روزی و در شرایط سخت جنگی حاکم به کشور در روستاهای تالش و فومنات کالاهای اساسی را توزیع میکرد.
وی تصریح میکند: فعالیت سرتیپ پور به شکل نهضت مقاومت منفی در مناطق کوهستانی آستارا، طارم، رودبار و عمارلو با همکاری مرحم بهاء الدین املشی و سید حسن اشکوری نمایان شد. ولی این بار ارتش سرخ وی را از گیلان تبعید کرد.


















ارسال دیدگاه