میراث حکمرانی آنگلا مرکل / محمود سریع القلم
مهمترین ویژگی مثبتِ آنگلا مرکل، جمله بندی های اوست: نسبی، کوتاه، شخصِ سوم، مؤدب، غیرمستقیم، با ثبات، با اعتماد به نفس، ملایم و امیدوار. واژه ها و جمله بندیها، اعماقِ فکری و روحی یک فرد را نمایان می کنند و درعین حال، شاید دقیقترین روش برای شناخت انسان باشند. مرکل در اوایل سال ۲۰۱۷ و با به روی کار آمدن رئیس جمهوری جدید در آمریکا این چنین گفت: “ما با آمریکا دوستی خواهیم کرد ولی به عنوان اروپایی باید بدانیم که خودمان برای آیندۀ خود باید تلاش کنیم و سرنوشت خود را رقم بزنیم.” به عبارتی دیگر، ما نمی توانیم اتفاقاتی که در کشورهای دیگر می افتد را کنترل یا مدیریت کنیم اما مسئول کارهای خودمان هستیم.
حرف تازه – محمود سریع القلم: مهمترین ویژگی مثبتِ آنگلا مرکل، جمله بندی های اوست: نسبی، کوتاه، شخصِ سوم، مؤدب، غیرمستقیم، با ثبات، با اعتماد به نفس، ملایم و امیدوار. واژه ها و جمله بندیها، اعماقِ فکری و روحی یک فرد را نمایان می کنند و درعین حال، شاید دقیقترین روش برای شناخت انسان باشند. مرکل در اوایل سال ۲۰۱۷ و با به روی کار آمدن رئیس جمهوری جدید در آمریکا این چنین گفت: “ما با آمریکا دوستی خواهیم کرد ولی به عنوان اروپایی باید بدانیم که خودمان برای آیندۀ خود باید تلاش کنیم و سرنوشت خود را رقم بزنیم.” به عبارتی دیگر، ما نمی توانیم اتفاقاتی که در کشورهای دیگر می افتد را کنترل یا مدیریت کنیم اما مسئول کارهای خودمان هستیم.
مرکل پیرامون حکمرانی می گوید، “دموکراسی یعنی روش جمعی و تفاهم آمیز برای تغییر.” سیاستمدار فردی است که واقعیت را قبول می کند و با داشتن افق و اهداف عالی، “قدم به قدم” واقعیت بد را به واقعیت خوب تبدیل می کند. سیاست ورزی از نظر مرکل یعنی”حل مشکلات.” او می گوید اگر مشکلی نبود نیاز به سیاستمداران نبود. مهمترین وجه کار سیاست، “ایجاد تفاهم میان دیدگاههای مختلف” و “اجماع سازی” است. این خصلت مرکل شاید باعث شد چندین بار در انتخابات پیروز شود و صدراعظمی آلمان را برای ۱۶ سال برعهده داشته باشد (۲۰۲۱-۲۰۰۵). عموم جریانها و احزاب به این نتیجه رسیده بودند که با وجود او در هرم قدرت، حتماً دیدگاه و مصالح آنها دیده می شود و چه رضایتی بالاتر از اینکه انسانها حس کنند که دیده می¬شوند.
مرکل موفقیت هر سیاستی را تابع دو امر می دانست: ۱) حتی المقدور مورد اجماع جریانها و احزاب باشد و ۲) با افکار عمومی در تناقض نباشد. جریان آزاد فکر و راه حل، کلیدی ترین ارزشهای مدیریتی مرکل به حساب می آمدند به طوری که اعتقاد داشت: “به عنوان صدراعظم من باید توسط مردم و رسانه ها زیر میکروسکوپ باشم ضمن اینکه دفتر و تیم همکار من، باید به وضوح تمام ضعف ها، قوت ها و راه حل ها را با من در میان بگذارند. هر چند بطور طبیعی بعضی احزاب با کلیت نظام فکری او و حزبش، تفاوت هایی داشتند اما روشِ شفافِ حکمرانی او بر اساس تعامل، تفاهم و اجماعسازی را تحسین می کردند. مرکل نه به صورت تصنعی و بازی گونه بلکه با روشهایی شفاف، در پی “فهم و درک و یادگیری و اثرپذیری” از دیگران بود و خود را نه ایدئولوگ بلکه حلقۀ وصل دیدگاههای مختلف برای حل مشکلات می دانست (Problem- solving) .
آنگلا مرکل معتقد بود اگر فردی سیاست ورزی و حل مشکلات یک جامعه و کشور را به عهده می-گیرد نباید به دنبال پول و ثروت باشد. او اعلام کرده بود که اگر پول ملاک باشد، شخص باید به بخش خصوصی و صنعت کوچ کند و سیاست و حکمرانی را برعهدۀ کسانی بگذارد که علاقمندند با مدیریت صحیح، جامعه را در مسیر بهتری قرار دهند. در این چارچوب، مرکل فردی بود که وقتی هدف خود را مشخص می کرد، قدم به قدم جلو می رفت و به طور سیستماتیک عمل می کرد. او باور عمیقی به روش های مسالمتآمیز و دموکراتیک در حل مشکلات داشت به صورتی که دموکراسی را فرآیندی میدانست که همگان از بزرگ و کوچک و از احزاب قدرتمند و ضعیف، نقش آفرینی می کنند. به همین مناسبت، چه در صحنۀ داخلی آلمان و چه در قالبِ اتحادیۀ اروپا، مرکل را شخصیت و سیاستمداری اجماعساز می دانستند (Consensus- builder). در طول زمامداری خود، مرکل عملاً رهبر اتحادیۀ اروپا هم شناخته میشد و با بهره گیری از توان مالی و صنعتی و بنابراین سیاسی آلمان، در عزل و نصب ها و در جهت گیریهای اتحادیه، نقشآفرینی کرد بدون آنکه نمایشی و تبلیغاتی باشد.
آنگلا مرکل در عین داشتن روحیه تفاهم و تعامل، سر موقع انتقادات خود را با جمله بندی های کوتاه ولی دقیق مطرح می کرد. سه رئیس جمهوری آمریکا (بوش – اوباما و ترامپ) با پروژۀ لوله گاز روسیه از سیبری به شمال آلمان از طریق دریای بالتیک مخالفت کردند (Nord Stream 2). اما مرکل با اتکاء به اجماع جریانهای سیاسی و افکار عمومی آلمان در مقابل آمریکا ایستاد و در نهایت، خط لوله گاز به پایان رسید. دولت بایدن بالاخره مجبور شد موافقت خود را اعلام کند. مرکل معتقد بود افزایش هزینه نظامی برای تقابل یا تعدیل روسیه اشتباه است بلکه باید با ایجاد وابستگی اقتصادی متقابل، رفتار مسکو را نسبت به اروپا تعدیل کرد.
معمولاً کسانی که اعتماد به نفس دارند خیلی محدود واکنش نشان می دهند و مرکل از آن دست افرادی بود که به ندرت به اشتباهات، رفتار و افکار نادرست دیگران، واکنش نشان می دهد بلکه با تمرکز و اعتماد به نفس ستودنی به افق های آلمان فکر می کرد و همانند اسبی که نقاب بر سر دارد (Blinders) و در مسابقه فقط به جلو نگاه می¬کند و تمام انرژی خود را برای پیروزی به کار می گیرد، عمل می کرد. از این منظر، او یک ناسیونالیست بود به معنایی که به روشهای افزایش قدرت ملی فکر می کرد. او با واژه های دقیق، جهان بینی خود را به نمایش می گذاشت. در حالی که آمریکایی ها از چین به عنوان یک کشور متخاصم نام میبرند، او بیجینگ را “شریک” (Partner) خطاب کرد و معتقد بود باید از فرصت های عظیمی که چینی ها در آسیا و جهان عرضه می دارند بهره برداری کرد. از این منظر، آلمان تنها کشور مهم غربی است که با تعاریف آمریکایی ها از ماهیت چین و نقش بین المللی آن، فاصلۀ استراتژیک دارد. مرکل معتقد بود تغییر در داخل اصل است اما تغییر در بیرون، اولویت ندارد زیرا متغیرهای بیرونی را به راحتی نمی توان کنترل کرد. از این رو، به چین و روسیه به عنوان فرصت نگاه می کرد و سیاستهای تقابلی با هیچ کدام نداشت. دولتهای متعدد در آمریکا نتوانستند او و آلمان را در سیاست های رویارویی آمریکا با چین و روسیه همراه کنند. در رابطه با روسیه، معتقد بود که از شوروی فاصله جدی گرفته ولی راه طولانی برایِ تحققِ کارآمدی و پیشرفت دارد به طوری که نه در سیاست موفق است نه در اقتصاد. مرکل جمله معروفی در مورد پوتین دارد که حکایت از فهم عمیق او از طبع بشر و مفهوم قدرت دارد: “پوتین از ضعف های خود می ترسد.” او همینطور می گوید: “ما با روسیه خیلی ارزشهای مشترکی نداریم ولی علاقمندیم که رشد و تغییر کند اما در عین حال باید واقعیت های روسیه را قبول کرد و تاریخ آن را مدنظر قرار داد.” نگاه مرکل به گذشته نیز حاکی از واقع بینی، نظم فکری و فلسفۀ مدیریتی است. او می گوید: “درسی که من از تجربۀ آلمان شرقی آموختم این است که باید کاری کنیم هیچ گاه دیگر چنین سیستمی به وجود نیاید.” از این زاویه، او اعتماد راسخی به نقش افکار عمومی و خواسته ها و اولویت های عامۀ مردم دارد. شاید بتوان به صورت مقایسه ای اذعان داشت که حتی در میان کشورهای دموکراتیک جهان، هیچ حکومتی به اندازۀ آلمان انعکاس خواسته ها و منافع مردم نیست؛ فلسفه ای که یورگن هابرماس فیلسوف آلمانی در نوشته ها و سخنرانی های خود برعهده گرفته است. هابرماس می گوید: “حکومت یک وظیفه بیشتر ندارد و آن اجرای تقاضاها و اولویت های مردم است.”
آرامش و اعتماد به نفس مرکل در طی دوران صدراعظمی باعث شد تا برای ۱۴ سال توسط مجلۀ Forbes از ۲۰۰۴ به بعد به عنوان قدرتمندترین زن و محترمترین رهبر در جهان شناخته شود. در مراسم وداع از سیاست، مردم و دولت آلمان با نهایتِ احترام و قدردانی از او و خدمات و عملکرد او خداحافظی کردند. بر خلاف مدیران جهان سومی که عمیقاً نگران کناره گیری و پی آمد های کناره گیری هستند، مرکل با احترام و امنیت بقیۀ عمر خود را سپری خواهد کرد. عملکرد مرکل نشان داد که تقریباً فاصله ای میان ظاهر و باطن او نیست. او به صدراعظمی رسید تا مشکلات را کم کند و آلمان را به عنوان کشوری قدرتمند، صاحب اختیار و ثروتمند جلوه دهد. روشن است که واقع بینی، مدیریت تفاهمی، سیاست های غیرواکنشی و اهتمام برای افزایش قدرت ملی، او را نه تنها در آلمان بلکه در جهان به عنوان الگویی ممتاز به خاطر خواهد سپرد. خانواده، تحصیلات و تجربیات زندگی، مرکل را عمیقاً متوجه کار صادقانه، درازمدت و مبتنی بر کرامت انسانی کرده بود. وقتی یک بار از او پرسیدند چرا فیزیک را انتخاب کرد و در آن رشته، دکترا گرفت، گفت: “در این رشته نمی توان حقیقت را پنهان کرد.”
منبع: خبرآنلاین
ارسال دیدگاه