یادداشتی از سجاد علیپور؛

فرار فراری از رشت / اگر چشممان را باز کنیم توهین را هم میبینیم

سجاد علیپور : -پس از اعتراض مردم و رسانه ها فراری از روی پرده سینمای رشت برداشته شد -چرا فیلمی نمیسازند که بچه خوشتیپ و خوش لباس و نقش اول آن رشتی باشد و کارگر و نوکر آنها یک تهرانی؟ -این فیلم بهانه و وسیله‌ای شده برای اعلام حضور و خودنمایی عده کم‌شمار در فضای […]

سجاد علیپور :

-پس از اعتراض مردم و رسانه ها فراری از روی پرده سینمای رشت برداشته شد

-چرا فیلمی نمیسازند که بچه خوشتیپ و خوش لباس و نقش اول آن رشتی باشد و کارگر و نوکر آنها یک تهرانی؟

-این فیلم بهانه و وسیله‌ای شده برای اعلام حضور و خودنمایی عده کم‌شمار

در فضای مجازی و بعدتر در بعضی سایتها واکنش به یک فیلم روی پرده سینما را شاهد بودیم و پوستری که علامت ضربدر روی آن به چشم میخورد و در کپشن توضیحات آن “توهین به گیلانی ممنوع” ثبت شده و حکایت از تحصن و اعتراض به ساخت یک فیلم داشت.

چون فیلم را ندیده بودم چیزی هم در موردش نگفتم اما شنیدم و خواندم که در این فیلم یک دختر گیلانی (فومنی)به عشق سلفی گرفتن با ماشین فراری راهی تهران شده و آنجا با یک پسر دوست شده و درگیر ماجراهایی میشود .

حافظه ام میگوید که این فیلم در جشنواره فجر سال ۹۵ جوایزی را کسب کرد و فیلم موفقی معرفی شد، با کمی تحقیق پی میبرم که سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را محسن تنابنده و سیمرغ بلورین ویژه هیئت داوران و سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه به کامپوزیا پرتوی نویسنده فیلم و نیز سیمرغ بلورین بهترین صدابرداری را پرویز آبنار از آن خود کرده است اما برخلاف نظر اهدا کنندگان جوایز حال این فیلم روی گیشه های فروش به شدت خراب است و با شکست مواجه شده است.

پس از اعتراض مردم و رسانه ها فراری از روی پرده سینمای رشت برداشته شد ولی اعتراضات مسالمت آمیز پایان نیافت و وارد فاز جدیدی شد بعضی رسانه ها دقیقا در جبهه مخالف قرار گرفته و این اعتراضات را بی معنی خواندند و عمدتا به گیلانی بودن نویسنده فیلم اشاره داشتند که باید به او افتخار کرد.

کامپوزیا پرتوی نویسنده فیلم نیز واکنش جالبی داشت او ابتدا اظهار بی اطلاعی کرد و سپس گفت “به نظرم نمی‌توان دلیلی برایشان برشمرد جز تعصبات الکی و بیهوده و گفت البته به نظر می‌رسد این فیلم بهانه و وسیله‌ای شده برای اعلام حضور و خودنمایی عده کم‌شماری که در همه حال فکر می‌کنند تمام حق با آنهاست و دیگران از حق بی‌نصیب باید بمانند”.

صحبتهایی که در آن رگه هایی از غرور به چشم میخورد و برای خواننده و یا شنونده مطلوب و خوش آیند نیست.

همانطور که متوجه شده اید یک جای کار می لنگد عده ای میگویند نباید این دختر فراری اهل گیلان میشد ، عده ای دیگر می گویند اگر به هر چیزی اعتراض شود هیچ فیلمی ساخته نمی شود.

اگر عقلمان را در هر کدام از کفه ها بگذاریم برایمان مقبول است و این تازه ابتدای اشتباه قضاوت ماست.

این فیلم و تمام فیلمهایی که با اعتراض قومیتها مواجه می شود حق با معترضین است.

اگر فیلمی در یک کشور خارجی ساخته شود و در آن یک ایرانی نقش تروریست را بازی کند
اگر فیلمی نقش یک هالو را به یک ترک بدهند
اگر فیلمی بسازند و نقش برده را به سیاهپوست بدهند 
اگر نقش خسیس را به اصفهانی و تنبل را به شیرازی و قاچاقچی را به بلوچ و بی غیرت را به گیلانی بدهند مطمئنا همه این قومیتها اعتراض خواهند کرد ولی اگر نقش تنبل را به اصفهانی و خسیس را به شیرازی و دزد را به یزدی و قاتل را به گیلانی و کلاهبردار را به جنوبی نسبت دهند هیچ قومی اعتراض نخواهد کرد.

تنها دلیل اعتراض این اقوام توهین هایی است که اغلب جهت تمسخر از گذشته و همچنان در پایتخت علیه شهرهای مختلف ساخته شده است و به گونه ای مردمان هر شهر پس از شنیدن کوچکترین اثری از آن موضوع نسبت داده شده واکنش شدید نشان خواهند داد یادمان نرفته که چند وقت پیش گروه فیتیله در شهرهای ترک نشین با چه مشکلی مواجه شده بودند مطمئنا اگر آن فرچه دستشویی توسط یک مشهدی به عنوان مسواک استفاده میشد هیچ واکنشی در مشهد شاهد نبودیم.

کامپوزیا پرتوی و دیگر سازندگان و بازیگران فیلم فراری و همچنین روشنفکر نما های گیلانی و غیر گیلانی درست میگویند که نباید حساسیت بی جا داشت و به خود گرفت اما سوال مطرح است که چرا فومن ؟چرا گیلان ؟

و چرا بازیگران ضعیف و قشر کارگر و بد لباس همیشه شهرستانی هستند و بچه زرنگ و مایه دار و باحال فیلم تهرانی؟

چرا فیلمی نمیسازند که بچه خوشتیپ و خوش لباس و نقش اول آن رشتی باشد و کارگر و نوکر آن یک تهرانی

چرا فیلمی ساخته نمیشود که بچه پول دار آن ترک تبریز باشد و دختر فراری آن اهل کرج

چرا فیلمی نمیسازند که در آن زبان کردی یک افتخار باشد و فارسی با لهجه تهرانی یک ضعف

فراموش نکنیم که زبان فارسی آن چیزی نیست که در تهران تکلم میکنند لهجه ای که در تهران شنیده میشود لهجه فارسی نیست بلکه لهجه تهرانیست و فقط بخاطر حضور رادیو تلویزیون و منابع مالی در تهران ارجحیت یافته و اگر مرکز ایران یزد بود همه ما میبایست فارسی را با لهجه یزدی تمرین میکردیم که خدای نکرده سطح کلاسمان پایین نیاید.

همه این مشکلات از بی عدالتی نشات میگیرد که اگر همه چیز در این کشور بطور مساوی بین همه تقسیم میشد شاهد اینگونه مشکلات و معضلات اجتماعی نیز نبودیم اما حالا که بعضی زشتی ها و پلشتی ها به بعضی اقوام نسبت داده شده میبایست با حساسیت بیشتری رفتار نمود تا بتدریج میزان درک و فهم اجتماعی افزایش یافته و شاهد تحقیر اقوام نباشیم و باید همواره بیاد داشته باشیم که پرچم ایران در همه شهرهایش یک شکل و یک رنگ است و این پرچم توسط دستهایی با رنگ های متفاوت اما ریشه مشترک افراشته شده و توهین به هر یک در واقع یک ضربه به پیکر خودمان خواهد بود.

حرف تازه – انتشار یادداشت ها الزاما به معنای تایید محتوای آن نیست.