عصیان نسل دومی های ناراضی
بهرنگ تاجبخش : این روزها یکی از داغ ترین بحث ها در محافل سیاسی اصلاح طلبان گیلان، ماجرای حمایت بخشی از فعالین سیاسی این جناح از جبار کوچکی نژاد در کنار تک نامزد لیست امید در دور دوم انتخابات مجلس دهم و تأثیر غیرقابل انکار آن در موفقیت این نامزد اصولگرا در انتخابات است.(گزارش گیل […]
بهرنگ تاجبخش :
این روزها یکی از داغ ترین بحث ها در محافل سیاسی اصلاح طلبان گیلان، ماجرای حمایت بخشی از فعالین سیاسی این جناح از جبار کوچکی نژاد در کنار تک نامزد لیست امید در دور دوم انتخابات مجلس دهم و تأثیر غیرقابل انکار آن در موفقیت این نامزد اصولگرا در انتخابات است.(گزارش گیل نگاه در این رابطه)
فرآیندی که شاید بارزترین نمود عینی آن بیانیه اعلام حمایت علیرضا سحرخیز، رئیس حزب ندا استان گیلان از جبار کوچکی نژاد در آخرین ساعات باقی مانده تا برگزاری انتخابات بود.
فارغ از درست یا نادرست بودن این تصمیم در شرایطی که اکثریت فعالین سیاسی اصلاح طلب گیلان ظاهرا به دادن «تک رای به تنها نامزد اصلاح طلب» اعتقاد داشتند که در فرصت دیگری قابل بحث و بررسی است، اما این تقابل آشکار به تعبیری، نوک کوه یخی است که ممکن است در هیاهوی سیاسی و تسویه حسابهای حزبی گم شود. اینکه چرا و تحت چه عواملی بخشی از اصلاح طلبان که در میان آنها چهرههای جوان و بانفوذ نیز دیده میشوند، در بزنگاه بزرگ و تاریخی به دیکته «بزرگان» تمکین نکردند و مشق جدیدی با سرمشق تعامل با نیروهای سیاسی اصولگرا نوشتند. به یاد داشته باشید اگر با اتکا به انگارهها و کلیشههایی نظیر معامله پشت پرده و منافع نامشروع مالی به این موضوع نگاه میکنید، بهتر است ادامه این مطلب را نخوانید!
زیر آوار خودی
از انتخابات مجلس ششم تا همین حالا جوانان زیادی وارد فعالیت سیاسی اصلاح طلبانه شدهاند؛ خیلیها تحت فشارهای مختلف از ادامه کار بازماندند و عدهای هم همچنان بر ادامه فعالیت اصرار ورزیدند. اما آنچه مشخص است، هیچ کدام آنها سهمی حتی اندک از بازی قدرت به ارث نبردند یا در هیچ نهاد دولتی و حتی سازمانهای غیردولتی به بازی گرفته نشدند. به عبارت دیگر در تمام سالهایی که اصلاح طلبان گیلانی در راس امور بودند عملا حتی یک مدیر دولتی تربیت نکردند و نهایت لطفشان به کار گماردن جوانان در پستهای تشریفاتی چون مشاور فلان مدیر کل و امثالهم بود که آن هم خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد.
در چنین شرایطی، وقتی جوانان اصلاح طلب پاسخگوی عقاید خود بودند و فرصتهایشان برای تحصیل و پیشرفت در زندگی یکی پس از دیگری خاکستر میشد، بزرگان این جریان پشت عناوین «دکتر» و «مهندس» بزرگی میکردند و در محافل خصوصی برای پیشبرد منافع شخصیشان چانه میزدند.
متاسفانه حقیقت این است که بعضا هنوز هم مدیران دولت محمود احمدینژاد در ادارات استان به کار مشغولند و نورچشمیها، آقازادهها و اقوام که هیچ اشتراک فکری و سیاسی با دولت فعلی ندارند پلههای ترقی در ادارات و مناصب دولتی را طی میکنند، در این شرایط اما جوانان اصلاح طلبی که پیاده نظام پیروزی دولت تدبیر و امید در انتخابات سال ۹۲ بودند، ناباورانه فشار سنگین زندگی را تحمل میکنند. فشاری که هرچه باشد، از بار سنگین «نادیده گرفته شدن» تلختر نیست.
این هرم کاغذی
باید قبول کرد که اصلاح طلبان گیلان هیچ کدام به تنهایی قدرت و توانایی جمع کردن و سازماندهی جوانان را ندارند و پس از سالها فعالیت در سپهر سیاسی استان، هنوز از مرجعیت و مقبولیت کافی میان عوام برخوردار نیستند. با نگاهی اجمالی به ادوار انتخابات و میزان مشارکت مردم و سهم اصلاح طلبان استان از قدرت، به درستی این ادعا پی میبریم.
هر چند نمیتوان محدودیتهای ایجاد شده در عرصه سیاسی ایران بعد از حوادث انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ را نادیده گرفت اما هنر مردان سیاست در کشوری با شرایط ایران باید استفاده از روزنهها باشد؛ مانند کاری که رییس دولت اصلاحات در سطح کلان در همین برهه در حال انجام آن بوده است. وگرنه چه تفاوت است بین یک شهروند علاقهمند به فعل سیاسی با کسانی که عناوینی مانند رییس شورای اصلاح طلبی یا مانند آن را یدک میکشند.
حال باید سوال کرد که چرا اقبال عمومی به اصلاح طلبان استان تا این اندازه پایین است و پس از گذشت سالها از دوم خرداد ۷۶، هنوز برای جمع کردن فعالین سیاسی دور یک میز، به مرجعیت رییس دولت اصلاحات و مسافرت معاون اول ایشان و دیگر فعالین سیاسی غیربومی احتیاج داریم؟ جالبتر آنکه تک چهرههای سیاسی گیلانی تأثیرگذار هم زمانی به عزت و مقبولیت رسیدند که از استان خارج شده و راه پایتخت در پیش گرفتند.
برای پاسخ به این پرسش، کافیست نگاهی بیندازیم به کارنامه بزرگانی چون آقایان رمضانپور، زالفی، زاهد، حسینی، بیآزار، باقری و… در جذب و پرورش جوانان اصلاح طلب و سازماندهی آنها به عنوان بازوی اصلی هرم اصلاح طلبی در استان گیلان؛ هرمی که این روزها از «سطح» در حال فروپاشی است و «راس» آن جز سنگینی کردن بر آجرهای در حال سقوط به کار دیگری نمیآید! اگر همین روال ادامه پیدا کند، طولی نمیانجامد که پلههای این حجم مثلثی یکی یکی شروع به ریزش میکنند و گرد و غبار آن به آسمان نرسیده، چیزی از ماهیت اصلاح طلبی در گیلان باقی نمیماند.
آقایان شما متهمید
تربیت نیروی سیاسی و وفادار به آرمانهای حزبی، وظیفه اصلی بزرگمردان سیاست است. تربیت نیروهایی مطالبه محور و متفکر که هر لحظه در حال رصد فعالیتهای اجتماعی و انطباق آن با اندیشههای اصلاح طلبانه باشند. باید گفت که متاسفانه در سالهای اخیر، تمام فعالیتهای جوانان محدود به ایام انتخابات بوده و پس از آن هر کس سراغ دغدغههای خود رفته است. حتی در همان ایام هم، تمرکز بزرگان اصلاح طلب بیشتر بر پرورش نیروهای «بله قربان» گو و فرمانبردار بوده و اثری از آینده نگری و بلند پروازیهای مشروع در اعمال آقایان مشاهده نشده است.
همین امر، پاشنه آشیل جریان اصلاح طلبی در استان بود که خروجی آن در «بهترین» حالت ممکن، «علیرضا سحرخیز»های جویای نام است که امروز یا فردا لاجرم راه خود را میروند و بر استقلال تفکر شخصی تاکید میکنند.
هجمههایی که این روزها در فضای مجازی به امثال سحرخیزها وارد میشود، اگر از حب و بغض شخصی نباشد، بدون شک از روی سطحی نگری و ضعف نگاه کلان به امر سیاسی است.
موضوع زمانی تلختر میشود که بخش اصلی این منتقدان، کسانی هستند که چنان مبتلا به آسیبهای ناشی از کارکرد معیوب این سیستم شدهاند که وقتی یکی از میانشان اعتراض و عصیان میکند، زودتر از هرگروه دیگری او را سرکوب میکنند.
مگر میشود بدون نقد آموزگار، دانش آموخته را به چالش کشید؟ مگر میشود از لابی با جناح قدرت نوشت و از مسببان اصلی آن نام نبرد؟ اگر امروز گریبان میدریم که به آرمانهای اصلاح طلبی خیانت شده، بهتر است کلاهمان را قاضی کنیم و دنبال آدرس درست بگردیم؛ وگرنه این دست مچ گیریها و پرونده سازی برای افراد، ماحصلش تکثیر غم انگیز «سحرخیز»ها میشود که ناباورانه به رفقای قدیم و دشمنان امروز مینگرند. کسانی که مواجه سخت با واقعیتهای روزگار، رویای خوش رنگ آرمانگرایانه را از خاطرشان برده است.
رییس سابق شاخه جوانان حزب مشارکت، وکیل بسیاری از پروندههای سیاسی و امنیتی استان و رییس فعلی حزب ندای ایرانیان، هرچه کرد و هرچه بود، دستکم وحشت علنی کردن افکارش را از بزرگان اصلاح طلب استان به ارث نبرده و این خود به تنهایی برای تطهیرش کافی است؛ تطهیر کُنشی فردگرایانه که دستکم چاشنی شجاعت در آن از ادویه بد رنگ و لعاب منفعت طلبی خوش رنگتر بود.
گیل نگاه
ارسال دیدگاه