شاعری با فریاد عدالت خواهی
حرف تازه – باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود «از پاریز تا پاریس» استقبال شرکت کنندگان و هیجان آنها بعد از شنیدن اشعار سایه در سال ۱۳۴۶ و در مقبره حافظ را شرح میدهد و مینویسد تا قبل از آن هرگز باور نمیکردم که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجان زده شوند.
در کنار غزلها و شعرهای نو، از مهمترین آثار او باید از تصحیح غزلهای حافظ نام آورد که با عنوان «حافظ به سعی سایه» اولبار سال ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه بهچاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه سالهای زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرد که این کتاب حاصل تمام آن زحمتهاست. سایه در شعر معاصر ایران، آنقدر نامآشنا و شهره مینماید که بیش از این درباره او نوشتن تن زدن به بدیهیات است.
حسن انوشه
نویسنده و استاد دانشگاه
من برای اول بار جناب سایه را ده سال پیش در منزل زنده یــــاد اســــتاد پـــوران ســـلطانی دیدم و پیش از این دیدار هرگز با ایشان ملاقاتی نداشتم. یادم میآید آن شب خانم سلطانی خاطرهای که از خواهر مرتضی کیوان ضبط کرده بود را پخش میکرد و همه ما گوش میدادیم و پس از آن گفتوگوهایی شکل گرفت. شعرهای هوشنگ ابتهاج را بسیاربسیار خوانده و دوست میدارم و به اعتقاد من ایشان یکی از بهترین غزلسرایان معاصر هستند و از جمله این بهترینها میشود به سیاهمشقهایی که جناب شفیعیکدکنی گزینش کردهاند اشاره کرد. از طرف دیگر تصحیح ابتهاج از حافظ که با عنوان «حافظ به سعی سایه» منتشر شد یکی از بهترین آثار اوست و شاید نزدیکی او را با حافظ باید شاعر بودن ابتهاج دانست. او شعرهای بسیاری نوشت که امروز منتشر شدهاند و در دسترس عموم هستند و برخی شعرهایش هم میدانم (بخصوص آنها که برای دوستانش نوشته و به امانت پیش آنها مانده) هنوز منتشر نشدهاند. سایه از خانواده متمول و مرفهی بود و ابتهاجها در رشت جزو سرمایهدارها و بانکدارهای بزرگ بودند اما او با اینکه وابسته به چنین طبقهای بود همیشه هوادار قشر آسیبپذیر و ضعیف جامعه و طرفدار عدالت و رفاه اجتماعی بود و این مسأله را میتوان در تمام شعرهایی که او نوشته است ردیابی کرد. در واقع ابتهاج نمونه و مصداق مناسبی برای این حکایت سعدی است که در بوستان آمده وقتی در آن حکایت میگوید: «چنان خشکسالی شد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق» و در ادامه میآید که توانگری میگوید: «من از بینوایی نیام روی زرد/ غم بینوایان رخم زرد کرد» همانطور که گفته آمد سایه همیشه غمخوار این بینوایان بود اگرچه روی خودش زرد روی از بینوایی نبود. او در دورههای مختلف به خاطر همین باور و اعتقادی که داشت زندانها کشید و سختیها متحمل شد.
یکی دیگر از خدماتی که سایه به فرهنگ و هنر داشت را حتماً باید در حوزه موسیقی دید و بررسی کرد. او ترانهسرایی برجسته بود و وقتی بعد از مرحوم پیرنیا اداره برنامه گلها در رادیو را به عهده گرفت سبب خیرهای بسیار شد و با حضور او ترانه و ترانهنویسی شکل و سیاقی دیگرگونه به خود گرفت. در موضوع غزل هم سایه و کسانی مانند شهریار و بعدها حسین منزوی را باید جزو بزرگان غزل معاصر محسوب کرد. شاعری مثل سایه، سبک و سیاق خود را داشت و همین رنگ و بویی که شعر او داشت باعث شد سایه به این جایگاه برسد و اینکه برخی میگویند سایه باعث احیای غزل در روزگار خود شد را آنچنان موافق نیستم چون او در این راه تنها نبود و شاعران نامبرده شده نیز در این قطار در کنار او بودند. شعر ابتهاج فریاد عدالتخواهی است و اگر یک ویژگی را برای شعر او بخواهیم در نظر بگیریم همین یک نکته کافی است تا به این باور برسیم که این عدالتخواهی که دغدغه و مسألهای ازلی ابدی است او را و نامش را در تاریخ فرهنگ و هنر ایرانی ماندگار خواهد کرد. هوشنگ ابتهاج پا به ۹۲ سالگی میگذارد و امیدواریم عمر به عزت بگذراند چون این ۹ دهه که گذراند نقشی بسزا و قابل اهمیت و احترام در تاریخ فرهنگ و ادب و هنر معاصر دارد.
ارسال دیدگاه