سندروم باجگیری؛ بلای جان یک استان
حرف تازه – باجگیرها در همه جا حضور دارند. افرادی که در کنار یکدیگر به فساد و باج خواهی و تخلف می پردازند و در هر کجا منافعی باشد رد پایشان دیده می شود.
حتی در همین استان هم هستند کسانی که باجگیر یا باجگیر صفتند! همان ها که شاید برای هزار تومان پول بیشتر به شهرداری های کوچک و بزرگ شبیخون بزنند و به خوبی تفاوت میان تخریب و انتفاد را به همگان نشان دهند. یک روز تخریب هایشان شامل حال ثابت قدم می شود و روزی دیگر مسعود کاظمی و حتی حاج محمدی تازه از راه رسیده. یک روز این عضو شورا را تخریب می کنند و روزی آن یکی را. حتی ممکن است گاهی به جرم اختلاف با پدر، پسری را قربانی حملاتشان کنند مثل لاهوتی و پسرش و یا با الفاظی چون آویزان پدر و پسر دیگری را خطاب کنند.
گاهی ممکن است در قالب دلال دارو ظاهر شوند اما اگر به اهداف پلیدشان دست نیابند دکتر یوسف زاده چابک را آماج حملات خود قرار می دهند. یا شاید به صادرات فرش دستباف روی بیاورند و اگر در راهشان تجارب ناموفقی داشتند به فرهاد دلق پوش حمله کنند. شاید هم به عنوان مثال به تجارت پرسود توت فرنگی بپردازند. هر کجا و در هر کسب و کاری چنین افرادی می توانند حضور داشته باشند که اگر مدیری سد راهشان شود محکوم به تخریب باشد تا با این حربه تسلیم خواسته هایشان شود.
باجگیرها با شرم و حیا بیگانه اند. آنها حتی اگر در مفاسد اخلاقی شهره عام و خاص شوند و در محل کارشان هم هرروز و هر هفته با چالش جدی مواجه شوند باز هم به راه خود ادامه می دهند و همین انگ را به دیگران می زنند! ممکن است راه تطهیر چهره خود را نیز یاد گرفته باشند. یک روز حامی اصلاح طلبان باشند و روزی دیگر اعتدالی و حتی اصولگرای تندرو. در هر طیفی خود را جا می دهند و هرجا منافعشان تامین شود همانجا هستند.
آنها می توانند گاهی در قالب افرادی ظاهر شوند که چک حمایتی برای کاندیدایی اصولگرا بکشند تا شاید به قول خودشان آینده را تضمین کنند و آن کاندیدا هم از همه جا بی خبر باشد. یا گاهی ممکن است در راه اندازی شرکت های صوری تبحر داشته باشند و یا در ورزش، سیاست، رسانه یا هر حوزه دیگری ابزاری برای دست های آلوده به فسادشان فراهم کنند.
باجگیرها می توانند اگر از یک کار اخراج شوند خم به ابرو نیاورند و مثلا پس از آن سودای رسیدن به کرسی هیئت ورزشی پر زرق و برقی چون فوتبال را هم در سر بپرورانند. حتی اگر در رسیدن به آرزوهایشان ناکام بمانند راه دیگری را در پیش بگیرند و مثلا با فیگور علمی و آکادمیک برای عضویت در هیئت علمی دانشگاه گیلان سر و دست بشکنند تا همان را هم در آینده برای منافع خود استفاده کنند. البته اگر در این مسیر هم ناکام باشند احتمالا رییس دانشگاه را هدف حملات خود قرار خواهند داد.
آنها می توانند از هم نشینان همان مدیران کلی باشند که امروز آب خنک می نوشند و از پشت میله ها خط به دیوار می کشند اما خودشان راست راست در شهر راه بروند و به روی خودشان نیاورند.
حال تمام این مفسده ها را کنار بگذارید. ببینید چه کسانی با چه نیاتی دست به تخریب برخی مدیران و شهرداران می زنند. در همین استان از رشت تا چاف و چمخاله و لاهیجان و این شهر و آن شهر فرقی ندارد. هرکجا بتوانند زخمی می زنند تا شاید با این روش به اهداف شوم خود و پروژه های مدنظر دست یابند.
باجگیرها اگر دستشان از پول و پروژه کوتاه بماند ممکن است به آسمان ریسمان بافی و تهمت و فحاشی روی بیاورند. اگر این روش هم جواب نداد شاید حتی از رسانه نماهای معاند و ضد انقلاب کمک بخواهند. اگر مدیری باج نداد تلاش خود را برای اهداف باج خواهانه خود به روش های مختلف ادامه می دهند. در گروه های مختلف می توانند ظاهر شوند. شناسایی آنها به کمی هوش و دقت نیاز دارد. آنها آنقدر کارنامه اسفناکی دارند که دیگر ترسی به دلشان راه نمی دهند. گاهی چند دوست یا برادر یا هر گروه دیگری می توانند باجگیر باشند.
ممکن است حاضر باشند دست نوشته خود را نیز برای آن رسانه نماهای معاند ارسال نمایند یا فرصت هایی چون ماه های منتهی به انتخابات را برای سوء استفاده و بهره برداری های شخصی مغتنم بشمارند. البته تجربه نشان داده گاهی تخریب ها اثر معکوس دارد؛ همانطور که در انتخابات گذشته مجلس، تخریب غلامعلی جعفرزاده در دستور کار آن افراد بود اما او با جهش چشمگیر آرا، با اختلاف و به عنوان منتخب اول به کار خود پایان داد.
آنها با همه روش های باج خواهی آشنایی دارند و شاید در نزدیکی همین شورا و شهرداری رشت نیز بوده اند کسانی که وقتی به منافع خارج از عرف خود نرسیده اند از هیچ تهمت و افترایی دریغ نکرده اند. به روشهای مختلف فحاشی و تهمت های شرم آور را در دستور کار قرار داده اند. روزی فساد اخلاقی را به این فرد نسبت داده اند و روزی دیگر دزدی و توهین های پیاپی را به دیگری. یک روز احمد رمضانپور، یک روز فرهام زاهد، یک روز حامد عبدالهی، یک روز حجت جذب، یک روز رضا رسولی و روزی دیگر امیرحسین علوی. یک روز نوبت به فاطمه شیرزاد می رسد و یک روز مدیری دیگر.
باجگیرهای این استان گاهی ممکن است به اختلاف افکنی میان گیلانیان بپردازند تا از آب گل آلود برای خود ماهی درشتی صید کنند. آنها طوری ارزش های مردمان این شهر و دیار را زیر پا می گذارند که گویی به هیچ ارزش و اخلاقی پایبند نیستند. آنها نه برای علایق مردم ارزش قائلند و نه مردم برایشان اهمیتی دارند. اگر پای منافع در میان باشد به سپیدرود و داماش هم رحم نمی کنند. گویا تنها منافع خط مشی آنها را تعیین می کند. در همین حوزه ورزش یک روز مسعود رهنما را به بدترین شکل ممکن تخریب می کنند و وقتی دیگر شاید به لطف یک حکم یا هر مساله دیگری به تمجید از او می پردازند.
آنها عمدتا افرادی هستند که یک شبه به این درجه از باجگیری نرسیده اند در نتیجه پس از اقدامات پلیدانه خود به دلیل آشنایی نسبی با دلالی حقوقی، معمولا از حواشی ماجرا جان سالم به در می برند. راه تخریب مسئولینی را که اهل باج دادن نیستند می شناسند . حتی اگر در مقابل مدیری خوشنام چون حجت الاسلام ولی عادلی باشند و یا سیروس شفقی در مقابلشان باشد. باجگیرها هیچگاه در صف مردم و مسئولین پاکدست نیستند. آنها به فساد و باج خواهی عادت کرده اند و هرگاه در شکل و ظاهری متفاوت و در حوزه ای دیگر پیدایشان می شود.
در همین ایام تخریب نامحسوس استاندار گیلان را در پیش گرفته اند و حالا باید دید آنها که شاید قصد تحمیل خود به استانداری را دارند چه زمانی به صورت علنی دست به تخریب دکتر مصطفی سالاری می زنند؟
بی گمان چنین افرادی همیشه در جامعه حضور دارند و آنچه اهمیت دارد این است که مردم و مسئولین نسبت به شناسایی چنین افرادی هوشیار باشند و فریب بازی های باج خواهانه آنها را نخورند. قطعا نهادهای امنیتی و نظارتی در موقعیتی مناسب برخوردی قاطع با آنها خواهند داشت.
این سخن به معنای آن نیست که نباید از مدیران انتقاد کرد. اهالی رسانه و اصحاب قلم به خوبی می دانند که انتقاد و تخریب چه تفاوت هایی دارند و همگی بر نقد سازنده تاکید دارند. اما شکستن مرزهای اخلاق و تخریب شخصیت مبحث دیگری است.
در آینده از باجگیر های استان بیشتر خواهیم نوشت.
ارسال دیدگاه