سرگذشت دراماتیک امپراتوران مدرسه‌سازی

برادر بزرگ‌تر با توطئه‌ی منشی در دفتر کارش به قتل رسید. برادر کوچک‌تر از ساختمان نیمه‌کاره‌ی بیمارستانی که برای کودکان مبتلا به سرطان می‌ساخت سقوط کرد و جان باخت و برادر دیگر در هشتادوپنج‌سالگی هنوز در راهی که بیش از دو دهه پیش شروع کردند، قدم برمی‌دارد.

حرف تازه – برادر بزرگ‌تر با توطئه‌ی منشی در دفتر کارش به قتل رسید. برادر کوچک‌تر از ساختمان نیمه‌کاره‌ی بیمارستانی که برای کودکان مبتلا به سرطان می‌ساخت سقوط کرد و جان باخت و برادر دیگر در هشتادوپنج‌سالگی هنوز در راهی که بیش از دو دهه پیش شروع کردند، قدم برمی‌دارد.

برادران «مردانی آذری»، ملقب به «امپراتوران مدرسه‌سازی» از خیران نامداری‌اند که در طول دو دهه‌ی گذشته، حاصل سال‌ها تلاش خود را در راه خدمت به مردم بخصوص کودکان صرف کردند. آنان که کودکی را در تنگدستی گذراندند، با تلاش‌های خستگی‌ناپذیرشان به چنان ثروتی دست پیدا کردند که با صرف بخش اندکی از آن ده‌ها مدرسه ساختند؛ مدرسه ساختند تا انسان‌هایی دانا و توانمند و با اعتماد به نفس برای جامعه تربیت کنند.

در پایگاه اینترنتی «مجتمع آموزشی استثنایی مردانی آذری» نوشته شده که این سه برادر «فرزندان مرحوم مردانی آذری از تجار بزرگ تبریز و از همسنگران ستارخان و باقرخان در انقلاب مشروطیت هستند». گویا دوران اوج این تاجر بزرگ خیلی زود سپری شد. نوشته‌اند که او از روسیه‌ی تزاری قنـد و شـکر و چیـت روسـی و نفــت ســفید وارد می‌کـرد و از ایـران برگـه‌ی هلـو، قیسـی، پسـته، خشـکبار بـه آنجا صادر می‌کرد. اما روزهای خوش خانواده با انقلاب روسیه و فروپاشی روسیه‌ی تزاری به پایان رسید.

سه برادر مردانی آذر کودکی را در فقر و نداری پدر و البته با صبوری و درایت مادر سر کردند و هر دوی اینها در شکل‌گیری شخصیت خودساخته‌ی آنان نقش بسزایی داشت. غلامرضا برادر بزرگتر درباره‌ی این خصوصیت مادر گفته «مــادرم بــارِ نــداری پــدر را بــر دوش می‌کشــید و هرگــز در برابــر ناملایمــات ســر فــرود نیــاورد و هیــچگاه از روزگار ننالیـد».

بین سه برادر، این غلامرضا برادر بزرگ‌تر بود که در امر مدرسه‌سازی پیشگام شد. علی مردانی آذری درباره‌ی برادر بزرگش گفته «او هفت سال داشت که پدرمان فوت کرد و بار زندگی به دوش مادرمان افتاد. آن روزها امکانات کم بود و از دست دادن پدر هم باعث شده بود وضعیت اقتصادی ما بدتر شود. به یاد دارم که علی برگه‌ای برای نوشتن نداشت اما با عشق درس می‌خواند و نبود پدر و کمبود امکانات باعث نشد از درس و مدرسه دلسرد شود».

غلامرضا مردانی آذری از سال ۱۳۷۶ و با نیت ساخت مدارس در مناطق روستایی قدم در این راه گذاشت اما مشورت با آقای بوربور، رئیس اسبق سازمان نوسازی مدارس کشور، تصمیمش عوض شد و با همراهی دو برادر کوچکترش مدرسه‌سازی در شهرها را در پیش گرفت.  

خانواده مردانی آذری زمانی که از تبریز به تهران کوچ کردند، در منطقه‌ی ۱۰ در خیابان قزوین ساکن شدند. تعلق خاطر به این محله باعث شد آنها مدرسه‌سازی را از این منطقه آغاز کنند. اما به‌زودی به زادگاهشان رجعت کردند و همین کار را در آنجا با قوت بیشتری پی‌گرفتند. آنان عهد کردند تمام مدارس پسرانه را به نام پدر «محمد مردانی» و  مدارس دخترانه را به نام مادر «زهرا مردانی» نامگذاری کنند. آنان چند سال بعد مؤسسه‌ی خیره‌ای نیز راه‌اندازی کردند و اسمش را گذاشتند «بنیاد خیریه‌ی مرحومان زهرا و محمد مردانی آذری» و به این ترتیب قدرشناسی خود از والدینشان را نیز نشان دادند.

پس از فوت پدر خانواده و ازدواج دوباره‌ی مادر، حالا پسرها باید روی پای خودشان می‌ایستادند و در کنار درس خواندن، مشغول به کار می‌شدند. به گفته علی مادر دلش می خواست پسرها روی پاهای خود بایستند. او می‌گوید: «خوب به یاد دارم که مادر به ما یاد داد یا علی بگوییم و دست روی زانوها بگذاریم و بلند شویم». علی مردانی آذری همواره با افتخار از مادرش و درس‌هایی که از او گرفته بود یاد می‌کرد. «اگر امروز گذشت می‌کنیم و داشته‌های خود را فقط برای خودمان نمی‌خواهیم، مرهون درس‌های بزرگی هستیم که مادر به ما آموخت. ما با چشمان خود دیدیم مادر در بدترین شرایط اقتصادی داشته‌هایش را بین نیازمندان تقسیم می‌کرد. به نظر من انجام این کار روح بزرگی می‌خواهد».

تمام عمر غلامرضا مردانی آذری با کوششی خستگی‌ناپذیر عجین بود، به گفته‌ی برادر کوچکش بعد از تمام شدن دوران درس و مدرسه، از جانب مادر به یکی از تاجران بازار معرفی شد و در مغازه‌ی خواربار فروشی مشغول کار شد. او به‌سرعت راه و رسم تجارت را آموخت و به تاجر خوشنامی تبدیل شد.

علی مردانی آذر نیز پس از کسب دیپلم، به کار نقاشی، عکاسی و رنگ‌کردن عکس‌های سیاه‌وسفید مشغول می‌شود و چنان درآمدی کسب می‌کند که گفته می‌شود در زمان خود از حقوق ماهانه نخست‌وزیر وقت یعنی دکتر مصدق فراتر می‌رود.

پس از مدتی هر سه برادر به خارج از کشور کوچ کردند و ضمن ادامه‌ی تجارتشان در آن سوی مرزها، تحصیلات خود را نیز تا مقاطع عالی ادامه دادند. سه برادر که حالا تاجرانی ثروتمند بودند در دهه‌ی هفتاد دوباره به کشور بازگشتند اما سرمایه‌گذاری‌هایشان در آن سوی آب‌ها سود سرشاری به دنبال داشت که بخشی از آن را در راه امور خیریه صرف می‌کردند.

غلامرضا مردانی آذری زمانی درباره‌ی میزان ثروت این خانواده گفته بود «کلید خزانه‌ی الهی در دستان ماست. تا روزی که این کلید را در اختیار داریم برای اجرای پروژه‌هایی در ارتباط با فرهنگ‌سازی آمادگی کامل خود را اعلام می‌کنیم. امکانات مالی ما در خارج از کشور غیر قابل تصور است. تلاش می‌کنیم این ثروت خدادادی را به جریان مدرسه‌سازی در ایران متصل کنیم».

مرحوم غلامرضا حافظی، پدر مدرسه‌سازی ایران که مدت زیادی نیز «رئیس جامعه خیرین مدرسه‌ساز کشور» بود درباره‌ی غلامرضا مردانی‌ آذری گفته بود: «او منافعش در آمریکا در برج ۱۱ سپتامبر (برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی نیویورک) بود و تا قبل از آن که این منافع در مخاطره قرار گیرد شش میلیارد تومان مدرسه‌سازی در تهران، تبریز و نقاط دیگر انجام داد و بعد از این اتفاق مدرسه‌سازی‌اش متوقف شد. او خیلی ناامید بود و به دنبال احیای منافعش نمی‌رفت. یک روز به او گفتم وکیلی بگیر و منافع خود را در آمریکا احیا کن! او برای خود وکیلی گرفت و اتفاقاً منافع خود را در آمریکا احیا کرد و به مدرسه‌سازی ادامه داد و تا زمان حیاتش ۳۶ میلیارد تومان مدرسه‌سازی کرد».

علی مردانی آذری درباره‌ی انگیزه‌ی این خانواده از ورود به مدرسه‌سازی می‌گوید: «ما به‌سختی درس خواندیم به همین دلیل وقتی کسب و کارمان خوب شد غلامرضا پیشنهاد مدرسه‌سازی داد. او می‌خواست کاری کند که دانش‌آموزان به‌راحتی درس بخوانند». آنها علاوه بر ایجاد فضای تحصیل، بر کیفیت آموزش و ایجاد فضای آموزشی مطلوب و رسیدگی به نیازهای مادی و معنوی دانش‌آموزان نیز تأکید داشتند؛ تا جایی که گفته می‌شود در هر کدام از مدارسی که این برادران ساخته‌اند، اتاقی به‌خصوص به گفت‌وگوی رودرروی آنان با دانش‌آموزان اختصاص داده شده بود.

کریم مردانی آذری در این باره گفته: «هر جا مدرسه‌ای ساخته‌ایم، به فضاسازی آن نیز به نحوی مطلوب پرداخته‌ایم. به طوری که تقریباً مبلغی معادل نصف هزینه‌ی احداث بنا را صرف فضاسازی آن کرده‌ایم». غلامرضا مردانی آذری نیز درباره‌ی اشتیاق دانش‌آموزان به تحصیل در این مدارس گفته بود: مدارس ساخته‌شده به دست ما، به‌گونه‌ای است که دانش‌آموزانش با اکراه آن را ترک می‌کنند و به خانه‌هایشان می‌روند. حتی خود من از زبان دو سه نفری از مدیران همین مدارس شنیده‌ام، پس از اتمام کار روزانه‌ی دانش‌آموزان، مربیان به‌زور و با دادن تذکرهای متعدد دانش‌آموزان را از مدرسه بیرون می‌کنند تا به خانه‌هایشان بروند»! علی مردانی آذری نیز درباره‌ی اهمیت کیفیت آموزش در دیدگاه این خانواده گفته بود: «گاهی با خودم می‌گویم ای‌کاش می‌شد عقربه‌ی زمان را به عقب برگرداند؛ جوان شد، نوجوان شد و به کودکی رسید. فقط به یک شرط: دیدگاه تعلیم و تربیت نوین جایگزین دیدگاه تعلیم تربیت پیشین شود».

به گفته‌ی محمدرضا حافظی، رئیس جامعه‌ی خیرین مدرسه‌ساز کشور: «امروزه ۳۵ درصد مدارس کل کشور توسط خیرین ساخته می‌شود». یقیناً برادران مردانی آذری تنها خیران مدرسه‌ساز یا تنها ثرتمندان نوع دوست نبوده و نیستند اما سرگذشت این سه برادر از فقر و تنگدستی تا ثروت بی‌حسابشان، از کار و تحصیل توأمان در کودکی تا اهمیت دادن به کیفیت تحصیل کودکان مناطق محروم و در نهایت نوع مرگ دو برادر بزرگ‌تر و کوچک‌تر آنان را از بسیاری دیگر متمایز می‌کند.

بیمارستان ۵۵۰ تخت‌خوابی خانواده مردانی آذری

ساخت بیش از ۴۰ مدرسه، پانسیون و خوابگاه با استانداردهای بالا در نقاط مختلف کشور که هر ساله پذیرای هزاران دانش‌آموزند، یک مدرسه‌ی کودکان استثنایی در تبریز و یک بیمارستان ۵۵۰ تخت‌خوابی برای کودکان مبتلا به سرطان که به‌تنهایی هزینه‌ای بالغ بر ۱۱۰ میلیارد تومان داشته است، تنها گوشه‌ای از میراث ماندگار و به تعبیر قرآنی «باقیات صالحات» این سه برادر است. این در حالی است که علی نواداد، معاون استاندار آذربایجان‌ شرقی در مراسم نکوداشتی که چند سال قبل برای کریم مردانی آذری برگزار شده بود به «احداث ۷۲ مدرسه به نام شهدای کربلا به‌صورت گمنام در نقاط مختلف کشور» توسط این سه برادر نیز اشاره کرده بود.

اما سرنوشت دراماتیک مردانی‌ آذری‌ها به همین‌جا ختم نمی‌شود. غلامرضا مردانی آذری، برادر بزرگ‌تر خانواده که آغازگر این حرکات خیرخواهانه بود، اواسط سال ۱۳۸۵ و در هشتادسالگی با توطئه‌ی منشی شرکتش و به طمع «پول» – تنها چیزی که برای این پیرمرد بی‌اهمیت به نظر می‌رسید – به قتل رسید.

دو روز قبل نیز خبر رسید که برادر کوچک‌تر، علی مردانی آذری، که خارج از ایران اقامت داشت و برای بازدید از بیمارستان ۵۵۰ تخت‌خوابی شهرک خاوران تبریز به این مکان رفته بود، در حادثه‌ای که سقوط از ارتفاع گزارش شده است، در هشتادوچهارسالگی درگذشت و حالا کریم مردانی آذری در سن هشتادوپنج‌سالگی تنها بازمانده‌ی این خانواده‌ی خیر است. مردی که معتقد است «آن چه خداوند به ما داده است و آن را صرف مدرسه‌سازی می‌کنیم، کاهی است در مقابل کوه؛ پولی که ما در جهت مدرسه‌سازی هزینه می‌کنیم متعلق به خداست و ما تنها به عنوان واسطه عمل می‌کنیم».