زندگینامه مرحوم حجت الاسلام شجونی
حرف تازه : حجتالاسلام جعفر شجونی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران و از اعضای شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی که به علت عارضه قلبی در بیمارستان فیروزگر تهران بستری شده بود، صبح امروز دار فانی را وداع گفت. مهدی شجونی با اعلام این خبر اظهار کرد: پدرم هنگام نماز صبح امروز در بیمارستان فیروزگر دارفانی […]
حرف تازه : حجتالاسلام جعفر شجونی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران و از اعضای شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی که به علت عارضه قلبی در بیمارستان فیروزگر تهران بستری شده بود، صبح امروز دار فانی را وداع گفت.
مهدی شجونی با اعلام این خبر اظهار کرد: پدرم هنگام نماز صبح امروز در بیمارستان فیروزگر دارفانی را وداع گفت.
حجت الاسلام جعفر شجونی متولد ۱۳۱۱ در شهرستان فومن، از همراهان نواب صفوی در دوران مبارزه با حکومت پهلوی بود و در دوره نخست مجلس شورای اسلامی نیز نماینده مردم کرج در پارلمان به شمار می رفت.
وی از عصر روز گذشته (شنبه) به دلیل عارضه قلبی و کاهش قند خون در بیمارستان فیروزگر بستری شده بود.
“حرف تازه” درگذشت این عضو جامعه روحانیت مبارز را به خانواده و بستگان آن مرحوم تسلیت گفته و از خداوند منان علو درجات را برای او مسالت دارد.
حجت الاسلام جعفر جوادی شجونی، معروف به جعفر شجونی در سال ۱۳۱۱ در فومن به دنیا آمد. او به عنوان یکی از روحانیون مبارز طرفدار حضرت امام خمینی (ره)، از سال ۱۳۳۴ تا سال ۱۳۵۶ بارها توسط مأمورین شهربانی و ساواک شاه دستگیر شد.
وی در بازگویی خاطرات خود از آن روزها این گونه نقل کرد: «در سال ۱۳۵۲ چند وقتی بود که از طرف رژیم شاه به خاطر سخنرانی ها و مطالبی که در منبرهایم طرح می کردم ممنوع المنبر شده بودم. روزی آقایی از من برای سخنرانی در مسجد حجت واقع در خیابان اتابک خیابان خاوران، روبروی پارک فدائیان اسلام (مسکرآباد سابق) دعوت کرد. با خودم گفتم اینجا کسی من را نمی شناسد، دعوت آن ها را قبول می کنم. سر وقت در مسجد حجت حضور یافته و بالای منبر رفتم. حدود نیم ساعت صحبت کرده بودم که ناگهان سر و کلّه مأمورین شهربانی پیدا شد، فهمیدم که برای دستگیری من آمده اند و به ناچار سخنرانی را نیمه تمام گذاشته و از منبر پایین آمدم. مرا دستگیر کرده و به پاسگاه هاشم آباد بردند و تا پاسی از شب در آنجا بودم. سپس یک عینک لاستیکی به چشمم زدند و دیگر جایی را نمی دیدم و مرا به کمیته مشترک ضد خرابکاری رژیم شاه واقع در میدان توپخانه بردند…»
حجت الاسلام شجونی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و حزب مؤتلفه اسلامی است. مخالفت با هاشمی رفسنجانی، موضع انقلابی علیه فتنه و فتنه گران و حمایت از محمود احمدینژاد از ویژگیهای وی بشمار می رود. شجونی اگرچه همچنان بر دو موضع اول خود پابرجاست اما در مورد حمایت از احمدی نژاد در روزهای پایانی دولت دهم به این عقیده رسید که: «ما هوادار احمدی نژاد بودیم ولی ریزش کردیم؛ ما تغییر نکردیم ولی عملکرد رئیس جمهور تغییر کرده است.»
-روایت شجونی از شخصیت شهید نواب صفوی
جعفر شجونی به عنوان یکی از همراهان شهید نواب صفوی شخصیت ایشان را این گونه توصیف کرد: «نواب مردی بود که با گفتن و نوشتن ما نمی شود وی را شناخت. مردی شجاع، مبارز و رشید بود، حقیقتاً انسان والایی بود، در کارهای خیر دخالت می کرد ولی وضع مالی پریشانی داشت؛ اما از نظر عزت نفس و مبارزه شیردل، فداکار و مخلص اسلام بود، شدیداً با بدعت مخالفت می کرد و معتقد بود که باید با بدعت رضاخان مبارزه کرد.
نواب تمام تلاش خود را به کار بست تا در سال هایی که مبارزه علیه اسرائیل شروع شده بود، عده ای را برای اعزام به فلسطین نام نویسی کند، همچنین با برخی از سران کشورهای عربی از جمله مصر و اردن دیدار و گفتگو کرده بود. در دیداری با پادشاه اردن به وی گفته بود انگلیسی ها شما را احاطه کرده اند، می خواهند به جامعه اسلامی خیانت کنند؛ اما فایده ای نداشت تا اینکه مبارزه امام خمینی (ره) آغاز و سرانجام به پیروزی رسید. باید از او آموخت که در همراهی ولایت و انسجام نیروهای انقلاب در جهت مبارزه با استکبار جهانی حرکت کنیم.»
-تشریح ابعاد ترور شهدای هشتم شهریور
حجت الاسلام شجونی که در دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده حوزه انتخابیه کرج بود، در ۵ شهریورماه ۱۳۹۱ با نزدیک شدن به سالروز شهادت شهید بهشتی و شهید باهنر، در گفت و گو با خبرگزاری دانشجو ضمن تشریح ابعاد ناگفتهای از عملیات ترور شهدای هشتم شهریور، در مورد حمایتهای برخی چهرههای سیاسی کشور در جهت پیشبرد اهداف تروریستی دهه ۶۰ گفت: «در روزگار ما یکی از خط و خطوط شناسان مملکت بعد از انقلاب شهید لاجوردی بود. کشمیری، عامل نفوذی در جریان بمب گذاری کابینه شهید رجایی از سوی بهزاد نبوی به شهید رجایی معرفی شده بود درحالی که شهید لاجوردی درباره این فرد یعنی بهزاد نبوی می گفت که او باید محاکمه، زندانی و اعدام شود.
در دوره اول مجلس که من در مجلس بودم؛ آقای کشمیری همیشه با ریش های فراوان و اورکت خاکی رنگ دم در مجلس می آمد و مجلسی ها را ورانداز می کرد تا آن ها را خوب بشناسد… کشمیری چنان در کاخ ریاست جمهوری نفوذ کرده بود که در آنجا برای افراد، مسئله نشر حرمت درباره شیردادن زن به بچه دیگری یا مسائل مربوط به ربا از توضیح المسائل می گفت. یکی از دوستان می گفت در خیابان پاستور، کشمیری را درحالی دیدند که در زمستان و خیابان پوشیده از برف وقتی مؤذن اذان می گفت، کشمیری بلافاصله در همان شرایط اورکت خود را از تنش در می آورد، روی برف می انداخت و همان جا نماز می خواند…»
-روایت شجونی از قیام ۱۵ خرداد
حجت الاسلام جعفر شجونی در ۱۳ خردادماه سال ۱۳۹۲ در گفتگویی با خبرگزاری فارس به عنوان کسی که در ۱۵ خردادماه ۱۳۴۲ حضور داشته، از خاطرات خود در آن روز اینگونه یاد کرد: «رئیس ساواک بازار، آشکارا می گفت شجونی روزی بدنه بازار را با سخنرانی به آتش می کشد. بنده آن زمان روزی ۱۰ تا ۱۲ بار سخنرانی داشتم ساعت ۱۲ شب ۱۵ خرداد همسر سید غلامحسین شیرازی به من زنگ زد که همسرم را دستگیر کردند و مأموران ساواک در هنگام دستگیری به شما فحاشی می کردند.
تا لباس هایم را گم و گور کنم صدای زنگ خانه من به صدا درآمد تا مأموران موفق شوند در خانه مرا بشکنند من از دیوار همسایه پریدم و فرار کردم. البته تیمسار ساواک به همسرم گفت: “محمدتقی فلسفی، حاج اشرف کاشانی، شمس گیلانی را دستگیر کردیم به شوهرت بگو بیاید و خودش را معرفی کند به ما خوش می گذرد.” چند وقتی که از قم فرار کردم در باغ های کرمانشاه پنهان بودم تا اینکه دوستانی را که دستگیر کردند بعد از سه ماه آزاد کردند. بعد از آنکه به ملاقات دوستان آزادشده ام رفتم مرا دستگیر کردند و بعد از یک روز، آزادم کردند.»
بیش ترین مردم از بازار در قیام شرکت کرده بودند.
شجونی در مورد رفتار مردم و عکس العمل مأموران در روز ۱۵ خرداد گفت: «بیشتر مردم شرکت کننده در قیام ۱۵ خرداد برای اعتراض به خیابان ابوذر جمهوری و بازار آمده بودند. معلوم بود بیش ترین مردمی که در قیام شرکت کرده بودند از بازار بودند به تعریف امام قیام را بازار راه انداخته بودند.
جمعیت در قیام ۱۵ خرداد زیاد بود ولی ساواکی ها به بهانه مقابله با ارتجاع سیاه دست به هر اقدامی می زدند و آن گونه وانمود می کردند که مبارزان و انقلابیون مظاهر فرهنگی و تمدن را قبول ندارند. درحالی که خودشان این مظاهر را قبول نداشتند.»
-ماجرای فروش اموال کاخ شمس از زبان شجونی
حجت الاسلام جعفر شجونی پس از انقلاب اسلامی با حکم حضرت امام خمینی (ره) مسئول کاخ شمس پهلوی در کرج شد. این کاخ متعلق به شمس پهلوی، خواهر محمدرضا پهلوی بود که به دلیل بیماری آسم، این کاخ را برای زندگی در کرج انتخاب کرده بود. این مجموعه در سال ۱۳۸۲ در فهرست آثار ملی ایران قرار گرفت.
حجت الاسلام شجونی به عنوان نخستین مسئول کاخ شمس در ۱ بهمن ماه ۱۳۹۱ در گفت وگویی با خبرگزاری فارس در مورد این کاخ و علت انتخاب خود به عنوان سرپرست کاخ شمس از سوی امام (ره) گفت: «بر اساس سوابقی که من در سخنرانی های انقلابی در کرج داشتم و در راهپیمایی های مردم سخنرانی می کردم تا انقلاب به ثمر رسید مردم کرج از من خواستند که آنجا رئیس کمیته شوم و حدود ۵۰۰ پاسدار ما داشتیم که از ایران ناسیونال گرفته تا آخر طالقان در اختیار بنده بود و بنده رئیس کمیته بودم و در جاهای مختلف کرج و حومه از جوانان خوشنام مؤمنی که انقلاب کردند، کمیته تشکیل دادم. در وسط این کارها، علمای کرج مثل آیت الله فارغ و آیت الله شریفی رفتند قم به امام (ره) گفتند که آقای شجونی رئیس کمیته است شما دستور دهید که این کاخ های خاندان پهلوی که چند بار هم غارت شده است به تصدی شجونی دربیاید. البته امام (ره) در مبارزات از سال ۱۳۳۱ ما را می شناخت چون ما در سال ۱۳۳۱، ۱۵ روز در قم علیه حزب توده قم میتینگ و مبارزاتی داشتیم.»
سرپرستی کاخ شمس، یک ماه پس از انقلاب
شجونی با اشاره به اینکه یک ماه پس از انقلاب حکم سرپرستی را دریافت کرده بود، گفت: «عین حکم امام (ره) برای سرپرستی بنده در کاخ شمس همین است: “جناب ثقهالاسلام آقای حاج شیخ جعفر شجونی، جنابعالی مأموریت دارید که اموال خاندان پهلوی و بستگان ایشان را که در شهر کرج و حومه قرار دارد از اموال منقول و غیرمنقول و مستقلات همه را ضبط نموده و محافظت کنید و نیز خانه هایی را که اداره ساواک برای مأموران خود ساخته است در اختیار افراد بی خانه بگذارید و چنانچه کارهای فوق، احتیاج به مخارجی دارد از اموال مذکور فروخته و صرف کنید از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را خواستارم/ روح الله موسوی خمینی”»
کاخ ۲ بار غارت شده بود.
شجونی روزی که اولین بار به کاخ شمس رفته بود را این گونه توصیف کرد: «وقتی ما را بردند کاخ را تحویل دادند تمام شیشه های بزرگ کاخ، شکسته بود و وارد کاخ که شدیم، کل کاخ پر بود از چمدان و شلوارهای لی و جعبه های خالی طلا که همه از مقوا بود. بعد هم رفتیم قفسه ها را نگاه کردیم، دیدیم قاشق و چنگال و ظرف بود. سیستم هوا سازی کاخ هم خراب بود چون متصدی آن هم رفته بود. مردم آنجا می گفتند که خود باغبان ها و کارگران ۲ بار این کاخ را غارت کرده اند منتهی من در یک عملیاتی دیدم که مثل اینکه این خاندان همه چیز را بردند هیچ چیز آنجا نیست، دلیل دارم.»
خاندان پهلوی «گدا» بودند.
شجونی در بیان دلیل اینکه خاندان پهلوی همه چیز را برده بودند، گفت: «اینکه می گویم این خاندان،”گدا” بودند و همه چیز را بردند و چیزی نگذاشتند، دلیلش این است که ما با ۲۰ نفر از پاسداران که برای کمک خود به کاخ برده بودیم رفتیم درون کاخ دیدیم ۲ گاوصندوق، آنجا است گفتیم شاید در این ها چیزی باشد یک نفر آهنگر آوردیم که گاز و هوا بیاورد این گاوصندوق ها را باز کند ببینیم چه چیزی درونش است چون امام (ره) گفته بود که آنجا مخارج دارد و مخارجش را از آن اموال، تأمین کنیم. اولاً که بیشتر اموال، غیرمنقول بود و ما نفروختیم و نتوانستیم بفروشیم و آنچه ما فروختیم منقول بود. خلاصه این آهنگر آمد قرار گذاشت ۲۰۰ تومان بگیرد تا در گاوصندوق ها را باز کند… خدا می داند که آهنگر گاوصندوق ها را شکافت به اندازه ۲۰۰ تومان درون آن ها پول نبود که به آهنگر بدهیم. در یک گاوصندوق ۵، ۶ اسکناس قدیمی رضاخانی بود در یک گاوصندوق دیگر، یک کارت پستال بود به رنگ طلایی که نوشته بودند “تولدت مبارک”، داستان عجیبی است. به همین دلیل که چیزی در گاوصندوق ها نبود فهمیدیم که همه چیز را برده اند.»
بچه ها می رفتند بالای اتوبوس لباس ها را حراج می کردند.
شجونی درباره آنچه در کاخ باقی مانده بود، گفت: «برای ما ۱۳ سگ بزرگ گذاشته بودند که همه این ها هم، بخور بودند… اما ما استخوان هم نداشتیم به این ها بدهیم. این ها روزی فقط ۲۰۰ تومان فیله می خوردند دیدیم که ما یک ریال بودجه نداشتیم. از مردم خواستیم ۱۳ خانواده لطف کنند این سگ ها را بگیرند نان و استخوانی به این ها بدهند تا به موقع یک فکری بکنیم و مردم هم، حرف ما را پذیرفتند.
آنچه ما در طول مأموریتمان فروختیم یک مقدار گل و گلدان طبیعی بودند که ضایع می شدند. آنجا ۷۰ باغبان داشت که همه رفته بودند ۲ بار هم که کاخ، غارت شده و اموال غیرمنقول هم که سر جایش بود نمی توانستیم بفروشیم چون سندش را نداشتیم. اجاره یک باغ را گرفتیم گلدان ها هم فروش رفت. یک مقدار هم بچه های ما اطلاعیه دادند که مردم بیایند شلوارهای لی و پیراهن ها و … را که در کاخ، خراب می شدند بخرند. البته لباس ها به خاطر نبودن دستگاه هواساز، ضایع می شدند. بچه ها می رفتند بالای اتوبوس، لباس ها را حراج می کردند.»
مگر می شود یک آخوند لباس زنانه بفروشد! این حرف های روزنامه صهیونیستی است.
شجونی در پاسخ به این سؤال که در برخی سایتها، نوشته شده است که ظاهراً شخصاً لباس های زنانه را روی دست گرفته و در کاخ، حراج می کردید؟ گفت: «این مطلب صحت ندارد. یک پسری بود که می رفت بالای مینی بوس و اتوبوس، لباس ها را نشان می داد. این حرف ها برای روزنامه صهیونیستی «آیندگان» در آن زمان بود. مگر می شود یک آخوند برود لباس زنانه بفروشد! ما، نماینده امام بودیم. ضمن اینکه یک سری از این لباس ها برای کارگران کاخ بود که رفته بودند.»
کاخ شمس و کاخ مادر شمس دست من بود.
شجونی در مورد مدت سرپرستی خود از کاخ گفت: «۲ ماه و نیم سرپرست آنجا بودم تا کارها سر و سامان بگیرد بعد تحویل بنیاد دادم. کاخ شمس و کاخ مادر شمس دست من بود.»
وی به خانه های ساواک اشاره کرد و گفت: «خانه های ساواک، ۱۷ خانه بود دست به ترکیب هیچ کدام نزدیم بعضی گفتند به ما بده، گفتم نمی شود. این خانه ها را که اطراف کلاک بود به طور کامل، تحویل دادم.»
ارسال دیدگاه