دوم خرداد در آستانه ۲۰ سالگی
تی تی خبر (حرف تازه) : در کوران حوادث گوناگون پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در ماه سوم پرحادثه سال، «دوم خرداد» از آن رو ماندگار شده است که آغار دوره ای جدید در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ایران و مبداء شگل گیری گفتمانی جدید شد. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران ، […]
تی تی خبر (حرف تازه) : در کوران حوادث گوناگون پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در ماه سوم پرحادثه سال، «دوم خرداد» از آن رو ماندگار شده است که آغار دوره ای جدید در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ایران و مبداء شگل گیری گفتمانی جدید شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران ، انتخابات دور هفتم ریاست جمهوری را می توان یکی از پرشورترین و رقابتی ترین انتخاباتی دانست که پس از دوران ابتدای انقلاب و سال های دفاع مقدس، در پایان دولت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی برگزار شد.
برای نخستین بار بود که نسل جوان و زنان نقشی تعیین کننده و جدی در عرصه انتخابات ایفا کردند و انتخابی را رقم زدند که به مثابه تحولی شگرف تحلیلگران، سیاستمداران و جامعه شناسان را به خود خیره کرد؛ گواه این امر نیز صدها جلد کتاب و مقالات متعددی است که در سالهای پس از این انتخابات که مقام معظم رهبری به آن «حماسه تاریخی» لقب دادند به رشته تحریر درآمد.
گزافه نیست اگر بگوییم برداشت و تحلیل سیاسیون در مورد همین انتخاب مردم در دوم خرداد ۱۳۷۶ بود که مسیر سیاست ایران در سال های بعد را شکل داد.
گرچه امروز گفتمان دوم خرداد در آستانه بیست سالگی بسر می برد و پس از آن گفتمان های «عدالت» و امروز «اعتدال» مطرح شده اند، اما کسی منکر نیست که شعارها و اهداف مطرح شده در دوم خرداد کماکان به عنوان یک گفتمان جدی و پشتوانه یکی از جناخ های اصلی کشور همچنان پررنگ است.
جماران به مناسبت نوزدهمین سالگرد دوم خرداد ۷۶ سه روایت از آن انتخاب را منتشر می کند که خواندن آنها خالی از لطف نیست.
روایت اول از آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی است که آن روزها در حال به انجام رساندن کارها برای تحویل دولت به جانشین بعدی ساختمان سفید پاستور بود؛ روایت دوم از علی محمد بشارتی وزیر کشور آن روزها و مجری انتخابات است و سوم هم سید عمادالدین خاتمی فرزند منتخب دوم خرداد و یکی از جوانان نسل سوم انقلاب است که روایتی از آن حال و هوای خانه در آن روزهای حساس بازگو می کند.
گفتم اجرای شعارهایتان دردسر دارد
…«غافلگیرکننده بود. بدین معنا که تا اواخر دوران تبلیغات انتخاباتی برداشت ناظرین غیر از این چیزی بود که به وقوع پیوست ولی برای ما که از هفته های قبل در جریان افکارسنجی ها بودیم غافلگیرکننده نبود».
شعار سید محمد خاتمی «توسعه سیاسی» بود و هاشمی رفسنجانی پیش از پیروزی اش در انتخابات با او از این سختی ها سخن گفته بود؛ «اواخر دوره من آقای خاتمی پیش من آمد. هنوز کاندیدا نشده بود. مشورت کرد که کاندیدا شود و بعد هم گفت که می خواهم روی قانون گرایی و توسعه سیاسی تأکید کنم و شعارهایم این خواهد بود. من یک مقدار توضیح خواستم که این قانون گرایی و توسعه سیاسی چیست؟ مثلا مگر الان خلاف قانون عمل می شود؟ دیدم منظورش از قانون گرایی چیزهای دیگری است. همچنین توسعه سیاسی را تعریف کرد. من گفتم اینها رأی دارد و اگر کسی این مسائل را مطرح کند، مردم به او رأی می دهند. اما اجرای آن می تواند، برای شما دردسر جدی داشته باشد و در پایان کار نمی توانید به وعده هایتان عمل کنید. با تحربه علمی خودم این را گفتم. چون ما از اول پیروزی انقلاب افکاری داشتیم. در زمان مبارزات تفکر روشنی داشتیم و حرفهایمان را هم گفتیم و کم نیست ولی در عمل دیدیم این گونه نیست. ما خیلی آرمانی فکر می کنیم. فضای انقلاب و مردم، مخصوصا نیروهای وفادار به انقلاب و بدنه اصلی به گونه ای است که رهبری و امام در نظراتی که دارند، ناچار هستند به حوزه ای دینی این بخش از جامعه ملاحطه کنند».
(گفت و گوی روزنامه جمهوری اسلامی و صادق زیباکلام با آیت الله هاشمی رفسنجانی. منبع: کتاب زندگی و زمانه آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ جعفر شیرعلی نیا)
خبر پیروزی پدرم را روحانی داد
به گزارش جماران، سید عمادالدین خاتمی در مهرماه ۱۳۹۲ در گفت و گو با «تاریخ ایرانی» حس و حال دیدن پدر در کسوت کاندیداهی انتخابات و سپس ریاست جمهوری در سنین کودکی را شرح می دهد:
در ۹ سالگی، دیدن عکس و پوستر پدر روی دیوارهای شهر چه حسی برای شما داشت؟ خودتان در تبلیغات برای انتخاب پدرتان مشارکت داشتید؟
لحظات هیجانانگیزی بود. من کمابیش به ستاد انتخاباتی خیابان بهآفرین و خیلی از میتینگها میرفتم. بیشتر همراه با خواهرم و به بخش زنان ستاد میرفتم. شام غریبان امامزاده صالح که درگیری مختصری در آن اتفاق افتاد یا سخنرانی فائزه هاشمی در ورزشگاه شهید افراسیابی را یادم هست. دیدن آن همه شور و شوق و شعار حمایتی خیلی هیجانانگیز بود. خانه ما یک انباری کوچک داشت که با پوسترهایی که از ستاد میآوردم، آنجا را به ستاد کوچکی برای خودم تبدیل کرده بودم.
تغییر شرایط خانواده برای شما در آن سن خوشایند بود؟
برای من عجیب بود که چرا مادرم از این اتفاق خوشحال نیست. برایم سؤالبرانگیز بود که با این همه توجه و ابراز محبتی که میشد، دلیل ناراحتی مادرم چه بود. ولی کم کم این تغییرات را حس کردم. دو شب مانده به انتخابات که ستاد بهآفرین را پلمب کردند، یکی از محافظین به خانۀ ما زنگ زد و گفت بهتر است شما شب را در هال کنار هم بخوابید تا اگر اتفاقی افتاد پیش هم باشید. البته برای کودکی ۹ ساله مثل من، خوابیدن در هال خانه جذابیت داشت، اما شروع درک تغییرات جدید بود. از سوم خرداد ۷۶ مردم خیلی به خانۀ ما که آن زمان در خیابان پاسداران بود میآمدند. افراد مختلفی از شهرستانها میآمدند، مثلا ساعت ۶ صبح زنگ میزدند که ما آمدیم آقای خاتمی را ببینیم. ما هم تجربه این شرایط را نداشتیم. در دوره انتخابات تعداد محافظین را زیاد کرده بودند و از خرداد تا مرداد که محل خانه را تغییر دادیم، عدهای از محافظین در زیرزمین خانه ما مستقر شده بودند. آنها هم تجربۀ این وضعیت را نداشتند که مردم به این شکل به خانه بیایند. با وجود محافظین، حس بودن غریبه در خانه را داشتیم.
مردمی که میآمدند خواستهای داشتند؟
نمیدانم خواستهشان چه بود اما یادم هست که بعضی وقتها شب نمیرفتند و تهیه شام برای آنها تبدیل به معضل میشد.
مراجعین اعضای ستاد انتخاباتی در شهرهای مختلف بودند یا مردم عادی؟
هم اعضای ستاد بودند و هم مردم عادی. خیلیها گوسفند قربانی کرده بودند و به خانه ما میآوردند. جالبتر اینکه بعضیها میگفتند ما نذر کردیم که اگر آقای خاتمی رئیسجمهور شود، گوسفند قربانی کنیم اما حالا پول نداریم، لطفا خودتان قربانی کنید به فقرا بدهید. یا زنگ میزدند میگفتند ما نذر کردیم که به تعداد رای ایشان صلوات بفرستیم، الان ما توانستهایم ۳ هزار صلوات بفرستیم، بقیهاش -۲۰ میلیون- را شما بفرستید.
تصویری که از رئیسجمهور داشتید، برای شما در آن سن و سال چگونه بود؟ به قول عامیانهاش فکر میکردید پدرتان چه کاره شده است؟
با ذهن آن موقع فکر میکردم همان وزارت است که قبلا داشت، اما کمی سرش شلوغتر است و مردم بیشتری او را میشناسند و بیشتر دوستش دارند.
وضعیت شما در مدرسه و نگاه همکلاسیها چطور بود؟
آن موقع روزهای امتحانات بود، من چند دقیقه به مدرسه دیر رسیدم. بعدا از همکلاسیهایم شنیدم که به هم گفته بودند عماد حالا که پدرش رئیسجمهور شده، معلم خصوصی میگیرد و به مدرسه نمیآید. همکلاسیها و دوستانم ابراز خوشحالی میکردند. افراد زیادی هم بودند که ادعای دوستی میکردند و علاقه داشتند نزدیک شوند.
در همان مدرسه ماندید؟
بله، من از اول دبستان تا پیشدانشگاهی در یک مدرسه بودم.
در خانواده چقدر به رئیسجمهور شدن پدرتان امیدوار بودید؟ خاطرهای هم در فیسبوک نوشتید که صبح سوم خرداد ۷۶ اولین کسی که به خانه شما زنگ زد و تبریک گفت، حسن روحانی بود. این خبر قابل باور بود؟
آقای روحانی که تماس گرفت و به مادرم گفت، مادرم به حالت تعجب خندید که چطور میشود؟ خوشبین نبودیم به اعلام پیروزی، البته با توجه به شور اجتماعی در بین مردم احتمالش میرفت که این نتیجه حاصل شود بویژه با اقبالی که به ایده پدر برای سفر با اتوبوس به کل کشور شد، اما فکر نمیکردیم که این نتیجه اعلام شود.
حدس من ساعت ۱۱ روز جمعه این بود که خاتمی برنده خواهد شد
به گزارش جماران، علی محمد بشارتی وزیر کشور دولت سازندگی در گفت و گو با «شرق» به سوالاتی در مورد سمت و سوگیری مسئولان اجرایی انتخابات، نظرسنجی ها و روز برگزاری انتخابات پاسخ می دهد که نکات جالبی دارد.
او می گوید:
…..آقای هاشمی من را به خاطر اینکه راست یا اصولگرا هستم انتخاب نکرد. عملکردم را دیده بود. در آخرین سمینار قبل از دوم خرداد، من خدمت مقام معظم رهبری گفتم من آخرت خودم را به دنیای هیچ کسی نمیفروشم، هر کسی از صندوق بیرون آمد اسمش را میخوانم، آقا هم صحبت من را تأیید و تصدیق کردند. همین بود که در مجلاتی مثل گل آقا نوشتند: «بنویسید خاتمی بخوانید ناطق»، یعنی هیچ کس باور نمیکرد. کیومرث صابری فومنی دوست ما بود. من بابت همین به او گله هم کردم.
به این دلیل که شما بالاخره متمایل به آقای ناطق بودید این انتظار میرفت که شاید نگاه شما در انتخابات تأثیرگذار شود.
بله، فکر میکردند چون من اصولگرایم و آقای ناطق هم اصولگراست، پس آقای ناطق از صندوق بیرون میآید.
آقای تابش معاون شما بود. شنبه هشت صبح سوم خرداد گفت ما پیشبینی میکنیم که انتخابات دومرحلهای شود. شما خاطرتان هست؟
من یادم نیست. اما آنچه مهمتر از حرف آقای تابش است این است که ساعت یک نیمه شب، آقای ناطق زنگ زد گفت چه خبر؟ گفتم شیخ رأی نیاوردید. گفت پس من چه کار کنم؟ گفتم اگر میخواهی نامت به بزرگی در تاریخ ثبت شود، در اطلاعیهای پیروزی آقای خاتمی را تبریک بگو. ایشان هم با مشاور خودش آقای نویسی مشورت کرد و اطلاعیه داد. آن چیزی که برای من محرز بود، این بود که این بار برخلاف توقع، اتفاقی در حال شکلگیری بود.
یعنی توقع شما کاملاً این بود که اسم آقای ناطق از صندوق بیرون بیاید.
بله، ما دو تا بولتن روزانه داشتیم. یکی را برای آقا و یکی را برای آقای هاشمی میفرستادیم. نظرسنجیها تا روز مثلاً ۳۱ اردیبهشت مشخص نمیکرد که کدام برنده قطعی خواهند بود. ولی اینطور هم نبود که تصور شود آقای ناطق دو سوم آرا را خواهد برد. روز دوم خرداد، آقای مهاجرانی که معاون پارلمانی بود، آمد به ستاد انتخابات و من از او سؤال کردم پیشبینی شما چیست؟ گفت به نظر من انتخابات دومرحلهای خواهد شد.
شما به عنوان وزیر کشور چه زمانی به این استنباط رسیدید که برنده نهایی آقای خاتمی است؟
حدس من ساعت ۱۱ روز جمعه این بود که آقای خاتمی برنده خواهند شد. فرمانداریها قلب تپنده انتخابات هستند. وقتی خبرها از آنجا میرسید – بدون اینکه وارد ماهیت موضوع شویم – گرایشها را میدیدیم و بررسی میکردیم و متوجه میشدیم که آرا به سمت آقای خاتمی است. قبل از اینکه همه اعلام کنند من آقای هاشمی را صدا کردم. خواب بود. خانمش گفت آشیخ اکبر خواب است. گفتم بیدارش کن. اولین خبر را من به آقای هاشمی دادم.
واکنش آقای هاشمی چه بود؟ چه کار کردند؟ میخواهیم بدانیم خوشحال شدند یا عکسالعمل خاصی نشان ندادند؟
خیلی خوشحال شدند. به دلایلی که الان جای شرحش نیست؛ ولی آقای هاشمی از انتخاباتی که ما برگزار کردیم لذت برد.
به نظر میرسد وزارت کشور توانست مدیریت خوبی هم بر اتفاقات دوران انتخابات داشته باشد. مثلاً «کارناوال عصر عاشورا» یا مثلاً حواشی دیگری که رخ میداد را چطور مدیریت کردید.
حالا شما وارد آن موارد نشوید.
یک نکتهای که میتواند به شما مربوط باشد فهرست نامزدهاست.
با آرای باطله ما پنج رأی در مصاحبهای اعلام کردیم. برای همین هم آقای ریشهری که دوست ما هم هست، بدشان آمد.
چون آرای باطله از میزان رأی آقای ریشهری بیشتر بود؟
آرای باطله چهارم بود. بالاخره من وزیر بودم باید اعلام میکردم. شاید برای شما الان سخت باشد باورش که با وجود اینکه من با آقای ناطق صمیمی بودم، اصلاً دلم نمیخواست ناطق یا خاتمی رأی بیاورند. دلم میخواست هر کسی که مردم دوست دارند، رأی بیاورد. این را من در محضر خدا میگویم. خاطرهای هم از آقای ناطق برای شما بگویم. در مجلس اول ۱۵ نفر از نمایندهها رفتیم به کوبا برای اجلاس بینالمجالس. شبی ۱۰ هزار دلار هزینه هر ویلا بود. ۳۰۰ هزار دلار برده بودیم و خاطرمان جمع بود کم نداریم اما بالاخره باید امانتداری میکردیم. برای همین ویلاها را پس دادیم و فقط یک ویلا گرفتیم و هر چهار نفر در یک اتاق ماندیم. من، آقای ناطق، آقای ولایتی و آقای دکتر زرگر در یک اتاق بودیم. یک روز آقای ناطق، بعد از نماز من را هل داد گفت ناراحت نباش عمر سفر کوتاه است. گفتم من در فکر سفر نیستم ولی خیلی ناراحتم. آقای ولایتی باور کرد، آمد کنار جانماز من گفت چه اتفاقی افتاده است؟ وقتی هر سه آمدند، گفتم علت دارد. من شهرستانی باید با سه نفر دهاتی هماتاق شوم! ناطق اهل نور است، به آقای ولایتی هم گفتم تو هم که اهل رستمآبادی. هر سهشان روستایی بودند و خندیدیم. این ویلا یک استخر داشت، آقای ناطق همه را میگرفت میانداخت در استخر. آقای موسوی تبریزی همراه ما بود، یک عبای خاشیه گرانقیمتی داشت که اگر آب به آن میرسید از بین میرفت. او همیشه آن را بر تن میکرد تا آقای ناطق نتواند او را داخل استخر بیندازد. اما یک روز آقای ناطق بالاخره او را با عبا داخل آب انداخت. آقای موسوی تبریزی هم ناراحت شد با همه قهر کرد. به آقای ناطق گفتم باید یک کاری کنید. بالاخره آقای ناطق هم با شوخی و خنده کاری کرد که آقای موسوی تبریزی هم کوتاه آمد.
ولی فهرست نامزدها به ترتیب حروف الفبا باید باشد ولی نام آقای ناطق اول بود. آیا وزارت کشور نقشی در آن داشت؟
نه، اینطور نبود. قانون میگوید باید به ترتیب حروف الفبا باشد. شاید در یک روزنامه اینطور منتشر کرده بودند.
نه، فهرست انتشاریافته از سوی وزارت کشور اینطور بود و محل بحث شد. یکی از دلایلی که میگفتند گل آقا آن طنز را ساخت، هم همین بود.
نمیدانم، الان حضور ذهن ندارم. شاید آن زمان هنوز این قانون نبود. اصل موضوع اما چیز دیگری است. قانونمند بودن یعنی وابسته نبودن. چون وابسته بودن معذوریتهایی ایجاد میکند که فرد را از جاده عدالت خارج میکند. آقای ناطق از ما توقع نداشت به نفع او رأی بخوانیم اما توقع داشت که از آرایش صیانت شود و الا نه من خانه ایشان میرفتم و نه ایشان خانه من آمده بود. آقای ناطق هم برای خودش یک جایگاهی قائل بود که افکار عمومی آن را قبول نداشت. من به او این را گفتم و کمی هم به او برخورد. وقتی آن شب به او گفتم که رأی نیاوردی خیلی خبر تعجبآوری برایش بود. ضمن اینکه من با آقای خاتمی اصلاً ارتباطی نداشتم که به او زنگ بزنم بگویم سید، رأی آوردی. وظیفه من نبود. در داخل ولی واکنشها زیاد بود. آنهایی که طرفدار آقای خاتمی بودند خوشحال بودند. طبعاً آنطرفیها هم احساس نگرانی میکردند. آقای جنتی تا یک نصف شب در ستاد انتخابات بود. در عوض آقا تشکر بالابلندی از وزارت کشور کردند، اما حاصلش چه شد؟ حاصل این شد که آقای خاتمی نیامد از این فرصت استفاده کند بگوید مردمی که به من رأی دادند فقط اصلاحطلبان نیستند، اصولگرایان هم هستند. همه مشاوران، استانداران و وزیران را از نیروهای چپ انتخاب کرد. عنصری مثل احمد خرم، استاندار من بود. این چپ چپ افراطی است یا آقای صوفی یا عبدالعلیزاده؟ اینها از چپ رد شده بودند. اسم این اصلاحطلبی نیست.
یعنی شما معتقدید از اصولگراها افراد زیادی به آقای خاتمی رأی داده بودند؟
بیشک. مملکت ما ۲۰ میلیون اصلاحطلب دارد؟
چرا نداشته باشد؟
باید شما دلیل بیاورید. ما یک مورد انتخابات سال ۷۶ را داشتیم، انتخابات مجلس پنجم هم بود. باید همه را کنار هم گذاشت. آقای خاتمی یک عنصر باعاطفه، صمیمی، باادب، متواضع و خوشمشرب است. هر وقت هنوز من را میبیند تا کمر خم میشود. من چه کردهام؟ چه گلی به سرش زده بودم؟ در نگاه چپها جایی برای راستها وجود ندارد، ولی آقای خاتمی اینطور نگاه نمیکرد. بعد از دوم خرداد، هاشمی دیگر رئیسجمهوری نبود و کابینه را دکتر حبیبی اداره میکرد. یک روز زنگ زدند که آقای خاتمی میگویند بیایید دفتر ایشان. من گفتم عرف این است که اگر کسی درخواست ملاقات دارد، ملاقاتشونده باید وقت دهد. اگر آقای خاتمی درخواست ملاقات دارد باید از من بخواهد وقت تعیین کنم من که درخواست نکردهام. گفتند این توهین به رئیسجمهوری منتخب است. خلاصه بعد دوباره تماس گرفتند گفتند آقای خاتمی گفته است فلانی هر وقت، وقت داشت بیاید، گفتم بگویید دوشنبه دو هفته بعد وقت دارم. وقتی من رفتم اولاً عمامهاش را برداشت و صندلیاش را گذاشت پایین صندلی من و باقلوای شهرشان را به من تعارف کرد. هر محبت و صمیمیتی بود دریغ نکرد. گفت من از شما استدعا میکنم یک دور با هم همکاری کنیم. گفتم نه. گفت چرا؟ گفتم من با شما توچال هم میآیم، اما با گروه شما نه. نمیگذارند من با شما باشم. گفت اینطور نیست. گفتم وقتی کار شروع شود معلوم میشود. گفت سفیر شو. گفتم ۱۰ سال قائممقام وزیر خارجه بودم. گفت وزارت علوم، وزارت کشور، آموزش و پرورش؟ گفتم نه. گفت خواهش من این است که ماهی یک بار بیایید اینجا. گفتم نه. گفت فصلی یک بار یک نامه ادیبانه بنویسید. گفتم نه. هر کس بود جوش میآورد. رئیسجمهوری بود و ۲۰ میلیون رأی داشت. عدهای اینها را قاطی میکنند. یعنی شخصیت افراد را با موضعگیری سیاسی خلط میکنند. متوجه نیستند که آقای خاتمی شخصیتش یک چیز است و مواضعش یک چیز دیگر، چون نمیتوانند تفکیک کنند نمیتوانند ایشان را به عنوان یک دوست بپذیرند.
ارسال دیدگاه