درک متفاوت دیوید فینچر از فلسفه حیات

راجع به دیوید فینچر حرف‌های زیادی زده‌اند و زده‌ام. چند اثر برجسته دارد. هرچه ساخته یا می‌سازد قابل تأمل است. از آن دسته کارگردان‌هایی است که مابین اثر هنری و پرفروش حرکت می‌کند. مثل کریستوفر نولان و دنی ویلنوو یا مثل قدیمی‌های خوب سینما، هیچکاک و کروساوا.

حرف تازه – راجع به دیوید فینچر حرف‌های زیادی زده‌اند و زده‌ام. چند اثر برجسته دارد. هرچه ساخته یا می‌سازد قابل تأمل است. از آن دسته کارگردان‌هایی است که مابین اثر هنری و پرفروش حرکت می‌کند. مثل کریستوفر نولان و دنی ویلنوو یا مثل قدیمی‌های خوب سینما، هیچکاک و کروساوا.

فیلم‌هایی دارد که می‌توان راجع به هرکدام مفصل گفت و شنید. فیلم‌هایی مثل بازی، هفت، باشگاه مشت‌زنی و غیره. در اینجا می‌خواهم تنها راجع به یکی از آثار او حرف بزنم. اثری به نام مورد نایاب بنجامین باتن. به این دلیل که این اثر با تولد و گذران زندگی در ارتباط است. آثار سینمایی زیادی در جهان هست که نگاه‌ به گذران عمر انسان و فلسفۀ زندگی دارند. اما هیچ‌کدام به اندازۀ مورد نایاب بنجامین باتن، ویژه نیستند.

کلید این ویژگی در چیست؟ این اثر به قدری مؤثر است که نام کاراکتر اول‌اش یعنی بنجامین باتن به یک نوع مثال طنز آمیز بدل می‌شود؛ در مورد آنانی که هرچه سالخورده می‌شوند، جوان می‌مانند. داستان این اثر نخبه را اریک راث و رابین سویکورد نوشته‌اند. اثرشان در دست دیوید فینچر به یک تجسم رؤیایی نایاب تبدیل شد. تجسمی که با بازی‌های شگرف برد پیت و کیت بلانشت تکمیل شد.

در این اثر کودکی از پیری آغاز می‌شود و پیری به کودکی ختم می‌شود. به همین سادگی، همه چیز پیچیده می‌شود. در چنین داستانی حضور فانتزی ناگزیر است. بعید است آدم بتواند منطقی برای آن بیاورد. زیبایی‌اش هم این است که دیوید فینچر به اصل داستان متعهد بوده و نخواسته آن فانتزی را به منطقی رئالیستی آلوده کند، یا حتی رئالیسم را دچار یک منطق عجیب و بیمارگونه کند. در این اثر همه چیز سر جای خود است. حتی اگر در واقعیت بیرونی، هیچ چیز آن سرجایش قرار نگیرد. می‌دانی که در واقعیت، تخیل هرلحظه از هم می‌پاشد. و این تقدس ادبیات و سینما است که تخیل را دوباره تار و پود می‌دهد و به آن پیوستگی‌ای معنی‌دار می‌بخشد.

همانطور که گفتم گذر عمر در اثر مورد نایاب بنجامین باتن، وارونه و معکوس است. کودک پیر به دنیا می‌آید؛ پیر در لحظۀ احتضارش نوزادی است در آغوش معشوقۀ سالخورده‌اش. همین وارونگی است که فیلم را مؤثر می‌کند. مخاطب از لحظۀ اول تا آخرش مدام درگیر مقایسۀ این با آن و آن با این است. مدام بین واقعیت و فانتزی سیر می‌کند. به خود می‌گوید اگر این‌طور بود، اگر آن‌طور اتفاق می‌افتاد…

فیلم دیوید فینچر تا لحظۀ آخرش از پیوستگی و استحکام‌اش در نمی‌آید. متعاقباً مخاطب‌اش هم تا لحظۀ آخر منفعل نیست. مخاطب این اثر از همان لحظۀ اول تا پایان غم‌انگیز فیلم در یک حالت اعجاب و تحسین باقی می‌ماند. و این می‌شود که به خاطر نگاه ویژۀ دیوید فینچر به گذر عمر و درک معکوس شدن آن، تولدش را بتوانیم این همه ویژه بدانیم. او شاید بیشتر از خیلی‌ها لیاقت تبریک زادماه‌اش را داشته باشد.

حمیدرضا طهرانی – مردم سالاری