انیشتین گفته بود تنها فردی که آرزوی دیدار او را دارد، چارلی چاپلین است.
به گزارش حرف تازه ، اینشتین گفته بود تنها فردی که آرزوی دیدار او را دارد، چارلی چاپلین است؛ که او را ملاقات کرد.
داستان دوستی اینشتین و چاپلین
اما این دو اسطوره قبل از اولین ملاقات در نمایش فیلم “روشناییهای شهر” در بیستم ژانویه ۱۹۳۱ با هم دوستان نزدیک بودند.
این دو نابغه که توسط “کارل لمله” رئیس “یونیورسال استودیو” به یکدیگر معرفی شده بودند، بلافاصله وجه اشتراک پیدا کرده و یکدیگر را ملاقات کردند. چارلی، آلبرت و همسرش “السا” را به شام دعوت کرد و این دیدار آغاز دوستی زیبای آنها بود.
در سال ۱۹۱۶، چاپلین به یک پدیده جهانی تبدیلشده بود.
انیشتین مدام به خانه چارلی رفتوآمد میکرد. چاپلین گفت انیشتین انسانی بسیار آرام با انرژی فکری فوقالعاده و خلقوخویی بسیار احساسی است. همچنین از السا گفت که درباره نحوه رسیدن آلبرت به نظریه نسبیت توضیح داده بود.
ظاهراً یک روز صبح هنگام خوردن صبحانه رفتار عجیب و بیقراری داشت، گویی چیزی را گم کرده است. پس از اتمام صبحانه، پشت پیانو نشست و نیم ساعت پیانو نواخت. سپس برای مطالعه به اتاق خود رفت. نزدیک به دو هفته مشغول مطالعه بود و زمانی که از اتاق خارج شد، نظریه نسبیت را بر روی دو ورق کاغذ نوشته بود.
انیشتین در طول سفر خود به آمریکا
در اولین دیدار، این دو نابغه که هر دو کراوات سیاه بر تن داشتند وارد سالن نمایش فیلم شدند. دیگر حضار برایشان دست زدند و گفته میشود این مکالمه میان آنها ردوبدل شد:
انیشتین: “بیش از هر چیز جهانی بودن هنر تو را ستایش میکنم. در فیلمهایت یک کلمه هم نمیگویی بااینحال تمام دنیا حرف تو را میفهمند.”
چاپلین:” درست است. اما شهرتِ تو بیشتر است… کل دنیا تو را ستایش میکند درحالیکه هیچکس نظریه تو را نمیفهمد.”
در اولین نمایش فیلم “روشناییهای شب” در ژانویه ۱۹۳۱
گرچه قرار بود نمایش فیلم مرکز اصلی توجه باشد، اما این دو نابغه موضوع اصلی بحث رسانهها و مهمانها شدند. زندگینامه نویس انیشتین ورود مشترک آنها را “یکی از بهیادماندنیترین صحنهها در هالیوود” توصیف کرد.
“روشناییهای شهر”، یکی از بهترین آثار چاپلین
بسیاری تصور کردند انیشتین و همسرش بهعنوان مهمانان عادی دعوتشدهاند، اما چاپلین آنها را بهعنوان دوستان نزدیکش دعوت کرده بود. چاپلین درباره تأثیر و موفقیت این فیلم بسیار نگران بود. اما روشناییهای شهر به یکی از معروفترین فیلمهای او تبدیل شد.
در اولین دیدار، این دو نابغه که هر دو کراوات سیاه بر تن داشتند وارد سالن نمایش فیلم شدند. دیگر حضار برایشان دست زدند. انیشتین: بیش از هر چیز جهانی بودن هنر تو را ستایش میکنم. چاپلین: درست است. اما شهرتِ تو بیشتر است…
ارسال دیدگاه