عمارت کربلایی رحمان میان رزی به تاریخ پیوست؛

خانه مردی که میرزا را به دوش کشید و در کوهها پنهان کرد هم تخریب شد

مهری شیرمحمدی در گیلان مصور نوشت: عادت کرده ایم به خراب کردن. بی آنکه بدانیم این تخریب، چه پایه های هویتی را  سست می کند. تا همین یک سال پیش هم خانه «کربلایی رحمان میان رزی» سرپا بود. عمارتی که در زمان خودش اعیان نشینی بود. و صاحبش گوهری بود که بی منت حدود یک ماه […]

مهری شیرمحمدی در گیلان مصور نوشت: عادت کرده ایم به خراب کردن. بی آنکه بدانیم این تخریب، چه پایه های هویتی را  سست می کند. تا همین یک سال پیش هم خانه «کربلایی رحمان میان رزی» سرپا بود. عمارتی که در زمان خودش اعیان نشینی بود. و صاحبش گوهری بود که بی منت حدود یک ماه میرزا کوچک جنگلی و  ۱۴ تن از همراهانش را در خانه اش پنهان کرد تا در آخرین روزها دست قزاق ها به او نرسد. روایت کرده اند که در آن روزها، پا درد میرزا عود کرده بود و کربلایی رحمان شخصا او را به دوش می کشید و از کوه بالا می برد.

اکنون سالهاست کربلایی رحمان در خاک خفته است و لت های چوبی و سنگ چین خانه  رحمان، نیز رازهای ناگفته ی  میرزا و جنگلیان را از یاد برده است. تا همین یک سال پیش نیز خانه کربلایی رحمان سرپا بود، تا وقتی که یک کاشانی، خانه کربلایی رحمان را از نو ساخت و خاطره  عمارت و صاحبش-  که در سخت ترین لحظات پذیرای میرزا و ۱۴تن از سران اصلی جنبش جنگل بود- به تاریخ پیوست.

حالا در زمینِ ریش سفیدِ میان رز- که پای پیاده به کربلا رفته و مورد اعتماد محلی ها بود- ویلایی سر برآورده انگشت نمای ییلاقات بخش سردار جنگل فومن.

وقتی جمعه پیش برای چندمین سال پیاپی،  برای دیدن عمارت فرسوده کربلایی رحمان به میان رز رفتم، جای حصارهای چوبی، فنس های فلزی از یک ویلای اعیانی محافظت می کرد. بجای تالار چوبی و نرده های ضربدری اش، چوب های افقی لای سنگچین و خشت، حالا سنگ مرمر سفید جا خوش کرده  است.

نزدیک درِ خانه، مالک جدید و یکی از محلی ها ایستاده اند. «رحمان ابراهیمی»، همنام جد بزرگش است و  می گوید: خانه جد ما خیلی بزرگ بود. بعد از زلزله سال ۱۳۶۹ بخشی از عمارت خراب شد. و دو سال پیش هم این خانه -که چند ورثه از آن ارث می بردند- به آقای حبیبی فروخته شد. رحمان چیزی از جد بزرگش نمی داند. فقط شنیده که دو ماه بعد از تولد وی کربلایی رحمان زندگی را بدرود گفته است.

«حبیبی» هم تایید می کند که اصل عمارت بسیار بزرگتر بوده و  می گوید: موقعی که می خواستم پی ساختمان جدید را بکنم، آثار پی و سنگچین بنای قبلی پیدا بود و مشخص بود که حداقل دو برابر بنایی که من خریدم،  عمارت رحمان وسعت داشت.

در برابر افسوس و حیف باد من برای خانه ای که پناه میرزا و گائوک بود، مالک جدید می گوید: «تاریخ مال گذشته است، باید خراب کرد و از نو ساخت و زندگی کرد.»

و من در برابر دیدگان دختر بچه معصوم او- که در حیاط ویلا بازی می کرد- تنها جمله عارف قزوینی را زمزمه کردم که: «به ملتی که از تاریخ خویش بی خبر است، بجز حکایت محو و زوال نتوان گفت.»

شاید او راست می گفت که « زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است»، کاری که او می کرد و  از زمستان پاک و رنگ رنگ میان رز بهره می برد. او  و خانواده اش مسافر گذران زندگی اند که بی دغدغه هفته ای یکبار تعطیلات آخر هفته را در هوای دل انگیز میان رز سپری می کنند و حفظ هویت های محلی برایشان بی معناست.

کربلایی رحمان و خدماتش به جنبش جنگل

رحمان از جدش چیز زیادی نمی داند فقط شنیده که او کدخدای محل بوده است. او ما را به خانه پدربزرگش می برد که همنام پدر کربلایی رحمان است. خانه پدر بزرگ نیز  معماری بومی دارد. ابراهیم ابراهیمی میان رزی، می گوید: «بابای بزرگ من، کربلایی رحمان، کدخدا نبود ولی ریش سفید محل بود. با حسن خان آلیانی دوست بود و به خانه حسن خان در زیده می رفت. حسن خانه گفته بود میرزا را در خانه ات پنهان کن. او هم میرزا را اینجا آورد.»

ابراهیم، خاطرات محوی به نقل از پدرش دارد. خاطراتی از میرزا و حیدر عمواغلی. « یک وقتی پدرم می گفت، میرزا را دیدم که از کوه پایین می آمد. تزبیح دستش بود. تزبیح  زد و گفت ما باید از اینجا برویم. به پدرم گفته بود تو سواد داری؟ پدرم گفت: نِه. و میرزا گفت: حیف که شما سواد نِداری. بعدا میرزا  از کوههای اینجا رفت سمت ماسوله.»

به گفته ابراهیم، او حدودا ۵۲ سالش بود که کربلایی رحمان زندگی را بدرود گفت. او هم تایید می کند که خانه دو طبقه پدربزرگش خیلی بزرگ بوده و میرزا و ۱۴ نفر از یارانش مهمان او بودند.

خاطرات محوی هم از حیدر به یاد دارد که محلی ها او را «امامقلی» می نامیدند. خانه ای که حیدر عمواغلی در آن اسیر بود، فاصله چندانی با عمارت کربلایی رحمان ندارد.

منطقه آلیان هنوز رازهای ناگفته ای از جنبش جنگل دارد. روایت های شفاهی که با مستندات تاریخی متفاوت و گاه متناقض است. همین قدر بر همه مسلم است که حسن خان آلیانی معروف به معین الرعایا، تسلط کاملی به منطقه داشت و به نحوی که حرف و حکم او بر میرزا رحجان داشت.

پادرد میرزا و به دوش کشیدنش توسط کربلایی رحمان

یک پژوهشگر تاریخ اهل آلیان در مورد ساختار اجتماعی قوم تالش در زمان جنبش جنگل  می نویسد:« بر فراز این ساختار حسن خان قرار داشت. قوم تالش آلیان اغلب به حسن خان بسیار علاقه داشتند و  وی نیز برای راحتی، آرامش و امنیت آنان کوشش می کرد.»

 فریدون واحدی پور ادامه می دهد: «در سطح دوم متنفذین و بزرگان هر آبادی قرار داشتند. آنان بی درنگ مقدمات لازم را برای تحقق خواسته های حسن خان و رهبران جنگل فراهم می کردند؛ نیروها را آماده می کردند، کمک های مردمی را سازمان می دادند و هم آهنگی لازم برای حرکت های نظامی را ایجاد می کردند.»

این معلم تاریخ، شخصیتِ انسانی کربلایی رحمان را ستوده و می نویسد: «از جمله بزرگان منطقه، مرحوم کربلایی رحمان میان رزی بود. این مرد بزرگ نمونه یک انسان راستین بود. در کار نیک همواره پیشتاز بود و در درد و رنج مردم همیشه اولین فریادرس. او برای خدمت به جنگل خالصانه تلاش کرد، اما حیف که نه در آثار نوشتاری و نه در تولیدات سینمایی نامی از او برده نمی شود. به نقل از مرحوم ملا جعفر منشی و هم رزم میرزا کوچک، در آن روزها میرزا با درد پای شدیدی رو به رو بود، به طوری که گاهی از راه رفتن کاملا باز می ماند و کربلایی رحمان او را بر کول خود حمل می کرد. او نقل کرده که کربلایی رحمان چنان نیرومند بود که یکبار ضمن بر دوش کشیدن میرزا و ابزار نظامی اش از ملاجعفر نیز می خواهد که کوله پشتی خود را هم به او بدهد تا خود راحت حرکت کند.

او قامتی بلند، هیکلی درشت، بازوانی ستبر و قدرتی فراوان داشت. جرأت او مثال زدنی بود و کوچک خان تقریبا یک ماه پیش از مرگ را مخفیانه در روستای میان رز مهمان او بود. کربلایی رحمان از آن دسته انسان هایی است که ما همواره دوست داریم که در جمع ما حضور داشته باشند. اکنون با گذشت چهل و چند سال از مرگ او در زادگاهش و روستاهای مجاور همچون قدیسی از او یاد می شود.

وی بزرگ روستای میان رز و فرزند کربلایی ابراهیم بود. گرچه تاریخ تولد وی را ۱۲۷۰ ش، ذکر کرده اند اما شواهد زندگی وی حکایت از تولدش در پیش از این تاریخ دارد. وی در ۱۳۵۲ش، بدرود حیات گفت.»

دیدار من با بازماندگان کربلایی ابراهیم، در خانه نوه کربلایی رحمان پایان پذیرفت. موقع پایین آمدن از کوه، برای چندمین بار خانه قدیمی صالح صلاحت را از نظر گذراندم که زندان حیدر خان عمو اغلی از دیگر سران جنبش بود که تلاش داشت میان جنگلیان و بلشویک های رشت وفاق ایجاد کند. وفاقی که البته با یک کودتا ایجاد نشد و تلاش های کربلایی رحمان هم برای زنده ماند و فراری دادن حیدرهم سودی نبخشید.

محلی ها می گویند، میان رز، در گذشته میان زر نامیده می شد. شاید خاک اینجا زر و سیم داشته که به این نام می خواندنش. و من می گویم حتما میان رز، زرهای فراوان داشته است و یکی از آنها  کربلایی رحمان بود که بعد از ۱۰۰سال انعکاس انسانیتش در ییلاقات بخش سردار جنگل می پیچد.

  • (نک) نقش آلیان در نهضت جنگل بر پایه مننابع شفاهی، فریدون واحدی پور دهرائی، مجموعه مقالات نقش کسما در نهضت جنگل، مجله دیلمان آذر ماه ۹۵