توان تشخیص
یادداشتی از محمد ابراهیم خلیلی* – “توان تشخیص” “Discernment” : این که قادر باشیم که، کدام نیمه را باور کنیم،نیازمند توان تشخیص هستیم! این که بدانیم ،که استعداد انجام چه کاری را داریم،و آن را باور کنیم،و مجدانه و مسئولیت شناسانه فقط در آن حوزه به کار بپردازیم ،نه کار در حوزه ای دیگر،به توان تشخیص […]
یادداشتی از محمد ابراهیم خلیلی* – “توان تشخیص” “Discernment” :
این که قادر باشیم که، کدام نیمه را باور کنیم،نیازمند توان تشخیص هستیم!
این که بدانیم ،که استعداد انجام چه کاری را داریم،و آن را باور کنیم،و مجدانه و مسئولیت شناسانه فقط در آن حوزه به کار بپردازیم ،نه کار در حوزه ای دیگر،به توان تشخیص محتاج هستیم!
این که بتوانیم که،بر سر دوراهی تصمیم گیری،صراط مستقیم را برگزینیم،نه بیراهه را،ناگزیر به دارا بودن توان تشخیص هستیم!
این که تصمیمی را نسازیم که ،خودمان هم به صحت و درستی آن بطور قاطع،ایمان نداریم ،و خالی از ابهام و تردید و دودلی نیست و جامعه مخاطب را به واسطه یک تصمیم مشکوک و سوال برانگیز، در عسر و حرج قرار ندهیم، بازهم نیازمند به توان تشخیص هستیم!
اشخاصی که معتقدند شایسته قرار گرفتن در جایگاه های مدیریتی در جامعه هستند و در پذیرش چنین مناصبی پیشقدم می شوند،باید به توان تشخیص و قدرت بینش،که متکی بر شم و تفکر عقلانی است،آراسته باشند.زیرا کارآمدی و تاثیر گذاری،خصوصا در مصادر مدیریتی جامعه، به ویژه مناصب مدیریتی مهم و سرنوشت ساز، هر آیینه مستلزم بصیرت و شناخت و بینش آگاهانه است.
قدرت تشخیص یا در دامنه ای گسترده تر ،همان بصیرت،در کنار سایر مشخصات و مختصات مدیریتی ،یکی از مهمترین شروط لازم،در رهبری و مدیریت،و یکی از صفات شایسته و تمجیدی در اشخاص مدعی مدیریت تلقی می شود تا قادر باشند با تکیه بر آن، در مصادر امور سرنوشت ساز در جامعه قرار گیرند. در غیر این صورت، آنانی که از توان تشخیص کافی برخوردار نیستند، از گرانیگاه عقلانی ،هرگز نباید به خود اجازه دهند که چنین مراتب مهم و تاثیر گذاری را به خود اختصاص داده و سرنوشت یک جامعه جمعیتی عظیم و یا یک سازمان و نهادمردمی بزرگ را در ید قدرتی خود ،که قدرتمندی اش، ناشی از قدرت قانونی آن جایگاه است،قرار دهند! و با وجود چنین کاستی مهم و موثری ،غیر منصفانه و به دور از دارا بودن قابلیت های کیفی و عینی و لازم برای مدیران و مدیریت، از مردم شریف وبزرگ منش، برای خود رای خادمی ومدیریت بر شون زندگی اجتماعی آنان،کسب کنند!
جوامع بزرگ و سازمان های عظیم مردمی و مردم نهاد،همواره با مشکلات عدیده و پیچیدگی های اداری و گسستگی مدیریتی به لحاظ واحد نبودن و آشفتگی های مختلف در منابع و زیر ساخت ها و ارائه خدمات و تامین تقاضاهای به حق شهروندان خود مواجه اند.بنابراین افرادی که از نظرتوانایی تشخیص ،فاقد ظرفیت کافی و لازم هستند،هیچگاه نمی توانند و قادر نخواهند بود، در شرایط خاص و تعیین کننده، بر اوضاع و شرایط حساس ایجاد شده، مدیریت عالمانه و خردمندانه نمایند و در غایت امر هم کارایی سازمان را در مفهوم کوته بینانه خردورزی محصور می کنندو همین طور جامعه را از قابلیت های توسعه و ارتقاء کیفیت خدمات قابل ارائه دور کرده و ایضا شهروندان را از داشتن یک زندگی رضایت مندانه،محروم می دارند!
نمی توان با عنوان مدیریت و لایق و درشان خود دانستن آن جایگاه، در باور مذبذب ، در گفتار متناقض ، در عمل متزلزل و در برخورد و تعامل با مخاطبان،غیر قابل اتکا ،بی ثبات،ناکارآمد و به اصطلاح در انجام وظایف مدیریتی و در مقام پاسخگویی،هم به نعل و هم به میخ، همزمان نواخت.
چرا که این رویکرد دوگانه و متناقض،یک نشانه مهم از عدم توانایی در تشخیص صحیح است ،که یکی از شروط لازم برای مدیران، در مقام مدیریت شمرده می شود.
منطقی به نظر نمی آید که در قاموس مدیریت، در مواجهه با امری خطیر و تعیین کننده و در مقطع تصمیم گیری و تعیین تکلیف کننده ،برای سازمان و جامعه مخاطب آن،هم در موضع موافق بود و هم در موضع مخالف.هم مدعی قانون بودو هم ناقض آن. هم اهل تعارف در استقبال نبود و هم طالب خوش درخشیدن در بدرقه بود. ناظر بودن را حق قانونی دانست و در عین حال هیچ آثاری از نظارت را ندید. مسئول بود، اما پاسخگو نبود. هم به هنر مدیریتی،که در واقع مدیریت، هنر تصمیم گیری و تصمیم سازی در لحظه ها ،برای حفظ و صیانت از منافع و مصالح مخاطبان و جلوگیری از خسران و ضایعات ناشی از نبود مدیریت بصیر و تمیز دهنده است،بالید و به آن معتقد بود و هم در اتخاذ تصمیماتی استراتژیک و سرنوشت ساز و بسیار مهم، تصمیم گیری را به ایام بعید موکول و حواله داد هم مسئولیت پذیرفت و هم در قبال آن پاسخگو نبود. قرارداد بست ،اما آن را اجرا نکرد. نه به پیروزی اعتقاد داشت و نه خود را یک شکست خورده دانست.نه موضع را قبول داشت و نه به تغییر غیر قابل انکار آن موضع هم معترف بود. به ثبات اعتقاد داشت، اما در عین بی ثباتی و تزلزل، نقش خود را سازنده و مصلح قلمداد کرد. هم اهل نحله یقین بود و هم از اهالی قبیله تردید. هم تواناییها ی مدیر را شمرد و ستود و هم بر بن مایه های ضعفی ،انگشت نشانه را قرار داد که ارکان تخریب و متلاشی کردن و پوکاندن همه آن تواناییهاباشد.هم به منافع ایمان داشت ،و همزمان بر مضار هم، صحه گذاشت. هم …!
به هر حال فراگردهای اندک احصاء شده در فوق در واقع و تحقیقا،سندروم های عدم کامیابی و موفقیت، در جایگاه های مدیریتی، به دلیل فقدان قدرت تشخیص و عدم بصیرت غیر قابل نفی، تلقی می شوند. زیرا امکان دستیابی و تحصیل بهترین گزینه ها، در حل مسائل و مشکلات موجود و پیش آمده و اتخاذ تصمیمات درست و خردمندانه را برای مردم ذینفع ،از دسترس دور و تقریبا غیر ممکن می سازند. بنا براین اگر محل اتکا ،در امر مدیریت چنین باشد ،به ناچار باید پذیرفت که هنوز تا رسیدن به بهترین ها، برای مخاطبان و سازمان، فاصله بعیدی وجود دارد که تقریب آن نیازمند حضور نخبگان در صحنه مدیریت، باشایستگی و توان تشخیص لازم و کافی و اتخاذ تصمیمات هوشیارانه دیگری است.زیرا که نباید بدلیل عدم توان شناخت و فاصله داشتن از بصیرت در مسئولیت های مدیریتی سرنوشت ساز،ستانده های کوچک و پاداش های کم بها،باعث شوند تا از پیش آمدهای خسارتبار بزرگ،که در آینده ،مصالح و منافع جامعه را به مخاطرات بیشتری خواهند افکند،چشم پوشی کرد،وتصمیمات مهم و موثر را ،قبل از اینکه از غربال بصیرت عبور داد،اتخاذ کرد!
*شهردار سابق رشت
ارسال دیدگاه