حرف تازه – به نقل از همشهری آنلاین: با دکتر رضامراد صحرایی از اهمیت زنده نگهداشتن این زبان تاریخی و ترویج آن در کشورهای دیگر گفتوگو کردهایم.
گاهی در زبان فارسی، احساس میکنیم نسل جدید حرفهایی میزنند که برای نسل قبل از خودشان، قابل فهم نیست. این موضوع چه تأثیری بر زبان فارسی میگذارد؟
این پدیده کاملا طبیعی است و خوشبختانه پایدار هم نیست. مثلا وقتی فیلم یا سریال محبوبی پخش میشود، تکیهکلامهای شخصیتها وارد گفتوگوهای روزمره مردم جامعه میشود. اما این واژهها و ترکیبها بعد از مدتی از مد میافتد. بعضی شکلهای گفتاری زبان، در میان گروههای خاصی از جامعه مورد استفاده و رایج است. کتابی میخواندم به نام «زبان زندان» که در آن اصطلاحات مورداستفاده یا عبارات مخصوص آن فضا جمعآوری شده است. این شکل گفتاری بیرون از آن فضا دیگر کاربرد ندارد، حتی خود آن افراد هم در فضایی متفاوت و دور از زندان، دیگر از آن ادبیات برای گفتوگو استفاده نمیکنند.
بهنظر شما این تغییرات و تنوعها به زبان فارسی لطمه وارد میکند؟
فارسی گفتاری، مقتضیات خاص خودش را دارد و هر غیرفارسیزبانی که بخواهد این زبان را یاد بگیرد، در مواجهه با شکل گفتاری حتما با مواردی که برایش ناآشنا یا نامفهوم است، روبهرو میشود. در همه زبانها هم این موضوع وجود دارد. این شکلهای گفتاری در هیچ کتاب درسیای گفته نمیشود. فارسی هم مانند هر زبان دیگری، گونه گفتاری و گونه نوشتاری دارد. چون فارسی از زبانهای قدیمی و کلاسیک جهان است، فاصله بیشتری بین شکل رسمی گونه نوشتاری با گونه گفتاری در این سالها ایجاد شده است. یونسکو ۴زبان را بهعنوان زبانهای کلاسیک معرفی کرده است: یونانی، لاتین، سنسکریت و فارسی. تنها زبان کلاسیکی که زنده است و هنوز سخنور دارد، فارسی است. یک زبان کلاسیک عمری بیش از ۱۰۰۰سال و ادبیات غنی دارد. طبیعی است که در چنین زبانی، به مرور زمان بین گونه گفتاری و نوشتاری فاصله بیفتد. گونه نوشتاری زبان، محافظهکارتر است و کمتر تغییر میکند. در گونه گفتاری بیشترین تغییرات، آوایی است و در مراحل بعدی تغییرات واژگانی هم رخ میدهد. هرچند در نهایت ماندگاری این تغییرات بسیار کم است. کمتر از ۸۰سال پیش، کوچهبازاریها از واژههایی استفاده میکردند که در کتابها ثبت شده و حالا از بین رفته است. این به ماهیت زندهبودن زبان فارسی برمیگردد.
برای آموزش به غیرفارسیزبانان، سراغ کدام گونه زبان میرویم؟
هر دو گونه گفتاری و نوشتاری، نوع رسمی و غیررسمی دارند. ما در نوشتن کتابهای آموزش زبان فارسی، روی مرز نوع رسمی و غیررسمی حرکت میکنیم. مثلا در سلام و احوالپرسی، طبق تحقیقات ایرانیان از ۱۱صورت برای احوالپرسی استفاده میکنند. ما به یک فرد غیرفارسیزبان، صورتی را یاد میدهیم که در مرز گفتار رسمی و نوشتار رسمی است. البته که آن فرد اگر در جامعه فارسیزبان قرار بگیرد، با مدلهای مختلفی از زبان گفتار مواجه میشود که تنها در همان موقعیت قابل یادگرفتن است. این موضوع مختص زبان فارسی هم نیست. در زبان انگلیسی هم، آنچه در کتابهای آموزش این زبان یاد میگیریم با آنچه مردم انگلیس برای حرفزدن از آن استفاده میکنند، زمین تا آسمان متفاوت است.
این موضوع برای زبانآموز دردسر ایجاد نمیکند؟
این تغییرات مادامی که باعث اختلال در ارتباط نشود، ایرادی ندارد. عموم مردم به سبک خاصی حرف میزنند که قابل فهم برای همه است و تنها گروههای خاصی به سبک ویژه خودشان حرف میزنند و عمومیت ندارند. فردی که زبانی را بهعنوان زبان دوم یا چندم آموخته، در ارتباط با افرادی که آن زبان را بهعنوان زبان مادری میدانند، ۲نوع ارتباط پیدا میکند. نوعی از آن وقتی اتفاق میافتد که مثلا فرد به خرید میرود، قیمت میپرسد و یک مکالمه قابل حدس ساده رخ میدهد. نوع دیگر، مربوط به ارتباط با گروههای خاص است و این ارتباط معمولا خیلی اتفاق نمیافتد.
پس تنها با یادگرفتن دستورات یک زبان، نمیتوان ارتباط کاملی با مردم آن جامعه برقرار کرد.
یادگیری زبان به آموختن دستورات آن ختم نمیشود. وقتی کسی قصد دارد به زبان جدید که آموخته در کشوری صحبت کند، طبیعی است که باید درباره فرهنگ آن جامعه هم اطلاعاتی کسب کند. خردهفرهنگهای درون یک خانواده، فرهنگ یک منطقه یا شهر یا فرهنگ عمومی، کلیات و جزئیاتی دارد که دانستن درباره آنها، به زبانآموز کمک میکند بهتر در آن جامعه ارتباط برقرار کند. مخصوصا درباره جوامعی مانند ایران با این تنوع فرهنگی، این موضوع اهمیت بیشتری پیدا میکند. در جلدهای مختلف کتابهای ایرانشناسی تلاش شده به این موضوعات پرداخته شود.
فرهنگ خود زبانآموز هم در ارتباط او با جامعه مقصد مؤثر است؟
اگر یک زبانآموز بخواهد با جامعه فارسیزبان ارتباط مؤثر برقرار کند، وجود اشتراکات در زمینههای گوناگون، نقش مهمی در تضعیف یا تقویت این ارتباط بازی میکند. مثلا برای زبانآموز ما که از مقدونیه با جمعیت ۲میلیونی آمده، تهران میلیونی ما شهر عجیبی است. اما هندیها وقتی وارد فرهنگ ما میشوند، خیلی زود با فرهنگ ما ارتباط برقرار میکنند یا مثلا چینیها خیلی زود با آداب ایرانی خو میگیرند. اما اروپاییها سختتر و دیرتر با این فرهنگ هماهنگ میشوند.
یاد گرفتن زبان انگلیسی برای همه غیربومیان این زبان، توجیه بزرگی دارد، دسترسی به منابع اطلاعاتی نامحدود و همراهشدن با تکنولوژی یکی از این دلایل است. برای یک غیرفارسی زبان، چه انگیزهای وجود دارد که فارسی یاد بگیرد؟
در پیمایشی جامع، به ۱۲دلیل برای پاسخدادن به این سؤال رسیدیم. دلیل اصلی یادگیری فارسی برای خارجیها این است که قصد دارند با ایران در ارتباط باشند؛ چه ارتباط کاری چه گردشگری. ایران آثار تمدنی فراوانی در منطقه داشته و دارد. یکی دیگر از دلایل یادگرفتن فارسی، تجارت در ایران است. بعضی خارجیها که قرار است برای گرفتن خدمات درمان و سلامت به ایران بیایند، دوست دارند فارسی یاد بگیرند. از طرف دیگر فارسی، بخشی از رشتههای ایرانشناسی و شرقشناسی است. بسیاری از افراد میخواهند فارسی یاد بگیرند تا به تاریخ خودشان دسترسی داشته باشند. قزاقها، ازبکها، قرقیزها و…، کمتر از ۱۰۰سال است که زبان و کشور مستقل دارند و تاریخ آنها به فارسی ثبت شده است. عده زیادی از زبانآموزان، با انگیزههای مذهبی فارسی یاد میگیرند. دلایل جالبی هم برای فارسی یادگرفتن دیده میشود؛ مثلا دانشجویان خارجی که برای مطالعه سینمای ایران، تصمیم میگیرند فارسی یاد بگیرند. تعداد قابلتوجهی بهخصوص در شبهقاره، فارسی را برای ادبیات یاد میگیرند. گروهی از فارسیآموزان هم افرادی هستند که فارسی، زبان میراثی آنهاست اما بهدلیل مهاجرت، از کودکی زبان دیگری یاد گرفتهاند و حالا لازم است فارسی را بیاموزند. در نهایت برای یادگیری فارسی، انگیزههای بیرونی مثل تجارت و تحصیل و انگیزههای درونی مثل علاقه به تاریخ و ادبیات وجود دارد. یکی از مهمترین دلایل علاقه زبانآموزان برای یادگیری فارسی، آشنایی با فرهنگ و تمدن ایرانی و پیامهای انقلاب اسلامی است.
کشورهایی مثل ترکیه و کره، در سالهای اخیر با روشهایی مثل سریالسازی یا فعالیت گروههای موسیقی، افراد زیادی را به یادگیری زبان کشورشان تشویق کردهاند. چرا ما از چنین روشهایی برای ترویج فارسیآموزی بهره نمیبریم؟
چینیها زبانشان را از طریق مؤسسه کنفسیوس آموزش میدهند و بودجههای کلانی به این کار اختصاص میدهند. این مؤسسه هم زیرنظر عالیترین مقام کشور اداره میشود. در ترکیه مؤسسه یونس امره، بانی ترویج زبان است و استادان بیشماری فقط به ایران اعزام کرده است. کرهایها هم زبانآموزی را به بنیاد کره سپردهاند. حامی همه این مؤسسات، وزارت صنعت و گردشگری این کشورهاست. بهنظر میرسد پشت تلاشهای این گروهها برای زبانآموزی، اتحادی ملی و عمیق وجود دارد که اهداف مشخصی دارد. بین پخش یکسریال کرهای با فروش محصولات الکترونیکی برند کرهای، ارتباط مستقیمی وجود دارد. بین تلاشها برای آموزش زبان ترکی با فروش پوشاک و محصولات بهداشتی این کشور، حتما ارتباط معناداری وجود دارد. تحلیلهای امروزی نشان میدهد که دیگر برای قدرتمندبودن در آینده، تنها دسترسی به قدرت نظامی و اقتصادی کافی نیست و این ترویج فرهنگ کشورهاست که باید با این قدرتها همراه شود. ترویج آموزش زبان فارسی هم نیازمند یک نگاه ملی و اتحاد جمعی است که متأسفانه هنوز وجود ندارد. قدرت تمدنی ایران به تنهایی کافی نیست و برای انتشار قدرت فرهنگ خود، باید اتحاد و برنامهریزی داشته باشیم.
ارسال دیدگاه