به دنبال لقمهای نان در آفتاب و باران پیادهروهای رشت
حرف تازه – میگویند «برای یک لقمه نان» بساط درست کردهاند، تلاششان ستودنی است؛ زنانی با لباسهای محلی، با سبزیها و محصولات محلی که عطر سادگی و بوی خوش روستایی بودنشان بازار را پرکرده است. درهیاهوی مبهم روزگارآنجا که شاید مردانگی ها به هر علتی رنگ باخته اند، هستند قامت خمیدگانی که هم نام مقدس مادر […]
حرف تازه – میگویند «برای یک لقمه نان» بساط درست کردهاند، تلاششان ستودنی است؛ زنانی با لباسهای محلی، با سبزیها و محصولات محلی که عطر سادگی و بوی خوش روستایی بودنشان بازار را پرکرده است. درهیاهوی مبهم روزگارآنجا که شاید مردانگی ها به هر علتی رنگ باخته اند، هستند قامت خمیدگانی که هم نام مقدس مادر را یدک میکشند و هم وظایف مردانه بر شانهدارند. شیر زنانی از جنس فرشته که غم آبونان سفره فرزندانشان، آنان را بیهیچ پشتوانهای مگر یاری پروردگار، راهی کسبوکار در گوشه خیابانها میکند. جایی همین نزدیکی در راستهبازار اصلی رشت و خیابان شیک زنان دستفروشی هستند که از سحرگاهان در گرگومیش آسمان، زنبیل به دست، راهی بازارها شدهاند و چشم به خرید عابرانی رنگارنگ دارند. زنبیلهایی که همه داراییشان است. زنانی که هنوز هم برای گرمی خانواده، دشواریها را تاب میآورند تا از خود روحی بلند بسازند.
درهیاهوی مبهم روزگار، آنجا که شاید، مردانگی هابه هرعلتی رنگ باخته اند، هستند قامت خمیدگانی که هم نام مقدس مادررایدک می کشند وهم وظایف مردانه برشانه دارند. شیرزنانی ازجنس فرشته که غم آب وغم نان سفره فرزندانشان، آنان رابی هیچ پشتوانه ای جزیاری پروردگار، راهی کسب وکاردرگوشه خیابان هامی کند. اززنان دستفروشی سخن می گویم که ازسحرگاهان، درگرگ ومیش آسمان، زنبیل به دست راهی بازارهاشده وبرای به دست آوردن لقمه نانی حلال چشم به خریدعابرانی رنگارنگ دارند. زنبیل های خوشمزه ای که برای داراها شاید هیچ، اما برای ندارهاهمه چیزاست چراکه شاید تمام دارائی های دستفروش رنجوردرهمان زنبیل خلاصه شود. از زنانی سخن می گویم که هرچند درپس بازیهای روزگار، تازیانه های سرماوگرماآنقدربرپیکرشان شلاق بسته که قامتشان راخمیده و جسمشان را روبه زوال می برد اماهنوزهم به حرمت پاسداشت خانواده، دشواری هاراتاب می آورندتاازخود روحی بلند بسازند.
امروزغیرتی بس عظیم می طلبد که سختی های مردانه برشانه های ظریف زن حمل شود وزنان سرزمین گیل و دیلم چه غیرتمندانه تازیانه های بی رحم روزگارراتاب می آورند تاشبانگاهان شرمنده به منزل بازنگردند…
باران میبارد . درمیان ازدحام عابران بازار رشت، زنی که انگار می رفت پا به سن بگذارد بر بالای بساط خود نشسته و چشم در نگاه عابران دارد تا اردکهای محلی را از او خریداری کنند. با توجه به ممنوعیت خرید و فروش پرندگان به دلیل شیوع بیماری آنفولاآنزای فوق حاد پرندگان طی ماههای اخیر به او که آشکاربود خدا خدامی کند تامن خریداریکی ازجنس هایش باشم نزدیک شدم و باب گفتوگو را با وی بازکردم تا ببینیم با چه امیدی این روزها به این کار اشتغال دارد. ” ز– ر” ازبازارخرابی ای می نالید که به تازگی به دلیل انتشارخبرهای آنفولانزای مرغی ایجاد شد. او می گفت: گاهی حاشیه های به وجود آمده موجب می شود که مشتری هاهمدیگر راازخرید مرغ های محلی منع کنند غافل ازاینکه بدانند ما ساعت هاباتحمل سرمای فراوان چشم امید به خرید مشتری بسته ایم .
وقتی ازاین بانوی زحمتکش ازبرخورد ماموران سد معبرمی پرسم آه ازنهاد بلند می کندو می گوید: ازاین بدتروجود ندارد که مایه ارتزاقمان رافقط و فقط به دلیل دستفروشی درخیابان، ازما گرفته و باخود به ناکجا آباد می برند. روزی که زنبیل خیارراازمن گرفتند وبردند درازای پس دادن آن، ازمن درخواست مبلغی پول کردند درصورتی که پولی به همراه نداشتم وباید محصولات زنبیل رامی فروختم تا هزینه سفرفردای سربازی را که درمنزل دارم فراهم کنم.
” ز- ر” که لابلای گفتگو با من جواب مشتری هایی که فقط به دنبال دانستن قیمت اردک های محلی بودند را می داد گفت: ماموران سد معبر مشکلی برای دست فروشان پیشکسوت ایجاد نمی کنند اما بساط جوانان راجمع می کنند غافل ازاینکه آن بساط هاوزنبیل ها قراراست نان شب آنها رافراهم کند.
وی می گوید: همسرم دربستر بیماریست و من ناچارم برای تامین هرینه های یک مرد بیمار، یک سرباز، یک دانشجو ویک محصل، ازطلوع صبح تا پاسی ازشب درضلع گرماوسرما بنشینم و خداخدا کنم تا قبل ازاینکه ماموران بساطم را جمع کنندآنها را بفروشم و زودتر به روستا برگردم تا به امورات خانواده رسیدگی کنم.
تنها خواسته این فرشته رنج کشیده که خانواده ای چشم به درآمد اودوخته اند، این است که مسئولان شهری برای ساماندهی بی دردسروارزان قیمت آنان چاره ای اندیشیده و با بردن بساط، غمی دیگربرغم هایشان اضافه نکنند.
“طوبی زمانی” زن میانسال دیگریست که بافروش سبزی درگوشه خیابان روزگارمی گذراند. اوکه ۲۳ سال تمام زنبیل به دست هرروزراه کوچصفهان تارشت رامی پیماید تادرهزینه های زندگی و تامین آسایش دوفرزندش باهمسرش شریک باشد ازهیچ چیزی به جزبی مکانی برای کسب و کارگلایه ای ندارد.
وی ازدستفروشی در کنارخیابان به دلیل مشکلاتی که ممکن است برای مغازه داران ایجاد کند ناراحت است و به گفته خودش نمی خواهد دردرآمد بخورونمیری که ازفروش سبزی به دست می آورداندکی نارضایتی وجود اشته باشد.
این بانوی گیلانی برای خرید سبزی ازدلالان، هرروزساعت سه صبح چشم می گشاید و به امیدکسب درآمدی بی دردسرروانه بازارمی شود اماگاهی نه تنها ازفروش سبزی ها سودی دریافت نمی کند بلکه گاهی با پلاسیده شدن آن هانیزمواجه شده و متمحل ضررمی شود.
او می گوید: قیمت تمام شده هرکیلو سبزی ۳۰۰۰ تومان است وناچارهستیم برای کسب سود آن را به قیمت ۳۵۰۰ تومان بفروشیم اما کاهی ازچانه زنی های برخی خریداران درطول روز به تنگ می آئیم و ناچاریم برای جلوگیری از پلاسیده نشدن سبزی ها، حتی آن ها رازیرقیمت خرید نیزبفروشیم که این مساله چیزی جزضرربه همراه ندارد.
تمام درخواست این بانوی زحمتکش ازمسئولان، تهیه مکانی برای ساماندهی آنان است که حداقل زیرسقف آن ازسوزسرمای زمستان درامان بمانند.
گفتگو را با “مونس همتی” ادامه می دهم او که با داشتن ۶۶ سال، شاید گیس سپیدترین زن دستفروش است باچشمانی که ازشدت سرما به اشک افتاده بود گفت: ۳۷ سال تمام ازاین راه درآمد کسب می کنم و حتی خرج زندگی خانواده پسربیکارم رانیزمی کشم. او که زنبیلی ازنارنج برای فروش به همراه داشت ادامه داد: نارنج ها رابه قیمت هرکیلو ۱۵۰۰ تومان ازدلال می خرم و ۲۵۰۰ تومان می فروشم و روزانه بابت هزینه انبار و کرایه گاری نیز به طور جداگانه ۱۴۰۰۰ تومان پرداخت می کنم که نه تنها سودی دربرندارد بلکه گاهی با فاسد شدن آنهابراثرگرماو سرمانیزروبرو می شوم ودست خالی وشرمنده به خانه بازمی گردم.
وقتی ازهمتی پرسیدم که چرابه تولید محصولات کشاورزی نمی پردازی تا شاید سود دهی بیشتری داشته باشی پاسخ داد: هیچ باغی دراختیارندارم تابتوانم محصولات کشاورزی را تولید کنم و بفروشم. اگروام بدهند که بتوانیم زمینی خریداری و محصولی تولید کنیم شاهکارمی شود امابرای افراد پا به سن گذاشته ای مانند من نه جانی برای کشاورزی وجوددارد ونه قدرتی برای بازپرداخت وام.
اومی گوید ماموران سد معبر به دلیل کهولت سن بساطم راجمع نمی کنند اماهمه ناراحتی ها که فقط دربرخورد ماموران خلاصه نمی شود. سرما و گرما بیمارمان می کند و پناهگاهی برای درامان ماندن نداریم. درساماندهی مشاغل شهری هیچ توجهی به ما نشد که اگرمی شد هم به دلیل بالا بودن هزینه های اجاره غرفه بازهم برایمان نمی صرفید زیرابازارهای بازارچه ای، هم درمیان شهروندان آنطورکه باید جانیفتاده وهم هزینه رفت و آمد به بازارچه های تعیین شده برای ما گران تمام می شد. گویا قراراست همچنان تن به گرماهاوسرما دهیم تاعمربگذردوتمام شود. با این همه ازمسئولان هیچ انتظاری برای کمک نداریم زیراتا به امروزخدا روزی رسان بوده نه مسئولان.
پیرزن سپید موی که سالیانیست همسر خودراازدست داده درقبال پرسش های بی امان من، باآرامشی که نمی شد فهمید ازکجا موج می زند دست به آسمان بردو فقط گفت: خداراشکر… ومن به این باوررسیدم که درزنبیل های زنان دست فروش میوه وسبزی فرمالیته است. دراین زنبیل ها غیرت وایمان موج می زند.
دیدگاه مدیریت شهری
محمدعلی ثابت قدم، شهردار رشت پیش از این درباره موضوع گفته بود: اغلب دستفروشان از نظر اقتصادی جزو اقشار کم برخوردار هستند و در سیکلی معیوب، اشتغال ناپایدار دارند. کشورهای توسعهیافته برای جلوگیری از بینظمی در ترددها، برنامههایی برای ساماندهی دست فروشان، هم از لحاظ ریختشناسی شهر و هم از لحاظ مکانی و زمانی دارند. این کار در شهر رشت با ایجاد بازارچه در محلههای مختلف به تدریج در حال انجام است. اما مشکل اصلی تناسب نداشتن حل موضوع و ایجاد مشکل جدید است؛ چراکه تعداد بیکاران هر روز رو به افزایش است؛ بیکارانی که به هر دلیل از روستاها و بخشهای اطراف شهر یا داخل شهر به مکانهای پر تردد میآیند. برای ساماندهی دستفروشان باید بسترسازی شود که در اینباره رویکرد شهرداری ایجابی و سپس در کنار آن سلبی است. دستفروشان در ۱۸ منطقه ساماندهی میشوند.
مهدیه رزاقی لنگرودی
ارسال دیدگاه