به جای تبلیغات و وعده خدمت، به کودکان کار خدمت کنید!
بهنیا ثابت رفتار : ساعت تقریبا ۳ بعد از ظهر بود که از محل کارم به سمت خانه می رفتم: پشت چراغ قرمز می مونم، باز هم طبق معمول سرم رو می چرخونم تا چشمای اون بچه های سر چهارراه ها رو که احتیاج به کمک دارن نبینم. راستش ازشون خجالت میکشم با همه مشکلات و نداریاشون هیچوقت […]
بهنیا ثابت رفتار : ساعت تقریبا ۳ بعد از ظهر بود که از محل کارم به سمت خانه می رفتم:
پشت چراغ قرمز می مونم، باز هم طبق معمول سرم رو می چرخونم تا چشمای اون بچه های سر چهارراه ها رو که احتیاج به کمک دارن نبینم. راستش ازشون خجالت میکشم با همه مشکلات و نداریاشون هیچوقت تا چیزی بهت نفروخته باشن پولی ازت نمیگیرن. میخوان به قول معروف نون بازوشون رو بخورن اما به هر حال من نه اونقدرا پول دارم که بتونم به تک تک این بچه ها کمک کنم نه اونقدر قدرت دارم، بتونم کودکان کار، بچه های بی سرپرست یا بدسرپرست رو از چهارراه ها و پشت چراغ قرمز ها به مدرسه و سرپناهی ببرم که حقشونه و لیاقتشو دارن؛ پس کمکی از دست من برنمیاد!!! باید سریع تر برم دیرم شده آخه امروز اصلا تو پایگاه خبریم، خبری نذاشتم ممکنه بازدیدش کم شه! زودتر برم! اوه اوه تازه یادم اومد با دو تا از چهره های شاخص رشت مصاحبه گرفتم هنوز نگارش متنش هم تموم نشده! امتحانارو بگو هیچ چی نخوندم چند روز دیگه شروع میشه! غروبم که بازم جلسه داریم! چقدر کار دارم چه جوری برسم؟ همه شهرم که ترافیک شده آدم به هیچ کاری نمی رسه! اینجوری پیش بره باید تا ساعت ۳ صبح بیدار بمونم چه جوری صبح بیدار شم سر کار برم؟ به کل در یک صدم ثانیه افکارم به گرفتاریهای شخصیم مشغول شد! اصلا اینقدر همه ما تحت فشار زندگی هستیم لازمه یکی بیاد به ما کمک کنه!!!
اینها بخشی از افکارم بود تا لحظه ای که سرم را بلند کردم ببینم چراغ قرمز چند ثانیه دیگر تمام می شود؟ ناگهان کودکی ۳ ۴ ساله را در کنار پنجره ماشین دیدم و نگاهم به دستانش افتاد. پسر بچه، چه زود مرد شده بود. مرد تر از خیلی از ما و آنهایی که ادعای مردانگی دارند. در یک دستش چند قرآن بود و در دست دیگرش ۵ یا نهایتا ۶ هزار تومان پول. از نگاهش و از رفتارش پیداست که چقدر سردِ روزگار را زیادتر از گرمَش چشیده است! از پوست دستش هم…
در اطراف او بچه های بزرگتری بودند که دستمال و آدامس می فروختند. دختر بچه ای هم گل می فروخت و یک نفر هم که ۳۰ ۴۰ سال داشت اسفند دود می کرد تا چشم نخوریم! اما آن کودک ۳ ۴ ساله قرآن می فروخت. لحظه ای از تمام قید و بندهای افکارم بیرون آمدم و به خودم گفتم به کجا می روم؟ “ما” به کجا می رویم؟ زندگی کجاست؟ “خدمت” کجاست؟ اصلا من چه اهل رسانه ای هستم که هنوز وضع کودکانی از شهر من این است و سکوت کرده ام؟ تا کی پشت هر چراغ قرمز یک دقیقه شرمندگی؟ آن بودجه های نهادهای مربوطه چه زمانی محقق می شود؟ چه زمانی طرح های ضرب العجلی برای رفع مشکلات این کودکان در دستور کار قرار می گیرد؟ و هزاران سوال و “شعار” دیگر که مثل برق و باد از ذهنم گذشت! باز اینقدر غرق در افکارم شدم که آن کودک ۳ ۴ ساله هم رفت و من اصلا متوجه نشدم! دقیقا همانطور که آمدنش را هم متوجه نشده بودم! البته این بار خودم را به ندیدن نزده بودم واقعا ندیدم!
چراغ قرمز تمام شد. من هم رفتم. چند ساعتی گذشت و این یادداشت را نوشتم! عجب کار بزرگی کردم! واقعا به خودم افتخار میکنم!!! اصلا دیگر با این نوشته تمام مشکلات کودکان کار حل می شود! و همه هرآنچه باید می شنیدند، شنیدند و به خودشان آمدند و تمام توانشان را برای رفع این مسائل از همین فردا به کار می بندند! پس دیگر نه این یادداشت را کش می دهم نه بی جهت روی این موضوع بزرگنمایی می کنم! وقت هم که ندارم زودتر بروم به کارهایم برسم! اصلا چرا دوست دارم در همه مسائل دخالت کنم؟ اینطور پیش بروم در این شهر به هیچ جا نمی رسم!
راستی چند سوال ذهنم را یک دفعه به خودش مشغول کرد. اینها را هم بپرسم بعد بروم! تا امروز در شهر ما چند تا کاندیدا برای رفتن به مجلس و شورای شهر و “خدمت به مردم” ، هزینه های آنچنانی تبلیغاتی داشته اند؟ آیا خدمت به خلق جز کمک به خلق است و آیا اسلام چیزی جز بخشش اضافه های داراییمان را سفارش می کند؟ آیا تحصیل و اسکان و تامین امنیت و رفع نیازهای اولیه این کودکان آنقدر ضرورت نداشته است که تا امروز ریشه کن گردد؟ چرا امروز به جایی رسیدیم باید با هر چراغ قرمز رشت، یک دقیقه شرمنده باشیم؟ چرا به آسفالت ها و چاله چوله ها و خرابی زیربندی ماشین هایمان توجه می کنیم اما به کودکانی که در مقابل چشمانمان پشت تک تک چراغ های قرمز می بینیم آنقدر ها که باید توجه نمی کنیم و و ادامه زندگی سخت را نصیب کودکان و شرمندگی را نصیب بسیاری از شهروندان می کنیم؟ یا شاید اینقدر این زخم کهنه و تکراری شده که به دردش عادت کرده ایم؟ چرا حتی زمانی که تعدادی از مسئولین قدمی در راه رفع این مشکلات برمی دارند سایر مسئولین شهری در صف اول این اقدامات خیرخواهانه قرار نمی گیرند؟ البته من که آنقدرها پول ندارم و گرنه کمک می کردم! اما تقریبا اطمینان دارم اگر اشخاصی برخیزند و امسال به جای هزینه های سرسام آور انتخاباتی برای این کودکان قدمی قابل توجه بردارند مردم خودشان رسانه چنین اشخاصی خواهند شد و به پاس قدردانی از این عمل خداپسندانه، از آنها در پای صندوق رای حمایت خواهند کرد. پس برای خودتان هم که شده به جای تبلیغات و وعده خدمت، به کودکان کار خدمتی کنید!
بهنیا ثابت رفتار / ۶ دی ۹۴ / رشت / ساعت ۲۰
لازم به ذکر است این یادداشت خطاب به هیچ شخص و یا گروه خاصی نمی باشد و صرفا به بیان یکی از آسیب های اجتماعی شهر رشت پرداخته است.
ارسال دیدگاه