نگاهی به خاطرات سیاسی ری شهری در سال های 65 و 66 (بخش سوم)

انحلال بخشی از سپاه توسط امام به دلیل نفوذ مهدی هاشمی/ فرار برادر سید مهدی هاشمی از تبعید!/ مهدی هاشمی چگونه اعدام شد؟

پیش از این بخشی از خاطرات سیاسی سال‌های ۶۵ و ۶۶ محمدمهدی ری‌شهری را مرور کردیم. (اینجا و اینجا) امروز قصد داریم ادامه این خاطرات را مطالعه کنیم.

حرف تازه – پیش از این بخشی از خاطرات سیاسی سال‌های ۶۵ و ۶۶ محمدمهدی ری‌شهری را مرور کردیم. (اینجا  و اینجا ) امروز قصد داریم ادامه این خاطرات را مطالعه کنیم. (قسمت هشتم تا پایان قسمت دهم)

گشایش

به دنبال اظهارنظر صریح حضرت امام در تاریخ ۵/۸/۱۳۶۵ و پخش آن از رسانه‌ها، جو التهابزده آن روز، اندک اندک به سوی آرامش نسبی و انتظاری روزافزون برای شنیدن نتایج اقدامات انجام شده هدایت شد. به تدریج زمینه برای پیگیری جدی غائله آماده گشت. یاران شناخته نشده انقلاب و سربازان گمنام امام زمان به برنامه‌ریزی جدی پرداخته و کار دستگیری و بازجویی از متهمان اصلی را آغاز کردند. در همان مراحل ابتدایی، تحقیق درباره جریان مهدی هاشمی در منطقه تحت نفوذ وی قهدریجان با مشکل مواجه شد. پس از بررسی کافی مشخص شد که انجام تحقیق و پیگیری‌های لازم در منطقه مذکور جز از طریق انحلال سپاه پاسداران آن منطقه، که کاملا تحت تسلط و سیطره مهدی هاشمی و جریان منتسب به او بود، مقدور نیست. اطلاعات جمع آوری شده ، جمعبندی و ماحصل موضوع در قالب نامه ای به شرح زیر به محضر امام ارسال شد.

«بسمه تعالی

رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران

سلام علیکم

طبق گزارش، سپاه پاسداران لنجان سفلی در قهدریجان، یکی از ابزارهای قدرت گروه مهدی هاشمی در منطقه می‌باشد. مسئولین و اکثر قریب به اتفاق اعضاء آن طرفداران مهدی هاشمی و بعضا از عناصر فعال این گروه می باشند. این چاه تاکنرن منشأ درگیری هایی در منطقه شده که منجر به قتل وجرح عده زیادی گردیده است. این سیاه در قهدریجان. طبق اطلاع بر خلاف ضوابط تشکیل شده و تلاش‌های مکرر فرماندهی سپاه برای انحلال آن تاکنون به جایی نرسیده و وجود این گروه مسلح عملا قهدریجان را از سلطه دولت خارج ساخته و مأمن فراریان این گروه قرار داده است. با عنایت به موارد فوق، نظر اینجانب این است که بهترین فرصت برای جمع کردن سپاه قهدریجان، حال حاضر است و مناسب است دستور فرمائید این سپاه منحل و افراد آن پس از گزینش در صورتی که صالح باشند به استان های دیگر منتقل و سپاه جدید و با کمیته ای در قهدریجان تشکیل گردد.

ری شهری

سیزدهم آبان ۱۳۶۵»

حضرت امام پس از مطالعه این نامه به آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیغام دادند که سپاه لنجان سفلی منحل اعلام شود. ایشان همچنان فرمودند که در صورت ضرورت تشکیل مجدد سپاه در این منطقه، لازم است افراد دوباره گزینش شوند. و آقای محسن رضایی، بعد از صدور دستور از جانب فرماندهی کل قوا، نزد آقای منتظری رفته و موضوع را با ایشان مطرح کرده و موافقت یا عدم مخالفت ایشان را جلب می کند.

هواداران مهدی هاشمی که از اهمیت و نقش مؤثر سپاه در این منطقه آگاه بودند، برای جلوگیری از اجرای فرمان امام قدس الله نفسه الزکیه، به تکاپو افتادند. آنان با تحریک عده ای از خانواده شهدا و امت حزب الله مانع انجام این اقدام شدند. بالاخره با تلاش‌ها و مساعی نماینده امام و امام جمعه اصفهان و سایر برادران مخلص، این عمل انجام شد و یکی از اصلی‌ترین پناهگاه‌ها و ابزارهای قدرت این گروه از چنگ ایشان خارج شد.

این عمل، قدم اول در راه مبارزه اصولی با انحراف خطرناکی بود که حضرت امام، مکررا چه در بیانات و چه در پیام‌ها و نوشته‌های خود، به آن اشاره می‌کردند. مردمی که با نام سپاه و تقدس سپاهی‌گری تحریک شده بودند، با نام مبارک أمام توجیه شدند. به این ترتیب، زمینه برای انجام تحقیقات، حتی در مسقط الرأس جریان مهدی هاشمی، فراهم شد و بار دیگر خلوص و صفای مردم در عشق ایشان به امام، که مظهر عبد صالح بود، نمودار شد.

موانع پیگیری

فضای سیاسی مطلوب ارزیابی نمی شد. برخی از مسئولان دچار ملاحظه سیاسی شده و از آینده بیمناک بودند. به یاد دارم که امام تأکید می کردند که «آن» یعنی «فردای فردی» مهم نیست؛ مهم «برخورد با جریان انحرافی مهدی هاشمی است».

برخی فکر می کردند که اگر تیری رها کنند معلوم نیست سینه دشمن یا قلب دوست را خواهد درید. برخی از شخصیت‌های سیاسی موضوع را مرتبط و مطابق با نظر امام دانسته و عنوان می کردند که شخصا با این گونه برخورد موافق نبوده اند، اما از نظر امام تبعیت می کنند.

و با قوه قضاییه نیز کمابیش مشکلاتی در میان بود. یکی از مسئولان عالیرتبه این قوه به یکی از رابطان این قوه با وزارت اطلاعات گفته بود:

«این چه کاری است که وزارت اطلاعات انجام می دهد؟ آقای منتظری رهبر آینده است. چرا وزارت اطلاعات، با این برخوردها، او را زیر سؤال می برد؟ آقای ری شهری مرتب پیش امام می رود و امام براساس گفته های او تصمیم می گیرد. اشتباه ما این بود که نرفتیم تا مسایل خود را با امام در میان بگذاریم. ما باید زودتر در این رابطه اقدام می کردیم. این حرکتی که وزارت اطلاعات شروع کرده، معلوم نیست به کجا بینجامد…»

در این احوال، کمتر کسی مایل به ورود در ماجرا بود. تنهایی امام در راهی که به یک جراحی منتهی شد آشکار بود. پیگیری کنندگان فرمان ایشان در شرایطی که سایه حمایت امام را بر فراز سر خویش احساس می کردند، در جوی آکنده از انتظار و دلهره و عدم همراهی دیگران پیش می رفتند. آنان امیدوارانه کوشش می کردند، اما هنوز به نتایجی در خور و مطلبی گفتنی دست نیافته بودند.

در گامهای اولیه، تهیه و توزیع کنندگان اعلامیه ها شناسایی شدند. این افراد که اعلامیه های مختلفی در هواداری از مهدی هاشمی توزیع کرده بودند هرگز احتمال نمی دادند که در چنگال عدالت گرفتار شوند. اعلامیه های مذکور که از طرف حضرت امام به عنوان «دلیل مستقلی برای انحراف این گروه» تلقی شده بود، با نام‌ها و عناوین مستعار توزیع می‌‌شد. از کسی که از جانب مهدی هاشمی مسئول تشکیلات تهران بود، در بازجویی نکات بسیاری را روشن کرد. او که اطلاعات نسبتا ارزشمندی را در اختیار گذاشته بود، در مصاحبه ای، چگونگی تهیه و توزیع برخی از اعلامیه های مذکور را توضیح داد.

چندی نگذشت که برخی از مخفیگاه‌های اسلحه و مواد منفجره این گروه نیز کشف شد و بدین ترتیب، تحقیقات به موفقیت نزدیک می‌شد. شادمانی در چهره دست اندرکاران این پرونده آشکار بود. اما برای آنان که با تلاشی شبانه روزی خستگی را از پای در آورده بودند و به مصداق شعار بسیجیان دلاور در جبهه های رزم «خستگی را خسته کرده بودند»، این گونه موفقیت‌ها قانع کننده نبود.

بن بست بازجویی

در حدود یک ماه از دستگیری مهدی هاشمی می گذشت اما او هنوز حاضر به پاسخگویی و روشن کردن نقاط ابهام نبود. خاموشی اسرار آمیز او بازجویی و بازجویان را به تدریج به بن بست می کشید و به نظر می رسید که با گذشت هر روز بر تسخیر ناپذیری این قلعه مخوف افزوده می شود. خانه ای که ورود در آن این گونه مشکل آفرین بود اگر به کشف حقیقت منجر نمی شد برای حیثیت وزارت اطلاعات بلکه برای حیثیت امام و نظام زیانبار بود. سرمایه گذاری حضرت امام، خدشه دار شدن وجاهت قائم مقام رهبری، دلهره و اضطراب مردم، و… همه بهایی بود که برای آشکار شدن و رفع انحرافی بنیانی پرداخت شده بود. اینک این نوشه گرانقدر و این سرمایه بزرگ، به واسطه سکوت متهم، در معرض زیان و نابودی قرار گرفته بود.

بسیاری از افرادی که در این موضوع با یکدیگر اختلاف نظر داشتند خود را محق می دانستند. آیا ممکن است کسی به جز هنرپیشه ها با سیاستمداران غیر معتقد در باره موضوعی اظهار نظر کند و به واسطه این اظهار نظرها به طور جدی در موضع پرخاش در برابر مخالفان خود قرار گیرد ولی به گفته خود اعتقاد نداشته باشد؟ بسیاری از کسانی که در این موضوع اختلاف نظر داشتند نه هنر پیشه و نه سیاست باز بودند. در این گیر و دار مؤمنانه، که صف خالص و ناخالص به وضوح و با اطمینان کامل تفکیک پذیر نبود، ممکن بود که تأخیر در ارائه نتایج متقن و قابل اتکا کسانی را که نسبت به موضوع مسأله دار بودند به اندیشیدن بر راه و روشی مغایر اندیشه امام وادار سازد. لذا این بحران هر چه زودتر باید پایان می پذیرفت. من خود به راه‌های مختلف برای غلبه بر این بن بست فکر می کردم. بسیاری از آنها آزموده شده بودند: گفت و گو، ارائه اسناد، رو به رو کردن و … اما هیچ کدام نتیجه چشمگیری به دنبال نیاورده بود. همه دست اندرکاران این موضوع، تنها به یک مسأله فکر می کردند: چه راهی برای تشویق متهم به بازگویی حقایق وجود دارد؟

به خاطره هایم رجوع کردم تا آن زمان بازجویی سه متهم سرشناس را خود انجام داده بودم. این سه تن عبارت بودند از: تیمسار محققی، قطب زاده و شریعتمداری.

از دلم گذشت که این بار نیز خودم متهم را بازجویی کنم. می دانستم که رو به رو شدن با فرد با تجربه و پیچیده ای چون مهدی هاشمی نیازمند پشتیبانی روانی بسیار قویی است. احساس کردم که خداوند توان چنین برخوردی را عنایت کرده است. با این همه، تفالی به قرآن زدم. آیه ای شگفت انگیز بود:

والذین آمنوا و عملوا الصالحات لنکفرن عنهم سیئاتهم و لنجزینهم أحسن الذی کانوا یعلمون: قطع گناهان کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند محو می کنیم و به آنچه کرده اند. پاداش بهترین کردار عنایت می نماییم.

آن بخش از کلام الهی که می فرماید: «لتکفرن عنهم سیئاتهم» مرا در دریای غفلت سوز قرآن غوطه ور ساخت و در آسمان آگاهی بخش آیه زیر از سوره فتح مقام بخشید:

إنا فتحنا لک فتحا مبینا، لیغفر لک الله ما تقدم من نبک وما تأخرونم نعمته علیک ویهدیک صراط مستقیمه: به درستی که فتحی آشکار نصیب تو کردیم، تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را ببخشد و نعمت خود را بر تر تمام کند و به راه راست رهنمونت گردد.

با دلی محکم و روحی سرشار از فضل بی کران خداوند بزرگ، به ثمر بخشی صحبت با او امیدوار شدم و تصمیم گرفتم که شخصا به بازجویی از وی اقدام کنم. در اولین قدم، موضوع را با دست اندرکاران پرونده او در میان گذاشتم. در ابتدا برخی از آنان موافق این عمل نبودند و آن را به مصلحت نمی دانستند. باور نمی کردند این اقدام مشکل گشا باشد بلکه بیم داشتند بر مشکل بیفزاید.

یک روز عصر به منظور بازجویی از متهم به بازداشتگاه رفتم. برادران بازجو توانسته بودند مصاحبه ای با او انجام دهند. ابتدا قسمتی از فیلم مصاحبه متهم را تماشا کردم. بعضی از برادران بر اینکه او حاضر به مصاحبه شده تأکید می کردند و با امیدی افزونتر از گذشته می گفتند که ممکن است، پس از چند بار مصاحبه، مطلب در خور توجهی برای ارائه به مردم به دست آید.

در این مصاحبه مهدی هاشمی، با این تصور که مصاحبه به مردم ارائه خواهد شد، نظرهای انحرافی خطرناکی را مطرح و مذبوحانه تلاش کرده بود تا خط برخورد را به هواداران خود القاء نماید.

به راستی که عنصر زیرکی بود. او می خواست از طریق دستگاههای تبلیغی کشور انحرافات خود را موجه ساخته و با سرگرم کردن ما، زمینه را برای ثمر بخشی اقدامات یاران و حمایت کنندگان خود مهیا سازد. هر چند بازجوهای او، در کمال دانایی و کاردانی، تصمیم به پخش و انتشار مصاحبه او نداشتند و تنها نفس مصاحبه کردن او را نشانه ای از آغاز همکاری او تلقی می کردند.

 اما به هر حال این احتمال که دست اندرکاران پرونده سرگرم شوند و امیدهای کاذبی به ثمر دهی این شیوه بیابند، و او زمان به دست آورد، وجود داشت.

بازگویی بخشی از حقایق

ابر فرصت در حال عبور بود و هر چه زودتر می باید از لحظات بهره برداری می شد. اذان مغرب اجازه عبادت را به مؤمنان یادآوری کرد. نماز مغرب و عشاء را به جماعت خواندیم. پس از آن آماده صحبت با مهدی هاشمی شدم. او را به یکی از اتاق های ساختمان آوردند. به حقیقت قرآن و ارواح طیبه معصومین متوسل شدم. از خدا خواستم تا کلامم را نافذ و کارآ سازد. روحی بیمار در گیر اعوجاج خود بود. اگر خدا یاری نمی کرد قادر به کمک و راهنمایی او نبودم. فضایی روحانی بر آن اتاق حکومت یافت.

گفتم: تو از خدا نمی ترسی؟!

گفت: چرا.

گفتم: می ترسی؟

گفت: بله.

گفتم: خدا می داند که تو چکاره ای و چه کرده ای؛ خودت هم می دانی. چرا مسائل را نمی گویی؟

گفت: گفته ام. بعضی از جزئیات هست که شاید نگفته باشم گفتم: همه مسائل را گفته ای؟ گفت: نه. گفتم: خب، بگو گفت: خیلی خب، خواهم گفت!

در آن فضا کلماتی ساده میان ما رد و بدل شد، اما این کلمات هر کدام معنایی به ژرفای یک قاموس و مفهومی فراتر از حد متعارف یافتند. آری، خداوند اثری در همین واژه های ساده نهاد که متهم به اصطلاح، برید؟

پس از اینکه مهدی هاشمی قول داد حقایق را بازگو کند کمی او را نصیحت کردم. او را از رسوایی و کیفر آخرت و زندگی پس از مرگ ترساندم و یادآوری کردم که رسوایی و کیفر دنیا، اگر چه سخت و طاقت فرساست، آسانتر از عقوبت عقبی است. و نیز او را به صداقت و پاک شدن در این دنیا دعوت کردم تا دروازه های نجات در چشم انداز او قرار گیرد.

به او گفتم که تصور کند که بازجوی او خداست و اسلام در حال بازجویی از اوست.

گفتم: تو هنوز حقایقی را که در بازجوییهای ساواک به آنها اعتراف کرده ای نگفته ای، در صورتی که در نظام اسلامی باید صادقانه تر برخورد کنی….

این بازجویی حدود نیم ساعت به درازا کشید. از اطاق که خارج شدم به برادران بازجو گفتم: «بروید و از او بازجویی کنید!»

 بازجویی جدی او از این تاریخ آغاز شد. او چند مورد از اتهامات خود را، از قبیل برخی از قتلهای قبل از انقلاب پذیرفت. همکاری او با بازجوها قابل توجه بود و امید روشن شدن مسائل، روز به روز بیشتر می شد. پس از چند روز، مهدی هاشمی درخواست کاغذ و قلم می کند و نامه خطاب به من می نویسد. ظاهرا در آن نامه سوگند یاد می کند که همه مطالب خود را گفته است و چیز دیگری برای گفتن ندارد. او، پس از فراغت از نوشتن نامه را به بازجوی خود می دهد تا او نیز نامه را به من برساند. پس از اینکه بازجو حاضر می شود و نامه را می گیرد، ناگهان مهدی هاشمی با سراسیمگی نامه را از بازجو مطالبه می کند. بازجو هم نامه را به او باز می گرداند. مهدی هاشمی نامه را می گیرد و پاره می کند و ناگهان به گریه می افتد و همچون کسی که از دردی کشنده رنج می برد و عقده ای او را آزار می دهد اشک می ریزد. پس از گذشت اندکی می گوید: به دروغ نوشتم که چیزی برای گفتن ندارم. کاغذ بدهید تا آنچه دارم بنویسم. و بخش مهمی از ناگفته ها پس از این حادثه بر ملا شد و نهفته های بسیاری آشکار گشت. او خود را آماده مصاحبه کرد و پذیرفت که در دو مصاحبه شرکت کند. مصاحبه ای مفصل که تنها به حضرت امام، آقای منتظری و حداکثر سران سه قوه ارائه شود و مصاحبه ای کوتاه برای مردم!  مصاحبه ها انجام شدند. در مصاحبه کوتاه مطلب قابل توجهی ارائه نشد. تلاش مهدی هاشمی در این مصاحبه توجیه کارهای گذشته خود بود. اما مصاحبهر دیگر، در حد قابل قبولی برخوردار از مطالب گفتنی بود. نوار مصاحبه مهدی هاشمی نوار مصاحبه اختصاصی را به جلسه سران سه قوه بردم. هیچ کدام از اعضای جلسه انجام چنین مصاحبه ای را پیش بینی نمی کردند. آنان از مشاهده این مصاحبه به شدت متعجب شده بودند. بنا داشتم در پایان آن جلسه نوار مذکور را به آقای حاج سید احمد خمینی بدهم تا آن را به خدمت حضرت امام ببرند، اما با تأسف ایشان در آن جلسه حاضر نبودند. چند روز بعد به خدمت حضرت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارش مختصری از موضوع. نوار را تقدیم ایشان کردم. ایشان فرمودند: اگر این نوار را برای آقای منتظری بگذارید باز هم قبول نخواهد کرد که اینها واقعیت دارد . خواهد گفت که این اعترافات را در اثر فشار و شکنجه از او گرفته اید. در آن جلسه به امام عرض کردم: تا امروز حتی یک ضربه شلاق هم به او زده نشده است. بعدها شنیدم که حضرت امام نوار مذکور را دو یا سه بار تماشا کردند. نکته جالب، واکنش حضرت امام نسبت به قسمتهای پایانی نوار است. گفتنی است که مهدی هاشمی در پایان مصاحبه، با گریه و زاری، اظهار پشیمانی و در خواست بخشش کرده بود. حضرت امام در این مورد فرموده بودند:

«فریب نخورید؛ او دروغ می گوید: حرکات او واقعیت ندارد.»

مشکل پخش مصاحبه

کدام یک از مصاحبه ها پخش شود؟ این نکته به شدت ما را به خود مشغول کرده بود. زیرا مصاحبه عمومی مطلب چندانی نداشت و مطالب مطرح شده در مصاحبه اختصاصی به طور جدی آقای منتظری را زیر سؤال می برد؛ علاوه بر این ایرادهای دیگر هم داشت. راه حلی که به نظرم رسید این بود که خودم با او مصاحبه کنم؛ شاید بتوانم مصاحبه ای در خور ارائه به مردم تهیه نمایم. براین اساس، مصاحبه دیگری انجام شد که نوار آن را برای اظهار نظر به خدمت حضرت امام ارسال کردم. از طریق دفتر ایشان مطلع شدم که نظر امام پخش همان مصاحبه اختصاصی مهدی از رسانه های گروهی است.

نظر امام

سران سه قوه و همچنین بنده با پخش مصاحبه مذکور موافق نبودیم، زیرا، همانطور که گفته شد، معتقد بودیم که این مصاحبه به اعتبار آقای منتظری لطمه خواهد زد. من نظر خود را از طریق دفتر به اطلاع ایشان رساندم. در پاسخ به این جانب گفته شد:

«نظر حضرت امام این است که آنچه در این مصاحبه در رابطه با آقای منتظری است باید پخش شود تا مردم در جریان مسائل باشند.»

و پیش از این گفته بودم که برخی از مسایل در لحظه وقوع جایگاه مناسبی در منظومه معانی ذهنی انسان پیدا نمی کنند و مدتی طول می کشد تا این مسایل و حوادث معنایی صریح و روشن بیابند. تأکید حضرت امام بر اینکه: «مطالب مرتبط با آقای منتظری باید به اطلاع مردم برسد» نیز می تواند به عنوان یکی از نمونه های بارز مورد مذکور انگاشته شود. به راستی امام در این ماجرا چه دیده بودند که در وضعی که نه فضای سیاسی کشور از آمادگی رضایتبخشی برخوردار بود و نه شواهد جزائی و اطلاعاتی در خور اطمینانی از عمق انحراف عملی جریان مهدی هاشمی – آن سان که بعدها کشف و اثبات شد – در دست بود و نه… چنین مطمئن و استوار دستور پیگیری و ادامه کار را دادند؟ در این مرحله نیز، آیا امام چه دیده بودند که مصرانه اعلام کردند که باید نوار مصاحبه به آن شکل انتشار یا بد؟ و در همین اوان و پیش از پخش مصاحبه مهدی هاشمی بود که قرار شد در جلسه حزب الله مجلس شرکت کرده، در باره ماجرای مهدی هاشمی صحبت کنم. پیش از رفتن به مجلس از دفتر امام خواستم که موضوع را با ایشان مطرح کنند و از ایشان بپرسند که آیا مجاز هستم موضوع را برای نمایندگان تشریح کنم. همچنین، برای اطمینان قلبی خود سؤال کردم که نظر قطعی حضرت امام در باره انتشار مصاحبه مهدی هاشمی چیست.

پاسخ عبارت بود از: حضرت امام مخالفتی با بیان مطالب برای مجلس ندارند. و مصاحبه مهدی هاشمی هم حتما باید پخش شود.

به مجلس رفتم و تا آنجا که در آن أوضاع تشریح مسائل را به مصلحت می دیدم، به صحبت پرداختم و گفتنیها را گفتم.

نظر آقای منتظری

از روزی که نوار مصاحبه مهدی هاشمی را به حضرت امام دادم تا شبی که نوار از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد حدود دو هفته طول کشید. در تمام این مدت تلاش می کردیم تا جز عده ای معدود کسی از موضوع نوار و مصاحبه انجام شده آگاه نگردد. زیرا اطلاع آقای منتظری و هواداران جریان مهدی هاشمی از این نوار می توانست به جنجال دیگری منتهی شود. تلاش این گروه برای جلوگیری از پخش مصاحبه و آگاهی مردم -حتی اگر از گوشه ای از جنایات مخوف مهدی هاشمی و هواداران او پرده برداری شود- حتمی بود.

به رغم تلاشهای انجام شده، یک روز قبل از پخش مصاحبه مذکور از سیمای جمهوری اسلامی، آقای منتظری از ماجرا مطلع شد و توسط یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی که از هواداران مهدی هاشمی بود و یک یا دو نفر دیگر پیغامی برای آقای هاشمی رفسنجانی ارسال کرد. لحن این پیغام بسیار تند و گزنده و فحوای آن چنین بود:

«اگر این مصاحبه پخش شود من موضعگیری خواهم کرد و علیه وزارت اطلاعات سخنرانی و اعلامیه خواهم داد. اگر شما آقای هاشمی رفشجانی؛ بخواهید می توانید جلو این اقدام را بگیرید.»

آقای هاشمی صبح روز هجدهم آذر این پیام را دریافت کرد و عصر آن روز برای ملاقات با آقای منتظری به سمت قم حرکت نمود.

آقای هاشمی رفسنجانی بعدها به من گفتند:

«با ایشان مشغول صحبت در باره مصاحبه مهدی هاشمی و نظر حضرت امام در مورد پخش آن بودم که متوجه شدم از تلویزیون اعلام شد که امشب مصاحبه مهدی هاشمی پخش می شود. با شنیدن این موضوع به همراهان خود گفتم آماده بازگشت شوند و از آقای منتظری خداحافظی کردم».

بازتاب پخش مصاحبه

بالاخره مصاحبه مهدی هاشمی پخش شد. اگرچه این مصاحبه بیانگر عمق و ابعاد جنایات و انحرافات جریان وابسته به او نبود، پخش آن برای عموم مردم تکاندهنده و اعجاب انگیز بود. این مصاحبه آشکار کرد که چه خطر مهلکی در راه رهبری اینده انقلاب نهفته بود. خطری که عنایت خدا و بصیرت و قاطعیت امام أن را از راه انقلاب برداشت.

 کارکنان وزارت اطلاعات که از سوی حضرت امام به نام سربازان گمنام موسوم شده اند، در دل خود، به واسطه این خدمت احساس شعف و شادمانی می کردند. همزمان با پخش مصاحبه مهدی هاشمی هجدهم آذر ۶۵ اطلاعیه ای از سوی وزارت اطلاعات انتشار یافت. در این اطلاعیه از مردم برای پیدا کردن برخی از متهمان فراری درخواست کمک شده بود. و پس از پخش مصاحبه مهدی هاشمی، دفتر آقای منتظری اقدام به انتشار تکذیب نامه ای در بیستم آذر کرد. متن تکذیب نامه که در رسانه ها انتشار یافت چنین است:

«آیت الله العظمی منتظری فرمودند: آقای سید مهدی هاشمی در دفتر این جانب و در مدارس مربوط به این جانب و اداره و برنامه های آنها به هیج نحو دخالت نداشته و اظهارات ایشان نسبت به دو موضوع فوق جدا تکذیب می شود؟»

با توجه به مطالب مصاحبه، گویا آقای منتظری ناگزیر از نوشتن نامه ای خطاب به حضرت امام شده باشند. متن نامه ایشان چنین است:

نامه آقای منتظری به امام

«بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک رهبر بزرگ انقلاب آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی

 ضمن سلام و تشکر از موضعگیری های مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالی نسبت به جریانات انحرافی، خواهشمندم دستور فرمائید که جرایم و اتهامات سید مهدی هاشمی و افراد مربوط به وی، بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازین معدل اسلامی و لو بلغ ما بلغ، رسیدگی شود و مبادا ارتباط سببی ایشان و یا دیگران با اینجانب و با هر کس و یا رعایت حرمت این و آن مانع تحقیق و رسیدگی گردد، زیرا حفظ حرمت اسلام و جلوگیری از انحرافات از دامن اسلام عزیز و انقلاب مقدس و روحانیت بر همه جهات مقدم است. سلامت و طول عمر حضرتعالی و پیروزی رزمندگان مسلمان را در همه جبهه‌ها از خداوند متعال مسئلت می نمایم.

 والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

حسینعلی منتظری

 ۲۴ اذر ماه ۱۳۶۵»

کدام مصلحت؟

تقاضای مؤکد آقای منتظری از حضرت امام، مبنی بر رسیدگی به جرائم مهدی هاشمی ولو بلغ ما بلغ و اینکه ارتباط سببی با ایشان مانع تحقیق و رسیدگی به اتهامات آنها نباشد و…، تا چه حد واقعی و صمیمانه و خدای ناکرده تا چه حد از روی مصلحت روزگار و صلاحدید ایام بود؟ از دید یک ناظر منصف و دقیق، نظرات ایشان، پیش از پخش مصاحبه مهدی هاشمی و پس از آن، تفاوتی جدی نیافت. پیش از این، ایشان با اعمالی همچون اعتصاب و غیره اعتراض و تمایل خود به عدم پیگیری موضوع را نشان دادند. پس از این نیز اعمال مشابهی (مثلا در پیگیری مسایل مربوط به هادی هاشمی و…) از ایشان سر زد. تنها تفاوت در بروز مواردی است که آنها هم کاملا غیر طبیعی و ناشی از جبر شرایط به نظر می رسند که در آنها به همگامی مختصری با حضرت امام تظاهر شده است. به هر حال، نوشته شدن این نامه با مرکب مصلحت، قطعی به نظر می رسد! بهترین سند این ادعا پیام آقای منتظری به امام به شرح زیر است:

پیام کتبی آقای منتظری به امام:

  • در قم تنها مدارس من بود که در خط شما بود. اگر حضرتعالی از دو سال قبل نسبت بمدارس من نگران بودید چرا بمن گفتید؟ ۲- چرا مصاحبه ای را که بضرر من و بیت من و مدارس من بود اجازه دادید پخش شود؟ ۳- چرا کتابخانه مربوط به من که حدود هزار عضر مطالعه کننده داشت و بیش از همه رادبو منافقین علیه آن تبلیغ می کرد مهر و موم شد و الان هم بسته است؟ ۴- سیدمهدی مجرم بود فرضا، اعدام میشد مساله ای نبود. ولی چرا بدون دادن حق دفاع جمع کثیری از عاشقان اسلام و انقلاب و شکنجه شده های زمان شاه را بأتهام ارتباط با او در رسانه های گروهی و روزنامه ها کوبیدند؟ و عده ای عقده گشانی کردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانیت و در خط خودتان را بپوچی و یاس کشاندند بنحوی که در جبهه ها هم اثر بد داشت و بیش از همه خوراک تبلیغی برای رسانه های ضد انقلاب فراهم شد. ها در کجای دنیا یک دوست و پدر با فرزند و دوست و هم فکر خود این طور عمل می کند؟ ۶۔ حضرتعالی با این کار اخوندهای مخالف را که تا اندازه ای ترس و یا شرم حضور داشتند جری کردید و به آنان امکان ضربه زدن را دادید.۷- ضربه ای که به اسم حضرتعالی و در پوشش حمایت از من و بیت من بمن و بیت من زده شد از همه ضرباتی که آخوندهای مخالف در رژیم گذشته و در زمان حال زدند و میزنند بیشتر بود. و فشار روحی که در این مدت متحمل شدم و بخاطر خدا و اسلام و انقلاب و حفظ حرمت حضرتعالی صبر کردم از همه زندانها و تبعیدها و کت های زمان شاه کوبنده تر بود والی الله المشتکین ما نمی دانم از بهره برداریهای ضدانقلاب و آخوندهای مخالف و تفسیرهای رادیوها و روزنامه های بیگانه و خوشحالی آنان تا چه اندازه مطلعید. ۹- شنیده شد فرموده اید: فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض میکند. البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق میگویم. ۱۰- من حدس میزدم روزی حضرتعالی از اکثر علاقه مندانتان منقطع شوید ولی گمان نمی کردم باین زودی عملی شود.

در فی الخاتمه اقول : صدیقک من صدقک لا من صدقک والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

مقایسه آن نامه و این پیام می تواند حقایق بسیاری را آشکار نماید.

به هر حال، مصاحبه مهدی هاشمی تا حدی علت اصرار حضرت امام در رسیدگی به اتهامات مهدی هاشمی را توضیح داد. این مصاحبه، جز در یکی دو مورد جزئی، با عکس العمل منفی مواجه نشد و در مجموع به عنوان یک مصاحبه موفق ارزیابی شد.

به منظور توضیح بیشتر ماجرا و نیز پاسخگویی به انتقادها و نیز رفع شبهه هایی که از جانب برخی عناصر ناآگاه القا می شد و از طریق ویژه ای جمع آوری می شد) تصمیم گرفتم مطالبی را از طریق رسانه های گروهی به اطلاع مردم برسانم. پیش از مصاحبه، از دفتر حضرت امام خواستم که از ایشان بپرسند: آیا اعلام اینکه پخش مصاحبه مهدی هاشمی با اجازه حضرت امام بوده مانعی دارد؟ از دفتر ایشان پاسخ رسید:

امام فرمودند که مانعی ندارد. بگوید آنچه پخش شده با تأیید ایشان بوده است.

به این ترتیب و برای تأثیرگذاری و هدایت جو ایجاد شده، در تاریخ ۱۳۶۵ / ۹ / ۲۴ مصاحبه ای رادیو  تلویزیونی برگزار شد.

وضع به وجود آمده، حاصل عمل بردارهای مختلفی بود که هر یک از نقطه ای به حرکت در آمده و در جهتی ادامه مسیر می دادند. انگیزه هایی متفاوت و اهدافی گوناگون در کار بودند. برخی از کسانی که به نحوی بر اوضاع تأثیر می گذاشتند تنها در پی تأمین منافع گروهی خود یا توجیه و هدایت افکار عمومی به سمت مطلوب خود بودند. با این همه، حضور امام چنان تأثیر تعیین کننده ای بر اوضاع اعمال می کرد که حتی مخالفان آشکار ایشان نیز ناگزیر از تظاهر به همراهی بودند. ذره های معلق در هوا، یا در مسیر نور به حرکت در می آیند یا به ظلمت پناهنده می شوند. در مسیر رودی که به سمت دریا می شتابد، خاشاک راهی جز همراهی ندارد.

در این احوال حتى هادی هاشمی، که به نظر بسیاری ریشه فتنه بود، ناچار شد از برادر خود تبری جوید و خواستار رسیدگی به اتهامات وی شود. او به همراه سعید منتظری (پسر کوچک آقای منتظری) اطلاعیه ای به شرح زیر صادر کردند:

«بدینوسیله به اطلاع می رسانیم، اینجانبان سید هادی هاشمی و سعید منتظری، هیچگونه ارتباط فکری و همکاری عملی و تشکیلاتی با سید مهدی هاشمی نداشته ایم. در مورد جرایم و کارهای خلاف و اتهامات فکری و عملی او چه قبل و چه بعد از انقلاب، همانگونه که حضرت امام امت مد ظله العالی قاطعانه دستور فرموده اند و حضرت آیت الله العظمی منتظری نیز تأکید نموده اند، باید با دقت مورد رسیدگی و تحقیق قرار گیرد و براساس قضای عدل اسلامی که به فرموده حضرت امام مدظله همه افراد در برابر آن یکسان هستند، قضاوت شود. ما صریحا توطئه مرموز یادی شیاطین خارجی و رادیوهای بیگانه و شکست خوردگان فراری را محکوم می نمائیم که پیوسته تلاش می کنند از ارتباط سببی سید مهدی هاشمی با حضرت آیت الله العظمی منتظری در جهت مقاصد شوم خودشان سوء استفاده و بهره برداری سیاسی نمایند. آنها در این توطئه سیاه خود می خواهند با تحریف حقایق روشن از طرفی و القای اختلاف بین مسؤلین معظم جمهوری اسلامی از طرف دیگر می کوشند با دامن زدن به این گونه مسایل انحرافی و تحریف های غلط و مغرضانه، انقلاب عزیز و نظام مقدس و قائم مقام رهبری را تضعیف نمایند. غافل از آنکه بدالله فوق ایدیهم، و پیوسته در اینه و قاطعیت مقام معظم رهبری انقلاب در هر مقطعی تمام توطئه های شرق و غرب را خنثی ساخته و می سازد.

 از خدای متعالی سلامتی و طول عمر مبارک امام امت تا ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و پیروزی نهائی رزمندگان عزیز اسلام را مسئلت می نمائیم. والسلام على عباد الله الصالحین.

 سیدهادی هاشمی – سعید منتظری

بیست و ششم آذر ۹۶»

بازداشت هادی هاشمی

هادی هاشمی (برادر مهدی هاشمی و داماد آقای منتظری در بخشی از اتهامات برادرش سهیم و در مواردی متهم اصلی بود. او پس از دستگیری برادرش نیز مرتکب جرایمی، از جمله شرکت در تهیه و توزیع اعلامیه هایی کذب برضد مسئولان، و نقش هادی هاشمی در جرایم و اتهامات مهدی هاشمی بارز و آشکار بود. این موضوع را با حضرت امام مطرح کردم. ایشان در مرتبه اول نظر صریحی ندادند و به گفتن «تا ببینم» اکتفا فرمودند. در دفعات مختلف و در گزارشهای گوناگون در مورد مهدی هاشمی، به تناسب جرایم، از هادی هاشمی نام برده می شد. یک بار حضرت امام فرمودند:

آقای… مرا قسم دادند که مهدی را رها کنید و هادی را بگیرید، چون همه فتنه ها زیر سر هادی است.

با این همه، چون هادی داماد و رئیس دفتر آقای منتظری بود، واکنش تند ایشان در صورت دستگیری هادی هاشمی قطعی به نظر می رسید. به همین سبب تصمیمگیری در مورد چگونگی برخورد با او مشکل بود.

ابتدا به دوری موقت او از دفتر آقای منتظری هم قانع بودم. چون فکر می کردم که نبود او در کنار آقای منتظری می تواند به کاهش زاویه دوری آقای منتظری از سایر مسئولان منجر شود. از این رو، در نامه ای به آقای منتظری انجام چنین اقدامی را پیشنهاد کردم. با تأسف این پیشنهاد مورد موافقت ایشان قرار نگرفت. با گذشت زمان و جمع شدن اعترافات مهدی هاشمی و سایر متهمان، اتهامات بیشتری متوجه هادی شد. او دیگر به صورت یکی از متهمان اصلی این پرونده در آمده بود. از سوی دیگر، دستگیری مهدی هاشمی و فشار وارد شده برنزدیکان او، هادی هاشمی را به صورت ملجأ و کارگردان و بیت آقای منتظری را به پایگاهی برای هواداران باقی مانده مهدی هاشمی مبدل کرده بود. احتراز ما از کشیده شدن بیت آقای منتظری به این ماجرا و تبدیل آن به عرصه ای برای کشاکش و تجمع هواداران مهدی هاشمی، خود تدریجا مانعی جدی برای پیگیری پرونده شد. و ضرورت دستگیری هادی هاشمی و بازجویی از وی با حضرت امام در میان گذاشته شد. علی رغم مخالفت سران قوا با دستگیری هادی هاشمی، با موافقت امام برای دستگیری و جلب أو، نامبرده از طرف اداره اطلاعات قم احضار شد.

تلاش‌های آقای منتظری

آقای منتظری، پس از آگاه شدن از موضوع، به تکاپو افتاد و به یکی از مسئولان متوسل شد. فرد مزبور تلفنی با من تماس گرفت و عنوان کرد آقای منتظری تقاضا کرده اند که:

آقا هادی برای بازجویی به تهران نیاید که آبروی من می رود. افراد اطلاعات بیایند همین جا از او بازجویی کنند.

از این کار نقض غرض و غیر قابل انجام بود. زیرا بازجویی از هادی هاشمی در قم و در بیت آقای منتظری قطعا به معنای عدم دستیابی به نکته ای قابل توجه بود.

در پاسخ گفتم: او نیز باید همچون دیگران بازداشت و در زندان بازجویی شود. و نیز برای مراعات آقای منتظری قول دادم که، در صورت بیان حقیقت، هادی هاشمی را در زندان نگاه نخواهیم داشت.

ایشان گفتند:

خلاصه آقای منتظری جوری صحبت کرد که بریدم. حالا دیگر شما خیلی فشار

نیاورید.

گفتم: شما از اول هم بریده بودید. ( ایشان از ابتدا با این گونه عمل کردن مخالف بود.) ولی بالاخره اگر قرار بر رسیدگی به اتهامات است باید درست رسیدگی شود.

به علاوه، آقای منتظری به یکی دیگر از مسئولان نیز متوسل شد تا مانع بازجویی از هادی هاشمی شوند. احساس کردم که ممکن است این بزرگوار نیز به واسطه اظهارات عاجزانه آقای منتظری ببرد؛ ایشان می گفتند: در مورد برخورد با مهدی هاشمی، امام مستقیما دستور داده بودند ولی در باره هادی کیفیت برخورد را به شما واگذار کرده و فرموده اند: «نظر من نظر وزارت اطلاعات است». بنابراین شما می توانید کوتاه بیایید

گفتم: «به نظر بنده، با او باید مانند دیگران برخورد شود. البته پس از تحقیق، اگر مسأله حادی به دست نیامد، او را در زندان نگه نخواهیم داشت »

با دفتر حضرت امام تماس گرفتم و جریان پیغام آقای منتظری و نظر مسئولان مورد بحث را گفتم و از ایشان کسب تکلیف کردم. امام فرمودند:

«همان طور که اطلاعات می گوید عمل شود.»

شنیدم که حضرت امام وقتی ماجرای مراجعه آقای منتظری به مسئولان را شنیدند ناراحت شده و فرمودند:

چرا مراجعه می کنند و نمی گذارند همان طور که با دیگران برخورد می شود با اینها هم برخورد شود. ایشان هنوز مرکب قلش که برای من نوشته و تقاضا کرده که طبق مقررات با آنها برخورد شود خشک نشده، پس چرا این طوری می کند؟

آقای منتظری، پس از ناامید شدن از ثمربخشی تلاشهای خود و وساطت دیگران، به معرفی هادی هاشمی رضایت داد. هادی هاشمی با وزارت اطلاعات تماس می گیرد و در خواست مهلتی یک روزه می کند برای انجام کاری که آقای منتظری به او واگذار کرده بود. من، به دلیل مصالح اطلاعاتی، تأخیر را به مصلحت ندانستم و از برادران خواستم تا در پاسخ او بگویند که حتما خود را در همان روز معرفی کند. همچنین قرار شد که به او یادآوری کنند که تأخیر، جرم محسوب خواهد شد. هادی هاشمی در تاریخ ۱۳۶۵/ ۱۰ / ۲ به ستاد وزارت اطلاعات در تهران معرفی و بازداشت شد. بازجویی از او آغاز شد. او مسئولیت بخشی از اتهامات را پذیرفت و انجام برخی دیگر از تخلفات را مطابق دستور آقای منتظری اعلام کرد.

قوی برخورد کنید

یک‌شب، پس از نماز مغرب و عشاء، به خدمت حضرت امام رسیدم و گزارشی از دستگیری هادی هاشمی و ادامه بازجویی از مهدی هاشمی عرضه کردم. در این ملاقات دو نکته مهم عنوان شد. نکته اول درباره نوع برخورد با هادی هاشمی بود. حضرت امام تأکید کردند که او با دیگران فرقی ندارد؛ با او مثل یک بقال رفتار کنید. نکته دیگر در مورد شخصیت آقای منتظری بود. به ایشان عرض کردم که در این ماجرا بر حیثیت اجتماعی آقای منتظری ضربه سختی واردشده که‌ترمیم آن جز با تأیید جناب‌عالی ممکن نخواهد بود. ایشان با لحنی که از آن احساس تندی می‌شد فرمودند: «من تأیید نمی‌کنم». و ( احتمالاً باکمی مکث) اضافه کردند: «تا ایشان این‌جور است». و بعد با همان لحن ادامه دادند: «شما هم اگر طرفدار ایشان هستی، مصلحت ایشان این است که با این جریان، قوی برخورد کنید».

تبعید هادی

باری، دو هفته از این ماجرا گذشت ولی بازجویی از هادی هاشمی چندان مقرون به موفقیت نبود. زیرا با توجه به اینکه او داماد و مسئول دفتر آقای منتظری بود و بخشی از تخلفات خود را به آقای منتظری نسبت می‌داد. بازجویی از وی درواقع بازجویی از آقای منتظری محسوب می‌شد و ما که می‌خواستیم هادی هاشمی را جدا از آقای منتظری مورد سؤال قرار دهیم در عمل به بن‌بست رسیدیم. لذا نامه‌ای به حضرت امام نوشتم و اتهامات و آخرین وضعیت او را عنوان و پیشنهاد خود را مطرح کردم. متن نامه چنین است:

بسمه‌تعالی رهبر کبیر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی سلام‌علیکم همان‌طور که اطلاع دارید آقای سید هادی هاشمی در تاریخ دوم دی‌ماه ۶۵ بازداشت گردید. اتهامات وی عبارت است از ا- همکاری فعال با مهدی هاشمی در اشاعه افکار انحرافی و التقاطی و فعالیت‌های مخفی و پیچیده برای ضربه زدن به حاکمیت موجود. ۲- زمینه‌سازی برای نفوذ گروه‌های منحرف مانند نهضت منافقین خلق و جنبش مسلمانان مبارز در دفتر آیت‌الله منتظری، ۲- زمینه‌سازی برای ارتباط وابستگان به گروهک محارب منافقین با دفتر جناب آقای منتظری و ضربه زدن به حیثیت دفتر ۴- ضبط کردن مخفی مکالمات محرمانه مسئولین کشور با آقای منتظری و بهره‌برداری از نوارهای مکالمات در جهت اهداف انحرافی خود ۵- جوسازی علیه نظام و زیر سؤال بردن حاکمیت جمهوری اسلامی و رهبری پس از دستگیری مهدی هاشمی ۶- تهیه اعلامیه با امضاء جعلی جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم در جهت تضعیف مسئولین جمهوری اسلامی و دفاع از مهدی هاشمی و سایر افراد دستگیرشده با او ۷- نگهداری تعدادی سلاح و اسناد مربوط به مهدی هاشمی به‌طور غیرقانونی در دفتر نگهداری تعدادی از فراریان مرتبط با مهدی هاشمی در دفتر و فراری دادن آن‌ها. نظریه به نظر این‌جانب مجرم بودن نامبرده در رابطه با اکثر اتهامات ذکرشده محرز و غیرقابل‌تردید است، و او در بازجویی‌ها به تعدادی از اتهامات منتسب به خود اعتراف دارد و در مورد برخی می‌گوید با نظر آقای منتظری انجام‌شده.  پیشنهاد:

با عنایت به اینکه آقای هادی هاشمی داماد و مسئول دفتر آیت‌الله منتظری است و تعدادی از کارهای خلاف خود را منتسب به نظر ایشان می‌نماید و رسیدگی دقیق به اتهامات وی در حال حاضر موجب هتک حیثیت آقای منتظری است و برخی جهات دیگر، ادامه بازجویی وی فعلاً امکان‌پذیر نیست. لذا بجهت صیانت دفتر آقای منتظری و جداسازی اعمال خلاف وی از آمیختگی کارهای دفتری، و ادامه کار اطلاعاتی برای روشن شدن بیشتر ابعاد اتهامات وی، پیشنهاد می‌شود که زیر نظر وزارت اطلاعات به یکی از نقاط مناسب کشور تبعید گردد. در پایان با عرض معذرت، علت اینکه در رابطه با این جریان بیش‌ازحد مزاحم حضرت‌عالی می‌شوم، یکی اهمیت مسئله است و دیگر اینکه آقای منتظری کتباً و شفاها ما را متهم به کارهای خلاف شرع در این رابطه می‌نماید، و برخی از نمایندگان ایشان «آقای کاملان» در نماز جمعه علیه اقدامات وزارت اطلاعات جوسازی نموده و نیز برخی از روزنامه‌ها. انشاء الله بنده از جوسازی‌ها نمی‌ترسم ولی می‌خواهم جنابعالی مطلع باشید و هر کاری که انجام می‌دهم با حجت شرعی و نظر مبارک حضرت‌عالی باشد.

محمدی ری‌شهری

۶۵/۱۰/۱۵

از دفتر امام، در پاسخ این نامه، به من اطلاع دادند که حضرت امام آزادی چنین افرادی را زیان‌بار دانسته و با پیشنهاد تبعید نیز مخالف‌اند. مشکل را توضیح دادم. گفتند: از طریق قوه قضاییه اقدام شود.

گفتم: کدام قاضی جرئت می‌کند برخلاف نظر آقای منتظری حکم تبعید داماد ایشان را امضا کند.

بالاخره تصمیم گرفتم که نامه‌ای کوتاه خطاب به حضرت امام بنویسم و از ایشان بخواهم تا تکلیف ما را روشن کنند. متن نامه ارسالی به محضر ایشان چنین

است:

بسمه‌تعالی رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی

اسلام علیکم

با بررسی‌های انجام‌شده درباره اتهامات آقای سید هادی هاشمی، وزارت اطلاعات به این نتیجه رسیده که لازم است نامبرده مدتی زیر نظر این وزارتخانه به یکی از نقاط کشور تبعید گردد. موافقت و اجازه حضرت‌عالی برای اقدام ضروری است

محمدی ری‌شهری

۶۵/۱۰/۲۳

حضرت امام در پاسخ مرقوم فرمودند:

رؤسای محترم سه قوه در این امر رسیدگی نمایند و آنچه تشخیص داده شد، مجازید عمل نمایید.

۲۴ دی ۶۵ روح‌الله موسوی خمینی

رؤسای سه قوه، پس از بحث دراین‌باره، به نظر واحدی نرسیدند. یک نظر این بود که به وی مأموریتی در خارج از کشور محول شود. یک نظر موافق تبعید بود. نظر دیگر این بود که اگر حضرت امام با رفتن وی به خارج از کشور موافق نباشند تبعید صورت گیرد.

پیشنهاد اول با من مطرح شد که با آن مخالفت کردم، زیرا:

اولاً ) آقای هادی هاشمی یک مجرم بود. چگونه می‌توان به یک مجرم، شرافت نمایندگی و کارگزاری جمهوری اسلامی ایران را در خارج از کشور واگذار کرد.

ثانیاً) هدف اصلی دور شدن او از آقای منتظری بود. اگر او به‌حکم حضرت امام تبعید می‌شد در آینده نیز کسی جرئت بازگرداندن تبعیدی امام را نمی‌کرد. اما مأموریت خارج به‌هرحال پایان می‌یافت و او مجدداً در کنار آقای منتظری جای

می‌گرفت و این نقض غرض اصلی بود.

و حضرت امام نیز با این پیشنهاد مخالفت کردند. دو نفر از سران سه قوه تصمیم گرفتند که به خدمت ایشان بروند و نظر خویش را بگویند. اما حضرت امام تصمیم خود را گرفته بودند. ایشان در پاسخ چنین مرقوم فرمودند :

بسمه‌تعالی با حفظ تمام موازین عدل و انصاف، موافقت می‌شود. انشاء الله موفق باشید

۶۵/۱۰/۲۸

روح‌الله موسوی خمینی

پیشنهاد دادوستد

پس از موافقت حضرت امام با تبعید هادی هاشمی، درباره محل تبعید او مشورت‌هایی در وزارت اطلاعات انجام شد. بالاخره قرار شد که او به سمنان تبعید شود. موضوع را به متهم اطلاع دادند. او درخواست کرد که با من ملاقات کند. من هم

تقاضای او را پذیرفتم. در این ملاقات، خلاصه حرف او این بود که تبعید وی ضربه‌ای جدی به حیثیت آقای منتظری است. خواست اولیه او بازگشت به قم، مشروط به اینکه مشغول کار خود باشد و از رفتن به بیت آقای منتظری خودداری کند و درخواست دوم او عزیمت به جبهه بود. او در پاسخ او این قسمت از نامه مورخ ششم آبان۱۳۶۵ را که خطاب به آقای منتظری نوشته بودم خواندم

… مدارکی در دست است که ثابت می‌کند همه شایعات دروغ و بی‌اساس علیه مسئولان اعلامیه‌ها، تحریکات در جبهه و … از تعدادی معدود در بیت جنابعالی ریشه می‌گیرد و رأس همه فتنه‌ها در جریان اخیر پس از دستگیری مهدی هاشمی، آقای هادی هاشمی است. پیشنهاد عاجزانه این‌جانب برای خدا و حفظ حرمت روحانیت و مرجعیت و رهبری این است که قبل از این‌که مسئولان مجبور شوند درباره وی اقدامی انجام دهند، از ایشان بخواهید لااقل برای چند ماهی در قم نباشند….

این قسمت از نامه را خواندم و به او گفتم: پیشنهاد اولیه بنده به‌گونه‌ای دیگر بود و من نمی‌خواستم که کار به ای. با بکشد، اما آقای منتظری نپذیرفتند و اکنون چاره‌ای جز رفتن شما به تبعیدگاه نیست.

آقای هادی هاشمی از اینکه چرا آقای منتظری پیشنهاد مذکور را به اطلاع وی نرسانده اظهار تعجب می‌کرد. او همچنان اصرار می‌کرد یا به قم یا به جبهه عزیمت کند.

به او گفتم که هیچ‌یک از سران سه قوه با بازگشت او به قم موافق نیستند. همچنین یادآوری کردم که رفتن به جبهه با شرایط او به مصلحت نیست و با توجه به نظر حضرت امام چاره‌ای جز اطاعت و اجرای دستور ندارد. انتخاب محل را به عهده وی گذاشتم تا خود وی با آقای منتظری محل تبعید را معین سازند. وی تقاضا کرد که پیش از اجرای حکم به قم برود و آقای منتظری را نسبت به این تصمیم توجیه کند؟

ابتدا با این پیشنهاد موافق نبودم، زیرا احتمال می‌دادم که ملاقات او با آقای منتظری موجب بروز مشکلاتی در کار شود. اما به علت اصرار وی و مشروط بر اینکه در انظار دیده نشود و اگر آقای منتظری خواست راجع به جلوگیری از تبعید وی اقدام کند این اقدام پس از عزیمت او به محل تبعید صورت پذیرد، با مسافرت او به قم

موافقت کردم. این احتمال وجود داشت که آقای منتظری، برای جلوگیری از اجرای حکم، او را در منزل نگه دارد و به این‌وآن متوسل شود. در این صورت مسئولان بر ما ایراد می گرفتند که چرا قبل از اجرای حکم، اجازه ملاقات با آقای منتظری به وی داده شده است.

هادی هاشمی در ادامه این ملاقات گفت:

«باید مسئله وزارت اطلاعات با آقای منتظری حل شود. من خودم واسطه می‌شوم تا | ذهنیت آقای منتظری، راجع به وزارت اطلاعات، تصحیح گردد. من زندان را جور دیگری تصور می‌کردم. برخوردها خوب بود. ما فکر می‌کردیم جناح راست در وزارت اطلاعات حاکم است. در برخوردها متوجه شدیم مطلب این‌طور نیست. بعضی از کسانی که با ما برخورد داشتند، طلبه و از شاگردان و علاقه‌مندان آقای منتظری هستند و … من مسئله میان آقای منتظری و وزارت اطلاعات را حل می‌کنم!»

جل‌الخالق! این پیشنهاد زیرکانه یک معامله بود! جنس و بنیان این پیشنهاد با رابطه‌ای که هرروزه صدها بار در هر مغازه شهر برقرار می‌شود فرقی نداشت. تنها ظاهری متفاوت در کار بود. آقای هادی هاشمی درواقع می‌گفت: تو مشکل پرونده مراحل کن، من هم در عوض مشکل تو را با قائم‌مقام رهبری حل خواهم کرد.

 او به‌شدت بر انجام ملاقاتی (که مقدمات آن توسط وی فراهم شود) با آقای منتظری اصرار می‌کرد. هادی هاشمی، با اطمینان و قاطعانه، ادعا می‌کرد که با توجیه آقای منتظری ذهنیت ایشان را نسبت به وزارت اطلاعات تغییر خواهد داد. ظاهر معامله‌ای شیرین و عاقلانه بود! معامله‌ای که به تصحیح! نظر آقای منتظری نسبت به وزارتخانه منتهی می‌شد. تصور آقای منتظری از وزارت اطلاعات، چنان‌که در نامه ایشان خطاب به حضرت امام آمده، بدین گونه است:

«شنیده‌شده فرموده‌اید فلانی مرا شاد و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می‌کنند. البته حضرت‌عالی را شاه فرض می‌کنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندان‌های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاعات دقیق می‌گویم.»

این ذهنیت ناشی از اطلاعات دقیقی بود که از جانب افرادی همچون هادی هاشمی به ایشان ارائه‌شده بود. و اینک آقای هادی هاشمی می‌خواست این اطلاعات را که مبنای موضع‌گیری‌های ایشان بود، در قبال حل مشکل خود، اصلاح کند. چه معامله حالی! بالاخره هادی هاشمی به قم رفت و طبق قرار قبلی، درراه عزیمت به سمنان، ملاقاتی با وی انجام دادم. ضمن صحبت گفت:

مسئله ملاقات شمارا با آقا مطرح کردم. ایشان ابتدا قبول نمی‌کرد ولی بالاخره با اصرار پذیرفت که شما بروید و با ایشان ملاقاتی داشته باشید.

از او پرسیدم: آیا آقای منتظری برای تغییر محل تبعید شما تماسی با مسئولین برقرار نکرد؟

او گفت:

نه، ایشان با مسئولین شهر است و حاضر نیست چیزی بگوید! نظر ایشان این است که اگر مسئولان می‌خواهند آبروی ایشان حفظ شود خودشان اقدام نمایند.

هنوز از اصلاح طرز تفکر آقای منتظری کاملاً مأیوس نشده بودم. بنابراین، تصمیم گرفتم گیاه پژمرده امید به تغییر روش آقای منتظری را بار دیگر به میهمانی باران یک ملاقات ببرم. آیا توضیح ماجرای مهدی و هادی هاشمی در یک دیدار

می‌توانست مجموعه نابهنجار و سازمان سست‌بنیان اطلاعات ایشان از وضع جاری را متأثر سازد؟ برای اطمینان از مفید و مؤثر بودن این ملاقات، ابتدا از آقای فلاحیان خواستم که با ایشان ملاقات کند.

اگر کمی و تنها کمی از لجاجت آقای منتظری کاسته می‌شد و ایشان توضیحات ما را فارغ از پیش‌داوری‌ها می‌شنیدند بسیاری از مسائل حل‌شده بود. اما دریغ که چنین نشد. آقای فلاحیان به قم رفت و با ایشان ملاقات کرد. اما در موضع‌گیری‌های آقای منتظری تغییری حاصل نشده بود.

پس از چند روز هادی هاشمی با من تماس گرفت و علت عدم ملاقات را جویا شد. ماجرای ملاقات آقای فلاحیان را برای او تعریف کردم و گفتم: با این وضع، دیدار موجب ناراحتی ایشان است و نمی‌خواهم موجب ناراحتی ایشان شوم. احتمالاً مقصود از این تماس، ارزیابی مجدد شرایط برای شکل‌گیری معامله بود.

به‌هرحال، چون علاقه‌ای به این‌گونه معاملات نداشته‌ایم، همواره همچون ناآشنایان این میدان، به‌دوراز بازی‌های رایج مانده‌ایم!

اعتراف به کشتار

بازجویی از مهدی هاشمی ادامه داشت. موارد اتهام همان‌ها بود که در نامه مورخ

۱۳۶۵ / ۷ / ۲۹ عنوان‌شده بود. به‌تدریج، تمامی این موارد به‌حسب اعتراف صریح او و سایر مدارک و شواهد و اعترافات به اثبات رسید. ولی در یک مورد او به‌هیچ‌وجه حاضر به همکاری نبود، آن‌هم «آدم‌ربایی و قتل پس از پیروزی انقلاب» بود. دلایل و قراین اطلاعاتی وقوع چنین جرمی را محرز می‌کرد. این جرائم که می‌توانست چهره مخوف جانیانی را که در پشت چهره قائم‌مقام رهبری موضع گرفته بودند آشکار نماید، می‌باید اثبات می‌شدند. هرچه تلاش می‌شد توفیق کمتری به دست می‌آمد.

دیدار دوم با مهدی

روزها از پی هم می گذشتند و ما زنجیره اقداماتی را که روز به روز از میزان بهره دهی آنها کاسته می‌شد مشاهده می‌کردیم. در این اثنا دومین ملاقات من و مهدی هاشمی انجام شد. این ملاقات به تقاضای او و در دفتر کار من برگزار شد.

او تکیده‌تر از پیش به نظر نمی‌رسید اما اضطراب آشکار پیشین جای خود را به دلهره‌ای عمیق داده بود. در چشمان او رد پای رازهای ناگفته‌ای پیدا بود. می‌شد تصور کرد که در آن لحظات او، ناامید از کمک‌های بیرونی و جریانات حامی، می‌خواهد بر خود و توانایی‌های خود تکیه کند. او نیاز به امید را فریاد می‌کرد. حالت سوداگر ورشکسته‌ای را داشت که در مقابل طلبکاران تنها بخشی از دارایی خود را عرضه کرده و بخش دیگر را پنهان کرده است.

گفت: شما در ملاقات قبلی به من وعده داده بودید که اگر مسائلی را که دارم بگویم به من کمک می‌کنید تا از این وضع نجات پیدا کنم ولی خبری نشده است. تا کی این وضع باید ادامه پیدا کند؟

گفتم: وعده من مشروط به افشای تمام نادرستی‌ها بود و هنوز درباره چند موضوع، مانند قتل و آدم‌ربایی و ارتباط با بیگانگان و… سکوت کرده‌ای.

ادامه دادم: مدارکی در اختیار داریم که دست‌کم آگاهی تو را از ماجرای ناپدید شدن حشمت و فرزندانش نشان می‌دهد. تو باید آنچه را که میدانی بگویی. وقتی این سخنان را می‌گفتم، از بازتاب کلام خود در چشم‌ها و چهره او، آگاهی وی را از مسئله درمی‌یافتم. شاید در آن لحظات به مرز بازگویی حقایق هم نزدیک شده بود، اما به‌هرحال، لب از لب نگشود و چیزی نگفت. گفتم: وقتی حضرت امام نوار مصاحبه و گریه و ندبه انتهای آن را دیدند فرمودند «فریب نخورید، این دروغ می‌گوید.»

به‌شدت منقلب شد و گفت: امام فرموده دروغ می‌گوید؟! گفتم: بله.

در این جلسه نیز او را نصیحت کردم و به او گفتم: پس از ملاقات اول قدری متنبه شدی ولی پس از مدت کوتاهی شیطان مجدداً بر تو مسلط شده است: به منزل اول بازگشته‌ای. اکنون حتی آنچه را که در بازپرسی‌های پیشین و نیز در مصاحبه گفته‌ای توجیه می‌کنی… معلوم می‌شود که دیگر قابل اصلاح نیستی!

گفت: راستش این است که وقتی مشروح مصاحبه خود را در روزنامه خواندم، دیدم اوضاع بسیار خراب است. انتشار این مسائل به ضرر من تمام‌شده است. بنابراین تصمیم گرفتم که گفته‌های خود را توجیه کنم.

صحبت‌های ما تمام شد و او را به زندان بازگرداندند. احساس کردم که این گفت‌وگو در متهم تااندازه‌ای اثر گذاشت. آمادگی گفتن دست‌کم بخشی از ناگفته‌ها را در او دیدم. گزارش بازجویی انجام‌شده بعدازاین ملاقات هم مؤید این مطلب بود. بازپرس او گفت: کمی شل شد و آمد که بگوید اما نگفت!

شکسته شدن بن‌بست

ماجرا مجددا به رکود و سکونی آزاردهنده دچار شده بود که عنایت الهی به کمک آمد. حادثه ای ساده و کوچک، بن بست بزرگی را شکست و پرده از راز رویدادی هولناک و جان خراش برداشته شد.

روزی یکی از مأموران متوجه رفتار غیر عادی مهدی هاشمی، هنگام استفاده از دستشویی شد. او متوجه شد که مهدی هاشمی چیزی را در سوراخی که زیر دستشویی بود قرار داد. آن نامه ای کوتاه بود که در تکه کاغذی خطاب به رضا مرادی نوشته شده بود.

کشف این رابطه و آگاهی از مفاد آن، بهترین سرنخ برای حل معمای مهدی هاشمی و فجایع او شد. مکاتبات این دو تا مدتی دنبال شد. موضوع اصلی این ارتباط، تبادل اطلاعات پیرامون بازجویی، موارد اعتراف شده، موارد مکتوم، دعوت به سکوت در موارد افشاء نشده و جلوگیری از احساس تنهایی بود. آن دو، در آن شرایط، به شدت به دنبال پناهگاهی می گشتند تا در طوفان عقوبت به آن پناه برند. و خانه عنکبوت به راستی که سست‌ترین خانه هاست. و برای اینکه پیام ها قابل استفاده بمانند بر روی ورقه ای تنظیم و نگهداری می شدند. این اوراق به تدریج زیاد شدند و پرونده نسبتا قطوری تشکیل شد. گرچه این مکاتبات به رمز نوشته شده و مبهم بود، اما ملاحظه مجموع آنها تردیدی در آگاهی این دو تن از ماجرای قتل و آدم ربایی برجای نمی‌گذاشت؟

پس از قطعی شدن موضوع، برادران دست اندرکار پرونده پیشنهاد کردند که ملاقات دیگری با مهدی هاشمی انجام دهم. آنان احتمال می‌دادند که وی پس از این ملاقات مطالب را بازگو کند. پیشنهاد برادران را ارزیابی و بررسی کردم. با توجه به ملاقات قبلی و شناختی که از مهدی هاشمی به دست آورده بودم مطمئن بودم که صحبت مجدد فایده ای در بر نخواهد داشت.

چند ماه از دستگیری کسی می‌گذشت که چندی پیشتر تصور دستگیری چند روزه او نیز به ذهن کسی راه پیدا نمی‌کرد. آیا باید به آنچه به دست آمده بود اکتفا کرد؟ آیا باید از جستجوی جرایم دیگر او و همفکران و ایادی او چشم پوشی کرد؟ چه باید می شد؟

من پیشنهاد دوستان را نپذیرفتم و شیوه دیگری را پیشنهاد کردم، گرچه اطمینانی از مؤثر بودن آن نداشتم. دستور دادم که اطلاعات موجود از ارتباطات و مکاتبات مورد اشاره را به وی ارائه نمایند. بازجو ماجرای مکاتبه‌های پنهانی را به مهدی هاشمی عرضه کرد. او، مبهوت و منفعل اما همچنان با لجاجت و سماجت، باز هم از افشای حقیقت سرپیچی کرد.

حال چه باید کرد؟ متهم از بیان حقایق خودداری می‌کند و این در حالی است که دلایل و مدارک ارتکاب جرم توسط وی را محرز می‌کند. اینک او به جز مجرم بودن( به علت انجام جنایتی) به دروغگویی و کتمان حقیقت، که خود جرمی دیگر نیز مانع رسیدگی به یک پرونده است، مبادرت کرده است.

مکافات انکار

او، به جرم اخیر، از سوی قوه قضاییه به تحمل هفتاد ضربه شلاق محکوم شد. متهم، پیش از اجرای کامل حکم، برای افشای حقیقت اعلام آمادگی کرد. لذا از اجرای بقیه حکم خودداری شد. مهدی هاشمی به بازگویی مطالبی درباره آدم ربایی و قتل، از هنگام اخذ تصمیم در مورد حشمت و فرزندانش تا ربودن و قتل او، پرداخت. با کمک (در خور تقدیر!) او رضا مرادی به حرف آمد و اطلاعات و اقدامات و نقش خود را در این جنایت روشن کرد. او توضیح داد که چگونه به دستور مهدی هاشمی و به همراهی و همکاری فردی به نام کاظم‌زاده، پس از تعقیب و مراقبت و زیر نظر گرفتن رفت و آمدهای حشمت و فرزندانش، آنان را ربودند و به قتل رساندند. او همچنین محل اختفای تعدادی در خور توجه اسلحه را در باغی در اطراف اصفهان فاش کرد؟

مأموران وزارت اطلاعات، براساس دانسته‌های مشمئز کننده جدید، برای دستگیری کاظم‌زاده و نیز کشف جنازه‌های افراد مقتول به اصفهان رفتند. ولی به سبب عدم کشف اجساد به تهران بازگشتند و رضا مرادی را برای تعیین محل دقیق دفن اجساد به همراه بردند. در این سفر کاظم زاده دستگیر و یک انبار اسلحه از منزل او کشف شد، اما جنازه ها پیدا نشدند. محل دقیق دفن اجساد را تنها کاظم‌زاده می‌دانست و او نیز حاضر نبود در این مورد حرفی بزند. او پیشتر به یکی از متهمان گفته بود که اگر دستگیر هم بشود چیزی در مورد قتل و دخالت خود در آن عنوان نخواهد کرد.

کاظم‌زاده دستگیر و به تهران منتقل شد. پس از تلاش‌های فراوان، صحبت‌های طولانی برادران وزارتخانه با او و رو به رو شدن وی با مهدی هاشمی و در میان آمدن اعترافات و صحبت‌های دیگر او، بالاخره کاظم‌زاده هم برید! و به همدستی خود در بودن و قتل حشمت و فرزندانش اعتراف کرد. او گفت که جنازه‌ها را در قنات متروکه ای در گوشه ای از باغ خود انداخته و روی آن را با لودر هموار کرده است. با حضور وی، محل مورد نظر کنده شد و جستجو برای یافتن اجساد کشته ها آغاز شد. پس از اندکی، جنازه ها که حاکی از کشته شدن صاحبانشان به گونه‌ای فجیع بودند، از درون خاک بیرون کشیده شدند. از منزل این فرد تعداد ناچیزی سلاح، از قبیل ۶۸ قبضه تفنگ، ۷ قبضه آر.پی.جی و چند قبضه تیر بار و مسلسل و… کشف شد!

این نمونه‌ای مجسم از جنایتگری و اندیشه های جنایت آمیز در مقابل چشمان عبرت بین قرار داشت. پس از این بود که دست به کار نوشتن نامه‌ای دیگر برای آقای منتظری شدم.

پاسخگوئی به آقای منتظری

آخرین نامه‌ای که از آقای منتظری دریافت کرده بودم در تاریخ هشتم آبان بی‌جواب مانده بود. از آن پس نیز ملاقاتی با ایشان انجام نشده بود. پس از آنکه همه اتهامات نسبت داده شده به مهدی هاشمی به اثبات رسید، احتمال دادم که ارائه این مدارک بتواند آمادگی آقای منتظری را برای شنیدن حقایق افزایش دهد. فکر کردم که نوشتن نامه‌ای در پاسخ به نامه قبلی ایشان می‌تواند وسیله خوبی برای تجدید ارادت و آزمون اصلاح مواضع ایشان باشد. هنوز اطمینان نداشتم که این شیوه مؤثر واقع شود. آخر چندین بار به استمزاج حال ایشان پرداخته بودم و هر بار ایشان را بر مواضع قبلی، و شاید لجوج تر از پیش، یافته بودم. و پس از پخش اعترافات مهدی هاشمی، چند بار از آقای فلاحیان خواستم که به ملاقات ایشان بروند. با تأسف، نتیجه ارزیابی از نظرهای ایشان حاکی از عدم تأثیر واقعیتهای عریان و صریح بر بنیان اعتماد کاذب او بر جریان هاشمی و برادرش بود. مسایلی مانند جنایات مهدی هاشمی وهمفکرانش، هوشیاری و محبت و بزرگواری حضرت امام، اخلاص و قاطعیت وزارت اطلاعات در اطاعت از امام و … مورد توجه جدی آقای منتظری قرار نگرفت و ایشان همچنان در فضای مسموم حاکم براندیشه های خود به سر می برد. واقعیتهای ظاهری همچنان به پذیرفته نشدن حرفهای مستند و مستدل ما از سوی ایشان حکم می کردند و بر اساس همین واقعیتها ما می باید امید خویش را، در برهوتی بی حاصل، بر باد رفته می دانستیم. اما، با توجه به موضعگیریهای امام، هنوز امید ما به بارش ابرهای رحمت خداوندی قطع نشده بود. ایمان به عنایت خدا و انجام تکلیف در دادن هشدار به برادران ایمانی و امر به معروف و نهی از منکر، اجازه ناامید شدن را از یک مسلمان گرفته است. بالاخره به امید روشن شدن حقایق برای آقای منتظری و نجات او از ورطه ای که گرفتارش بود با دست به قلم بردم.

از اوایل سال ۱۳۶۶ و همزمان با ایام نوروز بود. حدودا هفت ماه بود که ماجرای مهدی هاشمی بر فضای سیاسی کشور و نیز بر حیطه اندیشه متعهدان به انقلاب و جمهوری اسلامی سایه افکنده بود. حرفهای زیادی از سوی موافقان و مخالفان پیگیری این موضوع عنوان شده و اتفاقات بسیاری نیز رخ داده بود. عملیاتهای عظیم و افتخار آفرین رزمندگان شبهه بروز اختلاف عمیق در بین هواداران امام امت را از میان برده بود. اعترافات تکاندهنده مهدی هاشمی وهمقطاران او بخشهایی از این ماجرا را روشن کرده بود و هیچ شکی در خونریزی وخونخواری این افراد باقی نگذاشته بود . اینها و هزاران مورد دیگر و شاید در رأس همه آنها هدف وانتظاری که از این نامه داشتم، باعث شد که، به دقت تمام، وقتی کافی را برای این نامه نگاری صرف کنم. نامه به شرح زیر است:

«بسمه تعالی

حضرت آیت الله منتظری دامت برکاته سلام علیکم خدا را شاکریم که در حکومتی زندگی می کنیم که رهبری آن با بصیرت الهی حق را آنگونه که باید تشخیص می دهد و در اجراء آن ملاحظه هیچ چیز و هیچکس را نمی کند. خدا را سیاسی که به این بنده ضعیف منت نهاد وار را وسیله ای قرار داد که با پرده برداری از خطرناکترین خط انحرافی عملا پاسخگوی نامه با نامه هایی باشد که درخشان ترین چهره های الهی در عصر حاضر را در ابر ابهام لااقل نزد عده ای ساده اندیش فرو می برد. و او را سپاس که توانائی داد از جوسازی ها وحشت نکنم و در اجراء فرمان رهبری قاطع باشم و بعد، در تاریخ ششم آبان نامه‌ای به حضورتان ارسال نمودم که متاسفانه با بی‌اعتنائی روبرو شد و آن‌همه خیرخواهی و پیشنهادهایی که به مصلحت شما و جامعه اسلامی بود، با سکوت پاسخ داده شد. هرچند که بالاخره برخی از پیشنهادها، نه برای عمل به پیشنهاد که دیگر خیلی دیر بود، بلکه ظاهرا به حکم اجبار مورد عمل قرار گرفت. مقارن ارسال نامه فوق الذکر نوشته‌ای از جنابعالی توسط آقای مشکینی به‌دست پنده رسید که لازم بود آن را پاسخ بدهم که تاکنون موفق نشدم و شاید مصلحت چنین بود که لااقل قسمتی از آن نامه نیاز به پاسخ نداشته باشد، تا پاسخ آن آسان‌تر باشد. نوشته اید: «او دستور امام مدظله العالی مبنی بر رسیدگی به کارهای آقای سید مهدی هاشمی نیاز به بازداشت وسیع با وضع زننده و تند که خاطره بد ساواک را در اذهان تجدید می‌کرد نداشته ۱- تشخیص اینکه بازداشت باید وسیع باشد یا غیر وسیع با کیست؟ با بنده یا باجنابعالی که به خودم فرمودید که سید مهدی با ما هم پیاله بود و من به او اعتماد دارم و شما هم در مورد او شک نکن؟ منظور اینکه اگر تشخیص جنابعالی ملاک بود حتی دستگیری مهدی هم خلاف بود و اگر تشخیص ما ملاک باشد، برای کشف جرم آن‌هم مجرمی با آن پیچیدگی، لازم است کلیه افرادی که به نحوی با او در ارتباط اند دستگیر شوند. ۲- در نامه‌ای که خدمتتان فرستادم پیشنهاد کردم «فردی که از خط مهدی هاشمی نباشد و قدری هم تعهد و تقوا داشته باشد را مأمور نمایید درباره آنچه نوشته‌اید تحقیق کند…». چرا نپذیرفتید تا اگر مأموری خطا کرده و متهم را با وضع زننده‌ای دستگیر کرده مجازات شود و اگر ثابت نشد، سربازان گمنام ولی عصر روحی له الفداء را به ساواکی‌های زمان شاه تشبه نفرمایید؟ نوشته‌اید، ثانیا من به جنابعالی گفتم و به حضرت امام مدظله هم نوشتم و هم گفتم که نهضت‌های رهائی بخش اسلامی خوب یا بد، به‌دستور من و زیر نظر من بوده است. مزاحمت أشخاص دیگر با احضار آنان بخاطر آن خلاف شرع است.

ظاهرا این بند دیگر نیازی به پاسخ نداشته باشد. اگر با آن‌همه گفته و نوشته اینجانب و دیگران قانع نشدید که دستگیری مهدی هاشمی و مرتبطین با او در رابطه با مسئله نهضت‌ها نیست! فیلم دلخراش جسدهای حشمت و فرزندانش که حتی به گفته قاتلین بی‌گناه بودند و با امکانات و پوشش نهضت‌ها به قتل رسیدند، شما را قانع کرده است که این دستگیری‌ها هدف دیگری تعقیب می‌کرده است؟ نوشته‌اید: «ثالثا عمل به‌دستور امام مدظله العالی مبنی بر رسیدگی لازم ولی هتک حیثیت اشخاص قبل از رسیدگی و ثبوت در دادگاه اسلامی و پخش آن خلاف شرع بَیَّن است و با حکومت عدل اسلامی سازگار نیست».

ظاهرا منظور شما کسب تکلیف بنده از حضرت امام و پاسخ ایشان و انتشار این سوال و پاسخ در رسانه ها است، چون در آن تاریخ هنوز فیلم اعترافات مهدی هاشمی پخش نشده بود. ولی پس از پخش فیلم شنیدم که آنرا هم بعنوان خلاف شرع محکوم کرده‌اید.

 بنده در باره اصل این فتوا و اینکه نشر پاسخ امام به سوال اینجانب و با پخش فیلم اعترافات مهدی خلاف شرع هست یا نیست حرفی ندارم و اینکه اگر این کارها خلاف شرع است چرا تاکنون جنابعالی به این محکمی با آن برخورد نکرده‌اید هم اعتراضی نمی‌کنم ولی در دفاع از آنچه انجام شده باید عرض کنم که لابد توجه دارید که نظر امام بدون اجازه او پخش نمی‌شود و فیلم اعترافات هم با نظر امام پخش شده. لابد نظر حضرت امام با جنابعالی فرق دارد بنابراین شما نمی‌توانید مسئولین را متهم به ارتکاب خلاف شرع بیّن نمایید. اکنون سؤال اینجانب این است که آیا کسب تکلیف از امام و نشر آن بخاطر مقابله با جوسازی‌هایی که هواداران مهدی هاشمی با کمک تعطیل ملاقات‌های جنابعالی می‌کردند و مانع از اقدامات قاطع بود، و پخش فیلم اعترافات مهدی بخاطر هتک حیثینی که از او و هم پرونده‌هایش شده خلاف شرع بین است ولی هتک حیثیت کسانی که می‌خواسته اند به اتهامات آنها رسیدگی کنند و نبیه نمودن آنها به ساواکی های زمان شاه و تعطیل نمودن ملاقاتها برای حمایت از آنها در مقابل دستور قاطع امام بر رسیدگی موافق شرع بین است؟

 او موافق است با حکومت عدل اسلامی؟ نوشته‌اید: رابعا برحسب اطلاع از بعضی از منابع موثق مسائل مهمتری در پشت این صحنه وجود دارد و محتمل است جنابعالی وجه المصالحه شده باشید و در امور مهمه احتمال هم منجز است. مواظب مسئولیت شرعی خود باشید» نمیدانم آن منبع موثق کیست و آیا اعتماد شما به او همانند اعتماد به مهدی هاشمی است یا بیشتر یا کمتر، ولی تصور می کنم هر که هست از همان خط است. استاد بزرگوار، برای اینجانب از ابتداء مشخص بود که چه می کنم و دقیقا بحول و قوه الهی بر مرز شرع حرکت می نمایم. شما هم على القاعده باید حالا دیگر متوجه شده باشید که برخلاف آنچه تصور می فرمودید، در رابطه با دستگیری مهدی نه خطی عمل شده و نه منله ای جز جنایت ها و خیانت های آنها پشت پرده بوده و نه کسی بنده را وجه المصالحه قرار داده است. شنیده ام که چند بار فرموده اید که در مورد مهدی اشتباه کرده ام. اگر شنیده من حقیقت داشته باشد، جای بسی خرسندی است چون با هیچ منطقی این اشتباه را نمی پذیرفتید. یاد دارم که به شما عرض کردم که مسئله مهدی چیزی نیست که یکنفر با دو نفر اعتراض داشته باشند، دفتر تبلیغات جامعه مدرسین آقای مشکینی، آقای هاشمی و … شما فرمودید همه اشتباه می کنند… بهرحال جای خوشحالی است اگر متوجه اشتباه خود شده باشید ولی جای تأف بیشتر اینکه

طبق آنچه مکرر نقل می شود، آقای فلاحیان هم که با شما چند ملاقات داشته اند به این نتیجه رسیده اند هنوز شما متوجه نشده اید که مهدی هاشمی به جریان است نه یک فرد و هنوز بجای تقدیر از وزارت اطلاعات بر آن می نازید که چرا با جریان مبارزه می کند؟ از ایمان و عطوفت و علاقه جنابعالی به حق و عدل انتظار می رفت که با ملاحظه فیلم تکان دهنده اعترافات مهدی هاشمی وجسدهای جانخراش، برادرانی را که در این رابطه تلاش کرده اند بخواهید و از آنها تقدیر کنید ولی نه تنها چنین نشد که با کمال تأسف به من خبر دادند موضع شما نسبت به وزارت اطلاعات همان موضع گذشته است و همین امر باعث شد که در نوشتن این نامه تعجیل کنم، شاید خداوند اثری در این نوشته ها قرار دهد و حضرتعالی که ذخیره حوزه و امید این انقلاب هستید بخاطر این افراد منحرف و خطرناک بیش از این صدمه استاد بزرگوار، اگر آنچه نقل می شود واقعیت ندارد، و هنوز شما متوجه اشتباه خود در مورد مهدی نشده اید که حرفی برای زدن نیست، ولی اگر متوجه اشتباه خود شده اید، لااقل احتمال بدهید که در مورد آقای سیدهادی هم اشتباه کنید، در مورد دیگران نیز اشتباه کنید در قضاوت خود در مورد وزارت اطلاعات هم اشتباه کنید و در آینده متوجه اشتباه خود شوید. ولی خدا کند وقتی متوجه شوید که قابل جبران باشد. من در رابطه با این جریان مکرر باد نامه ابن عربی به فخررازی می افتم که نوشت: «شنیده ام که یکی از دوستانت در حضور جمع ترا گریان یافته، وقتی علت می رسند گفته ای مسئله ای را که سی سال به آن معتقد بوده ام امروز برایم ثابت شده که اعتقادم درست نبوده، گریه ام برای آن نیست که چرا سی سال اشتباه فهمیده ام، گریه ام برای این است که می ترسم رأی کنونی هم چون اعتقاد گذشته پس از مدتی بطلانش ثابت گردد و استاد بزرگوار جریانی که پیش آمد سخت تلخ بود، ولی برای شما در این تلخی نعمتی بزرگ از خدای تعالی نهفته بود، نعمت کشف اشتباهی بزرگ، نعمت متزلزل شدن اعتماد به عنصری بی باک و خطرناک که در سمت مسئول نهضتهای آزادیخش ؛ آنهمه پول و امکانات در اختیار داشت و در سایه این اعتماد صدها قبضه سلاح سبک و نیمه سنگین و ده ها هزار تیر فشنگ و مواد منفجره و بردر سرطان زا در زیر زمین ها و خانه های تیمی در جهت اهداف شوم خود جاسازی و مخفی کرده بود و خدا می داند چقدر از مخالفین خود را مانند حشمت و فرزندانش بی سروصدا و مخفی نابود کرده است. ولی متأسفانه بجای ماس این نعمت و تشکر از کسانی که وسیله این عنایت الهی بوده اند و این جانی خطرناک را از شما جدا کرده اند، متأسفانه آنگونه که جناب فلاحیان از برخورد جنابعالی نقل می کند، هنوز رموضع اول هستید و انتقاد می کنید که چرا بنده در مصاحبه گفته ام امام از وضع مدارس نگران بوده است یا چرا آقای سیدهادی هاشمی با موافقت کتبی امام تبعید شده است و امثال این امور، تأسف می خورم که هر کس آقاهادی و مهدی را می شناسد و از جمله مسئولین رده اول کشور می دانند که مهدی و هادی یکی هستند. بلکه رأس فتنه ها هادی است و بودن وی در کنار شما خطرناک است و به همین جهت حضرت امام با تبعید روی موافقت فرمود، ولی شما نمی دانید! و اصرار می کنید به قم باز گردد و حتی در سمت تنظیم کننده پیامها و سخنرانی های جنابعالی و در پایان چند پیشنهاد دارم و امیدوارم که مانند پیشنهادهای قبلی مورد بی مهری قرار گیرد و کار به قیامت نیفتد. ا- نظر خود را در رابطه با این جریان با دیده اتهام مورد بازنگری و دقت قرار دهید و در موضع گیری ها با امام و افراد متعهد و متقی وخط شناس مشورت کنید. اس مرتبطین بامهدی هاشمی هنوز در دفتر شما هستند، و هنوز این خط بطور کامل از دفتر شما ریشه کن نشده . برای خدا و شادی دل امام و مردم شهید داده و همه کسانی که دلشان برای آینده این انقلاب می طید، شخصأ برای پاکسازی این خط از بیت شریف خود اقدام کنید. اگر تصمیم گرفتید اسامی این افراد خدمتتان ارسال خواهد شد. ۳- برادرانی که در رابطه با کشف این جریان خطرناک تلاش کرده اند را بخواهید و حضو را از أنها تقدیر ودستور دهید تشکر شما از رسانه ها پخش شود که این عمل به سود شما و اسلام و جامعه اسلامی است.

والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

محمدی ری شهری

۶۶/۱/۱۰

این نامه که نسخه ای از آن را برای حضرت امام نیز ارسال کردم ، توسط آقای فلاحیان حضورا تقدیم آقای منتظری شد. ایشان، دقایقی پس از دریافت نامه، ما را شدیدا مورد حمله قرار دادند که چرا فیلم جنازه حشمت و فرزندانش را از تلویزیون پخش کردید؟ این چه کاری بود؟! با این کار، شما آنان (مقتولین) را مظلوم و حزب اللهی معرفی کردید و عده ای حزب اللهی را منزوی نمودید…!

دلجویی پسرانه

امام فرمودند هادی را آزاد کنید. این پیام حیرت آور، همچون بارقه‌ای غیر منتظره، در عصر روز شنبه ۱۳۶۶ / ۳ / ۱۳ به من رسید. با تعجب پرسیدم: امام فرمودند؟!

از آن سوی سیم و از دفتر حضرت امام پاسخ داده شد: بله.

در آن روز حادثه ای اتفاق افتاد که در طی این ماجرای شگفت آور با نمونه های دیگری از آن مواجه شده بودم. حوادثی که در لحظه وقوع فاقد معنایی روشن و جایگاهی معقول در مجموعه معانی ذهنی و انتظارات عقلانی انسان اند. حوادثی که به ستاره ای دنباله دار می مانند، با این تفاوت که به جای خطی از روشنی، دست کم تا  مدتی، امتداد ابهام‌اند.

این ستاره دنباله‌دار، به اعتبار مصدر خویش، به زودی از محاق ابهام خارج شد. به گمان من ابهام نهفته در این عمل، همچون تمامی دیوان حافظ، جاودانه خواهد ماند. اقدامات بعدی أمام نشان داد که پدر پیر انقلاب، پس از روشن شدن و اثبات اتهامهای مهدی هاشمی، تصمیم گرفتند که تا سرحد امکان موجبات آرامش خاطر و تسکین آقای منتظری را فراهم کنند. این نکته، کانون روشنی بخش اقدامات بعدی حضرت امام بود.

به نظر می‌رسد حضرت امام، پس از اینکه فساد و ناراستی مهدی هاشمی و جریان وابسته به او را به رغم مخالفت و جلوگیری بسیاری اشخاص أثبات و اعلان کردند اهداف خود را برآورده دیدند. ایشان می خواستند انقلاب را در برابر این ویروس انحراف مصون سازند. ایشان می خواستند آقای منتظری را متوجه خطای بزرگی و خطاهای بزرگتری کنند که از پاره ای ویژگیهای شخصیتی ایشان سرچشمه گرفته بود. ایشان می خواستند هواداران ساده ای را که به عشق انقلاب در دام این جریان افتاده بودند بیدار کنند و….

امام خط انحراف را آشکار کردند، عوامل آن را معرفی نمودند، شیوه نگهداری از انقلاب و پاسداری از آرمان متبلور شهیدان و عشق ورزی به امانت خدا را نمایان ساختند و در عین حال لازم دیدند کسی را که به هرحال قائم مقام رهبری و منتسب به ایشان است در وضعی بحرانی رها نکنند. ایشان شرط وفا را بجا آوردند و برای رادمردی و دریادلی اسوه ای امروزین برجای گذاشتند.

به هر تقدیر، أمام تصمیم گرفتند که از آنچه موجب رنجش خاطر آقای منتظری است احتراز شود، شاید حساسیت‌های ایشان در باره جریان مهدی هاشمی کاهش یابد و به سالمسازی فضای ذهنی ایشان کمک شود.

نظر کارشناسی

 پس از دریافت این پیغام حضرت امام، بر خود فرض دیدم که به عنوان یک کارشناس نظر خود را به ایشان منتقل کنم. مطالب از طریق حاج احمد آقای خمینی به اطلاع ایشان رسید. حضرت امام نیز به واسطه احمد آقا به شرح زیر از وزارت اطلاعات نظر خواهی کردند:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای ری شهری وزیر محترم اطلاعات

پس از سلام،

حضرت امام فرمردند از آنجا که حضرت آقای منتظری مایلند آقای هادی هاشمی آزاد گشته و به قم باز گردد، نظر آن وزارت را در این مورد به اطلاع اینجانب برسانید.

احمد خمینی – ۱۳۶۶/ ۴ / ۱۵

پس از یک جلسه مشورتی با صاحبنظران و کارشناسان، نامه زیر تهیه و به محضر حضرت امام ارسال شد:

بسمه تعالی

 رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی

 سلام علیکم

در پاسخ به نظر خواهی حضرتعالی در ارتباط با آزادی آقای سیدهادی هاشمی و بازگشت وی به قم، باستحضار حضرتعالی می رساند که با عنایت به اتهامات عدیده ایشان که به شرح نامه پیوست در تاریخ ۱۳۶۵/ ۱۰ / ۱۵ بعرض رسید و با در نظر گرفتن تمایل و درخواست آیت الله منتظری مبنی بر آزادی و بازگشت نامبرده به قم، وزارت اطلاعات با شرایط ذیل پیشنهاد عفو مشروط نامبرده را از مقام معظم رهبری دارد: ۱- آقای هادی هاشمی کتبا از اشتباهات گذشته اظهار ندامت نماید ۲- نامبرده متعهد گردد که از این تاریخ ببعد با وابستگان به گروه منحرف مهدی هاشمی به کلی قطع رابطه نماید. ۳- از دخالت در امور جاری و سیاسی دفتر آیت الله منتظری خودداری کند. به‌نظر این وزارتخانه بدون شرایط فوق بازگشت وی به قم به مصلحت جمهوری اسلامی نیست.

محمدی ری شهری

۶۶/۴/۱۶

ایشان در زیر نامه چنین نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحیم

 با تشکر از زحمات اعضاء محترم وزارت اطلاعات این سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه که در جنگ با ایادی استکبار در داخل کشور صدمات بسیار دیده اند و از طعن و لعن ضدانقلاب و اغفال شده ها نرنجیده و وظیفه اسلامی-میهنی خود را انجام می‌دهند، با شرایط وزیر محترم اطلاعات آقای ری شهری موافقت می‌نمایم. انشاء الله خداوند به همه شما توفیق بیشتر عنایت فرماید.

روح الله الموسوی الخمینی

۶۶/۴/۱۶

جهت اجرای دستور حضرت امام هادی هاشمی به تهران فراخوانده شد. او ظاهرا تصور می کرد که با تلاش‌های آقای منتظری مسأله تبعید به کلی منتفی شده و احضار او برای ابلاغ حکم آزادی است.

آقای هادی هاشمی به تهران و به وزارت اطلاعات مراجعه کرد. او پس از آگاهی از شرایط عفو به سختی نگران شد. او حاضر نشد تعهد به شرایط مورد قبول حضرت امام را بپذیرد. هادی هاشمی، در عین استنکاف از متعهد شدن به شرایط ذکر شده، خواهش کرد که برای مشورت با آقای منتظری به قم برود. با این خواهش او موافقت کردم. هادی هاشمی به قم رفت و بازگشت ولی همچون زمان پیش از سفر حاضر به تعهد نشد. او (ظاهرا با مشورت آقای منتظری) نامه ای برای حضرت امام نوشت. در این نامه شرط اول را با توجیه استغفار انبیاء و اولیاء پذیرفت. شرط دوم را با انکار ارتباط خود با جریان مهدی هاشمی به سامان آورد و شرط سوم (دخالت نکردن در امور دفتر آقای منتظری) را با یک استدلال کارسازی کرد. این استدلال عبارت بود از: «اگر ایشان به انجام کاری که بین الرشد است امر کنند نمی توانم رد کنم». در واقع او می‌خواست که با این نامه دو هدف را با یک تیر به چنگ آورد: هم تعهدی ندهد و هم با این ظاهر سازی‌ها حضرت امام و سایرین را نسبت به انجام تعهدات مندرج در نامه وزارت اطلاعات متقاعد سازد. این نامه نه تنها تعهد به شرایط سه گانه مورد نظر حضرت امام نبود، بلکه بیشتر به عدم تعهد نزدیک بود. از هادی هاشمی خواسته شد تا به سمنان بازگردد. او تا زمان محاکمه برادرش در آنجا بود.

فرجام

مراحل تکمیل پرونده مهدی هاشمی یکی پس از دیگری سپری می شد تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۶/ ۴ / ۱۹ نخستین جلسه دادگاه ویژه روحانیت تشکیل شد. برگزیده ای از متن کیفرخواستی که در این دادگاه ارائه شده به شرح زیر است:|

بسم الله الرحمن الرحیم ریاست محترم دادگاه ویژه روحانیت در این پرونده آقای مهدی هاشمی فرزند سید محمد شماره شناسنامه ۱۷۴۶ متولد سال ۱۲۲۲ اهل قهدریجان ساکن قم متأهل دارای دو فرزند با سابقه کیفری بازداشت موقت از تاریخ ۶۵

/ ۷ / ۲۰ متهم است به «محاربه، افساد، ایجاد فتنه رعب و وحشت در بین مردم» از طریق ذیل: ا- سازماندهی و رهبری گروههای متعدد ترور، آدم ربانی قبل و بعد از انقلاب. ۲- تلاش در تأسبی و اداره سهاه خودمختار و مستقل لنجان سفلی و تغذیه تدارکاتی و تسلیحاتی آن و ایجاد درگیری با کمیته انقلاب اسلامی محل که منجر به کشته و زخمی شدن دهها نفر گردید.

۳- خارج کردن بیش از ۲۸۰ قبضه سلاح و مهمات و اموال بسیاری از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جاسازی و اختفاء آنها. ۴- ایجاد شبکه نفوذ در ارگانها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقه بندی شده و کسبه أخبار و اطلاعات ۵- به انحراف کشاندن جوانان و تشکل و سازماندهی افراد منله دار و افراطی و اخراجی از ارگانها و نهادهای انقلاب اسلامی. ۶- تلاش در تضعیف رهبری انقلاب و قائم مقام رهبری و ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسئولین ۷- ایجاد سوء ظن و بدبینی نسبت به مسئولین و نظام جمهوری اسلامی به وسیله نشر اکاذیب و افتراء و تهمت در قالب اطلاعیه و شبنامه های بی نام و نشان با عناوین و امضاهای جعلی ۸- مخالفت و اقدام علیه سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی که منجر به اختلال در روابط و مناسبات خارجی کشور شده است که از عواقب آن کشته شدن صدها نفر بر اثر درگیری های نظامی بوده است.

شرح دلائل و مستندات اتهامات

۱- بند اول: سازماندهی و رهبری گروه های متعدد ترور و آدم ربانی قبل و بعد از انقلاب: از قبل از انقلاب قتل ها و جنایات مرموزی در منطقه تهدریجان و اصفهان و حوالی اتفاق افتاده و هر کدام به نحوی به مهدی هاشمی و گروهش منتسب می باشد و لیکن آنچه که براساس محتویات پرونده و اقاریر و اعترافات صریح شخص وری توسط گروه او صورت گرفته است بشرح زیر می باشد الف) قتل های قبل از انقلاب به ترتیب وقوع حادثه: ۱- قتل جهان سلطان آقانی – متهم در صفحه ۲۰۵ جلد دوم پس از تشریح فساد اخلاق وی اعتراف می نماید: من افرادی را مأمور تحقیق کردم و همینکه احساس خطر جدی کردم به دوستانی که آنان نیز مصر بر جلوگیری از این مفاسد بودند گفتم شرعا قلع و تمع این فساد بلا اشکال است. ۲- قتل رمضان مهدی زاده – متهم در صفحات ۲۱۱

۲۱۲ جلد ۲ پرونده چنین اقرار می نماید که: من گفتم سنت نهی از منکر اسلامی را زنده کنید. آنگاه روایت امام باقر را برای آنان ترجمه کردم و گفتم طبق روایت توسل به خشونت هنگامی که سایر راهها به بن بست رسید مجاز است و تصمیم آنان برای اقدام قطعی شد و کار را عملی کردند. در صفحه ۲۰۵ جلد ۲ اظهار می دارد: به بعضی از دوستان گفتم اگر توان داشته باشید از نظر شرعی معدوم ساختن او بلااشکال است.

۳- قتل شیخ قنبر علی صفرزاده – منهم در صفحه ۷۳۲ جلد ۵ در خصوص همین قتل می گوید: من گفتم او را تمام کنید یعنی نابودش کنید و آنها پس از مدتی تعقیب و مراقبت او را از بین بردند. متهم در صفحه ۶۱۶ اعتراف مشابهی دارد.

 قتل سید ابوالحسن موسوی شمس آبادی – متهم تأمدتی نقش خویش را در قتل فرق تکذیب نموده و تحلیل می نماید که بیگانگان و دستهای مرموز آنان است که با پیش کشیدن تنل شمس آبادی و نسبت دادن آن به وی، با توجه به قرابتی که با آیت الله العظمی منتظری دارد، قصد زیر سؤال بردن معظم له را دارند (صفحات ۶۷ الی ۲۰, ۷۹ پرونده). در صفحه ۹۱ پرونده می گوید: از آنجا که برای محضر عدل الهی و دادگاه اخروی ارزش بیش از محاکم دنیوی قائلم، خدا را گواه گرفته که قبل از حوادث مزبور کوچکترین اطلاعی از آن نداشتم. در صفحات ! ۷۲ و ۷۳۲ پرونده جریان را اینگونه توضیح می دهد: آقای جعفرزاده و شفیع زاده به حسب فطرت اسمی و مبارزاتی خود را برای عملیات ضداواکی ها و عوامل رژیم آماده ساخته بودند و با من به مشورت پرداختند. من این انحراف را در آنان دامن زدم که فعلا خطر آخوندهائی که با ساکت اند یا هوادار رژیم اند بیشتر است و از جمله آنان مرحوم شمس آبادی را بعنوان محور تعیین کردم، گفتم بدلائلى نابودی ایشان ارجحیت دارد. آنان ارل مخالفت می کردند، بعدأ من اطلاعات

ودلائل خودم را بطور قوی برای آنان تشریح ساختم و آنان را به لزوم انجام قتل معتقد ساختم و آنان نیز دو نفره برای این کار برنامه ریزی کردند، بعدا محمد اسماعیل ابراهیمی را همدست خودشان ساختند و او از من پرسید اشکالی ندارد؟  گفتم نه بلا اشکال است. بعد از لحاظ وسیله نقلیه در مضیقه بودند. به محمود ایمانیان تلفن کردم که یک ماشین در اختیارشان بگذارد. | ب) قتل های بعد از انقلاب: اس قتل مهندس امیر عباس بحرینیان به متهم ابتداء در صفحه ۹۷ پرونده اظهار می دارد: اطلاعات من از حادثه مزبور یک سلسله مسموعات بیش نیست… گفته می شد برخی از برادران سپاه و دادستانی در رابطه با قتل بحرینیان دستگیر شدند که یکی دو نفرشان از اعضاء سپاه لنجان سفلی بودند که یکی از آنها حسین جعفرزاده است. و در صفحه ۶۰۱ جلد ۴ از قول احمدی مسئول سابق واحد اطلاعات سپاه النجان سفلی مطرح می کند که واحد اطلاعات اصفهان چند نفر نیرو از ما خواست در جریان قتل بحرینیان و ما نیز ۳ نفر با برگ مأموریت معرفی کردیم. نهایتا در صفحه ۷۳۳ جلد ۵ نقش خویش را بطور واضح تشریح نموده و می گوید:| بهنگام اوج گیری اختلافات سیاه و کمیته در اصفهان که بصورت یک ماجرای عمومی در آمده بود، من یک شب در راه دزفول به جعفر زاده (محمدحسین) گفتم

مهندس بحربنیان در این اختلاف محور اصلی است و اگر او زده شود ماجرا تمام خواهد شد. او نیز همین عقیده را داشت. به او گفتم برو اصفهان با دوستان دیگر نیز همکاری کنید و ترتیب زدن أورا بدهید. او رفته بود با حسن ساطع و حسن ساطع نیز با آقای امید که حاکم شرع اصفهان بود مقدمات را فراهم کرده بود و توسط چند نفر که دو نفرشان بنام مهدی زاده و جعفرزاده که عضو واحد اطلاعات سپاه لنجان بودند قتل بحرینیان را انجام داده بودند. ! و ۴٫۳۔ قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش بنام های همایون و سعید – قبل از انقلاب منزل نامبرده مورد حمله مسلحانه قرار می گیرد و به آن تیراندازی می شود ولی کسی کشته نمی شود. متهم ابتدا خود را بی اطلاع از آنچه بدستور خودش صورت پذیرفته قلمداد می نماید و می گوید: من از کم و کیف آنچه قبل از انقلاب اتفاق افتاده خبر ندارم (صفحه ۲۹۰ جلد ۲)، ولی با شنیدن اعترافات ضبط شده یکی از متهمین بنام اسماعیل ابراهیمی مبنی بر دخالت و اطلاع نامبرده، اظهار می دارد: من در یکی دو جلسه به دوستان گفته بودم که از قرار اطلاع منزل آقای حشمت مرکز افراد خوش گذران ولا ابالی و بهرحال یک منکر اجتماعی است و باید در فکر کاری باشید (صفحه ۲۹۲ جلد ۲ ) و بالاخره در صفحه ۶۰۶ جلد ۴ پرونده حمله به مقر عباسقلی حشمت و تیراندازی به آنرا از جمله اقدامات قبل از انقلاب بر می شمرند.

پس از انقلاب منهم با عواملش بازدرصدد ضربه زدن به حشمتی ها بر می آیند. متهم در صفحه ۵۳۵ چنین بیان می کند: در این رابطه پس از یک سلسله اخباری که به من رسیده بود که او قصد ترور مرا دارد، و چند بار از قرار نقل محافظین ام تعقیب هانی صورت گرفته بود، به غلامرضا مرادی گفتم برو با رضا مرادی و دوستان دیگر جله کنید و ترتیب نابودی عباسقلی را بدهید، زیرا او علاوه براینکه آدم فاسدی است فعلا پشتوانه منافقین محلی گشته است. غلامرضا نیز پیغام را برد و رضامرادی و محمد کاظم زاده قتل را انجام دادند. مرادی در صفحه ۷۸۵ جلد ۵ پرونده اظهار می دارد: در اوائل سال ۶۴ بود که توسط آقای هاشمی پیغامی برای مارسید که عباسقلی حشمت با چند نفر دیگر قصد ترور آقای هاشمی را دارند و گفت که ما باید قبل از اینکه آنها موفق به ترور آقای هاشمی بشوند زودتر دست به اقدام بزنیم و عباسقلی حشمت را ترور کنیم. سپس در ادامه اعترافات چگونگی ربودن و انجام قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش را با همکاری محمد کاظم زاده تشریح می نماید که مشروح آن در کیفر خواست صادره علیه نامبردگان آمده است. ریاست محترم دادگاه، علاوه بر قتل های مذکور که متهم به آنها اعتراف نموده و موارد عدیده ای از درگیری های خونین و ضرب و جرح وغارت و تصرفات عدوانی

اموال و اراضی در منطقه انجام گرفته است و همگی منتسب به او رایادی روی می باشد که متهم در صفحات ۶۰۶ و ۶۰۷ پرونده به نمونه هانی از آنها اشاره نموده است. متهم با ارتکاب چنین جنایات و جرائمی است که می تواند منطقه را بصورت قلعه تسخیر شده در آورد و آنچنان جوی از ارعاب و وحشت در منطقه حاکم و امنیت اجتماعی را سلب نماید که حتی پس از ماهها که از دستگیری نامبرده رایادیش می گذرد ذره ای از ترس و وحشت مردم کاسته نگردیده و از خوف آنکه عوارض وعواقب نامعلومی متوجه آنان گردد از ادای هر گونه شهادت و بیان اجحافاتی که بر آنها وارد شده خودداری می نمایند. ۲- تلاش در تأسیس و اداره سپاه خودمختار و مستقل لنجان سفلی و تغذیه تدارکاتی وتسلیحاتی آن و ایجاد درگیری با کمیته انقلاب اسلامی محل که منجر به کشته و زخمی شدن دهها نفر گردید. در رابطه با شرح این بند از اتهامات متهم خلاصه ای از اعترافات وأقاریر نامبرده در این زمینه در ۵ محور جمع بندی شده و ذیلا ارائه می گردد. الف – تأسیس و تثبیت سپاه خود مختار. ب – جلسات متهم با سپاه در زمینه انتصابات داخلی ج – انگیزه و اهداف متهم در رابطه با سپاه منطقه قهدریجان متهم در رابطه با استفاده هانی که در این چند سال در رابطه با سپاه بدست آورده

در صفحات ۴۹۷ و ۴۹۸ و ۴۹۹ پرونده اظهار می دارد:. ۱- تثبیت و تحکیم پایه های اصلی یک تفکر در میان مردم… و از همه روشنتر همین نکته که بجای خاموش ساختن شعله های اختلاف سعی می کرده ام برای کسب پیروزی در بک تفکر و بینش جناح بندی ها استمرار یابد. ۲- پشتوانه ای در انتخابات مجلس… در انتخابات دوره اول سید محمد باقر هاشمی و دوره دوم میرزائی موافقت سپاه یک جزء مهم قضیه بوده است. ۳- در پناه قدرت و نفوذ سپاه تدریجا ارگانها و دواتر دولتی یکدست شده و در خط واحدی قرار گرفتند. بنیاد شهید به فرمانده ژاندارمری – جهاد سازندگی – آموزش و پرورش… حتی فرماندار نیز با مشورت این سپاه انتخاب می شد. ۴- این سپاه پشتوانه قدرت سپاه مبارکه و در چه و خمینی شهر بود که سپاه اصفهان نتواند به آنان زورگوئی کند… و در پرتو این وحدت نظر، من به توسعه و گسترش تفکرات خود در مناطق یاد شده دلگرم تر می شدم… د- تغذیه تدارکاتی و تسلیحاتی سپاه. ه – درگیری های متهم در این زمینه در صفحات ۷۴۹ و ۷۵۰ جلد پنجم پرونده می گوید: در لنجان سفلی وقتی که مسئله سپاه وکمیته مطرح شد که طبعا تضاد و رقابتی بین این دو نهاد

پس از انحلال واحد نهضتها نیز به قاسمی که مسئول تدارکات واحد بود گفتم هرچه در انتظامات واحد هست به اضافه مقادیری که از تدارکات مرکزی گرفته بودیم به سپاه تحویل ندهد و نگهداری کند که او نیز محمد کاظم زاده را مامور این کار ساخت و به من اطلاع داد که مقداری از سلاحها نزد محمد کاظم زاده است و مقداری در منزل محمد شوری است. به آقای حسنی نیز گفتم هر چه مواد منفجره در قسمت عملیات خارجی وجود دارد

حفظ کند. مقداری سلاح نیز از پایگاه وحدتی دزفول رسیده بود که آنها را نیز به محمد قاسمی گفتم نگهداری کند. آن مقداری که نزد آقای حسنی بود یک بخش آن به غلامرضا مرادی منتقل شد و بخش دیگرش به مرتضی رحیمی که هر دو در خانه هایشان در قهدریجان جاسازی کردند. سلاحهانی که نزد ساطع بود به رضا مرادی منتقل شد و به اضافه سلاح های قبلی که نزدش بود مقداری را در سپاه به رسم امانت داده بود نگهداری کنند و مقداری را جاسازی کرده بود که البته در موارد فوق الذکر با اینکه من خودم به افراد سفارش می کردم سلاح ها را در جای مطمئن نگهداری کنند ولی از جای دقیق آن خبر نداشتم جز در مورد مرتضی رحیمی و غلامرضا مرادی. رضا مرادی در زمینه مخفی نمودن اسلحه در صفحه ۷۹۹ جلد ۵ پرونده چنین اظهار می دارد:

در رابطه با مخفی کردن سلاح از واحد نهضتها بطور غیر قانونی یک کامیون اسلحه را در منزل محمد کاظم زاده به دستور مهدی هاشمی مخفی کرده بودم که بعداز دستگیری محمد کاظم زاده اعتراف کرد و قبلا هم تعداد ۵۰ قبضه از آنها را به من داده بود که تحویل حبیب الله طاهری بدهم. بعداز انحلال واحد نهضتها باز توسط امیری و حسن ساطع و برادر شهید علی رضائیان مقدار زیادی از اسلحه ها را در منزل شهید رضائیان مخفی کرده بودند که بعدا در تابستان ۶۵ از من خواست که آنها را جابجا کنم که من هم با شخصی به نام امیری از منزل على رضائیان آوردم در منزل خودم و بعدا در صحرای قهدریجان مخفی کردم. تعدادی اسلحه کلت که ۱۵ قبضه بود بدستور مهدی هاشمی از جهاد گرفتم ولی باز تحویل خود جهاد سازندگی دادم. گزارش ویدنوئی کشف سلاح های مذکور که در کف اطاق منزل فوق (محمد شوری) بصورت ماهرانه ای جاسازی شده بود هم ضمیمه پرونده می باشد. صورتمجلس اسلحه و مهمات و مواد منفجره و انواع چاشنی های الکتریکی و … که از منزل واقع در یوسف آباد، متعلق به آقای حسنی، بدست آمده در صفحات ۸۶۲ و ۸۶۳ و ۸۶۴ پرونده مندرج است. صورت مجلس سلاح و مهمات کشف شده در یکی از باغات اطراف قهدریجان که انقلابی بود من با الهام از همان روح تندروی… از جمله حمایت کنندگان جدی سپاه منطقه بودم و در این زمینه سخنرانی زیاد می کردم… منتهی حمایت من مؤثر و کارساز بود. در اثر این حمایتها، رقابتها اوج گرفت و بعدا تبدیل به زد و خورد بین این دو ارگان شد. متهم در زمینه درگیری مسلحانه دیگری که در منطقه رخ داد چنین می گوید: من گاه و بیگاه که به منطقه می آمدم در جلاتی که مرکب از روحانیون و معتمدین محل که به همین منظور تشکیل می شد شرکت می کردم… سیاست حاکم بر این جلات نورانی انجام یک برخورد قانونی با مسئله بود، زیرا قضایا دقیقا خطی بود… اما در کنار این سیاست، حمایت شدید افرادی چون حاج سید محمد باقر هاشمی نماینده مجلس و آقا هادی در قم، نیروها را به مقاومت و فعالیت بیشتر شارژ می کرد که این خود یک انحراف بود…

سرانجام در روز سوم شعبان که مراسم راهپیمانی بود، در حالی که نماینده منطقه در محل حضور داشت، اصطکاک و درگیری شروع شد که حدودا یازده نفر از کمیته و سپاه و مردم عادی مقتول و تعدادی نیز مجروح شدند. این سپاه آنچنان خود مختارانه در منطقه اقدام می نموده که امنیت و آسایش را از مردم سلب می نماید. خود متهم در این زمینه در صفحه ۵۰۱ جلد ۳ پرونده اعتراف می نماید.

_

«یک حالت خودمختاری کامل برخود سپاه حاکم بود که زیر بار احدی نمی رفت یک چنین حالتی بر یکایک افراد سپاه حتى أفراد عادی آن حکمفرما بود… از بابت خودسرانه عمل کردن و خود مختاری حتی مردم خود منطقه عاجز شده بودند».| ۳- خارج کردن بیش از دویست وهشتاد قبضه سلاح و مهمات و مواد منفجره واموال بسیاری از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جاسازی رأختفاء أنها. متهم در این ارتباط در صفحه ۷۶۳ پرونده اظهار می دارد: همین که انحلال (واحد نهضتها) صورت گرفت حس کردم حرکتی است علیه نهضتها ولذا وقتی برادران ما مقادیر زیادی اسلحه و مهمات خارج کردند و یا به هنگام تحویل و تحول، تحویل ندادند با اینکه می دانستم این کار خلاف قانون و مقررات است ولی با همان ذهنیت خاص به این کار خلاف قانون تن در دادم و این سلاح ها از سپاه خارج شد. متهم در صفحه ۷۳۳ جلد ۵ پرونده در یک جمع بندی کلی از سلاح و مهمات ومواد منفجره ای که بطور غیر قانونی از سپاه خارج گردیده و به دستور نامبرده مخفی گردیده است چنین اظهار می دارد: این عمل را نخست در آغاز تأسیس واحد نهضتها شروع کردم و مقداری به حسن ساطع دادم که در اصفهان مخفی کنند، بعد به هنگام انحلال پادگان میمه به رضا مرادی گفتم سلاحها را در قهدریجان مخفی کند و توسط رضا مرادی مخفی گردیده در صفحه ۸۷۴ پرونده مندرج است. صورت مجلس سلاح و مهمات کشف شده از کف هال منزل محمد کاظم زاده که توسط نامبرده مخفی گردیده در صفحه ۸۷۵ پرونده مندرج است. متهم انگیزه و اهداف خود را در مورد جمع آوری واختفاء سلاح و مهمات مذکور درصفحات ۷۴۲ و ۷۴۳ جلد ۵ پرونده چنین تصویر نموده است خصلت های شیطانی مانند قدرت طلبی که نتیجه غرور و عجب بود و خود محوری واستبداد نکری، ریا، تکبر، خودبزرگ بینی مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملی ام در قتل ها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگری علیه مسئولین و… از این خصلت شیطانی سرچشمه گرفته بود (صفحه ۷۴۲ پرونده ). من در اوج خط بازی ها نسبت به آینده رهبری معتقد بودم که پس از حضرت امام در کشور جنگ داخلی راه خواهد افتاد مانند لبنان و یکی از انگیزه های انباشتن سلاح نیز همین بود که در این شرایط بتوانم مقاومت کنم و معادله را به نفع خط مورد نظر تغییر دهم (صفحه ۷۴۳ پرونده) ۴- ایجاد شبکه نفوذ در ارگانها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقه بندی شده و کسب اخبار و اطلاعات. در این خصوص اقاریر واعترافات نامبرده نسبت به اقدامات انجام شده در دو مقطع زمانی به شرح زیر ارائه می گردد الف – مواردی که در انحلال و حد نهضتهای سپاه از اسناد و مدارک جمع آوری نموده اند: متهم در صفحه ۲۴۸ جلد ۲ پرونده ضمن برشمردن اشیاء خلاف قانون که پس از انحلال واحد مزبور در منزل آقای حسنی نگهداری شده است از اسناد محرمانه وزارت اطلاعات و وزارت کشور و وزارت سپاه بعنوان اولین نمونه یاد می کند. و در صفحه ۷۶۳ جلده پرونده نیز اظهار می دارد: مقداری اسناد محرمانه دولت که على القاعده می بایست تحویل سپاه با مقامات ذیصلاح می دادیم، بهمان دلیل (تن به خلاف قانون دادن) پیش ماماند. و در صفحه ۷۳۴ جلد ۵ پرونده اظهار می دارد: اسناد زیادی از مکاتبات طبقه بندی شده و اطلاعاتی سپاه را پس از انحلال واحد نگهداری کردم. البته به آقای حسنی وقاسمی گفتم، آنان این کار را انجام دادند.

ب – مواردی که پس از انحلال واحد با ایجاد شبکه نفوذ در ارگانها و نهادها به کسب اخبار و جمع آوری اسناد و مدارک پرداخته اند. متهم در این رابطه مواردی را ذکر نموده است و سعی در عادی جلوه دادن این گونه روابط می نماید.

متهم در صفحه ۸۱۸ جلد ۵ پرونده در رابطه با افرادی که در ارگانها نفوذ داده و یا در ارتباط با کب اخبار ر بدست آوردن اسناد و مدارک بنحوی استفاده از آنها می نموده است چنین اظهار می دارد:| مرتبطین من در ارگانها به سه دسته تقسیم می شوند، بعضی فقط جنبه همفکری داشته، بعضی دیگر جنبه مشورت در امور نیز داشته و بعضی رابطه با آوردن اخبار و اسناد نیز داشته اند… انگیزه اصلی دو چیز بوده است: ۱- دسترسی به اطلاعات یا اسنادی که در ارتباط با مسئله نهضتها به آن نیاز داشته ایم. ۲- اطلاع یافتن از اخبار خطی در راستای معادلات سیاسی داخلی متهم در صفحات بعدی تاصفحه ۸۲۴ پرونده به ذکر اسامی افراد پرداخته و اخبار و اسناد و مدارکی را که از وزارت اطلاعات، وزارت کار، وزارت ارشاد، سازمان حج و زیارت، دفتر سیاسی سپاه، واحد اطلاعات سپاه، ستاد مرکزی سپاه، مؤسسات مطبوعاتی بدست آورده ذکر می نماید که دلالت بر سعی و تلاش بی وقفه وی بر جمع آوری نکات ضعف وموارد ضربه پذیری ارگانها و وزارتخانه ها دارد. متهم قبل از دستگیری، از آنجا که احساس می کند به زودی بدست عدالت گرفتار خواهد شد. سعی در امحاء مدارک جرم نموده و دستور جمع آوری اسناد و مدارک غیرقانونی را می دهد. در این زمینه در صفحه ۴۹۱ جلد ۳ چنین اظهار می دارد: بعد از اینکه برادر حسنی خود را معرفی کرد و بازداشت شد من به برادر جعفر زاده مسئول آرشیو کتابخانه مؤسسه قم گفتم آرشیو را دقیقا بازرسی کند چنانچه اسناد دولتی غیر مجاز در آن هست آنها را خارج کند… و ایشان نیز بعد از چند روزی گفت جذا کرده ام… برخی از همین اسناد مربوط به آن زمانی بود که برادرانی مشترک بین سپاه و وزارت ارشاد اسلامی فعالیت داشتند از طریق روابط آورده بودند، آنها را گفتم از آرشیو خارج سازد. به برادر صالحی نیز که مسئول امور مالی و تدارکات مؤسسه بود گفتم انبار و کلیه مؤسسه را بررسی کند چنانچه مسئله ای خلاف قانون وجود دارد آنها را جدا سازد. به برادر شوری نیز مشابه آنچه به آقای صالحی گفته بودم گفتم که بررسی کنید در دفتر تهران اگر احیانا اشیاء واسنادی غیر از نهضتها وجود دارد پاکسازی کنید. ۵- به انحراف کشاندن جوانان و تشکل و سازماندهی افراد مسئله دار و افراطی واخراجی ارگانها و نهادهای انقلاب اسلامی ریاست محترم دادگاه: در ارتباط با شرح این قسمت از اتهامات متهم چنانچه خواسته باشیم بدقت ریشه . یابی نموده تا عمق ضلالت ها و انحرافات ایجاد شده در جوانان توسط مشارالیه را مشخص وتصویر نمائیم می بایست بطور دقیق سوابق فکری – سیاسی عملکردهای وی از قبل از انقلاب تاکنون و نیز افکار و عمان افراد نفر بس خورده را دقیقا بررسی و بازنگری نمائیم. لیکن بعلت ضیق مقال ومقه به هم – نی که درآغاز گردش کار به عمل آمد اکتفاء نموده و شرب به نقل اتاریر واعترافات متهم در خصوص تشکل نیروهای منعرف وند طی واخراجی از ارگانها در شهرستانهای مختلف و کادرسازی در حوزه علمیه و لقاء افکار خویش به طلاب جوان و مرتبط ساختن آنان به هم و روی در روی هم قرارد دن آنان با مسئولین نظام می پردازیم.

– کادر سازی تحت پوشش حزب الله  : در این زمینه اعترافات متهم در سه بخش ارائه می گردد الف – انگیزه و اهداف. ب – کمیت و کیفیت نیروها. ج – تشکیلات حزب الله در شهرستانها. الف – انگیزه و اهداف متهم از تشکیل نیروها (تحت پوشش حزب الله ): متهم در صفحه ۲۸۵ جلد ۲ پرونده اظهار می دارد: این جریان نیز یک نقطه انحراف بسیار بزرگ داشت و آن اینکه اولا: من بخاطر تقویت خط فکری مورد قبول خود دست به این تلاش ها می زدم و آنجاها که خط فکری ام طرفدار نداشت با مخالف آن بودند من نیز رفت و آمدی نداشتم، ولی هر کجا که احساس می کردم جوانانی پرشور یافت می شوند که هوادار بالفعل یا بالقوه افکار من هستند من با تمایل وصف ناپذیری بسوی آنان می شتافتم… ثانیا: من در جو خاص عمل زدگی نمی فهمیدم که رشد و توسعه چنین جریانی در کشور چه پی آمدهای خطرناکی ممکن است در برداشته باشد و عملا این کار توسعه یک خطر بالقوه برای آینده محسوب می شده. لذا باید عرض کنم اینگونه جلسات (چه بنام حزب الله یا غیر حزب الله از نظر یک ساله انگیزه های درونی با بعضی ناخالصی ها توأم بوده است. بطور حتم اگر من روابط من با مسئولین جمهوری اسلامی تیره نشده بود، یا اگر اختلاف نظرها پدیدار نمی گشت، انگیزه چندانی برای پرداختن به امور نمی داشتم متهم در صفحه ۷۳۸ پرونده نیز چنین می گوید: هدف اصلی از حرکت، علاوه بر کار فرهنگی، نمایش قدرت و اشباع غریزه قدرت طلبی بود که پس از دیدن کم مهری از مسئولین کشور در من زنده شده بود. من متأسفانه در اکثر روابط با حزب الله تحلیل های انحرافی دانی که از اوضاع کشور و مسئولین داشتم منتقل می ساختم و همگی در یک روند خطی در آمده بودند.

ب – کمیت و کیفیت نیروهای تشکل یافته تحت پوشش حزب الله: | متهم در این زمینه در صفحات ۷۴۴ و ۲۶۵ جلد ۵ پرونده اظهار می دارد: در ضمن این جریان افراد واخورده، داغ، تند، ترکش خورده، (أخراج شده) ومنحرف وعناصر مختلفی هم جذب شدند (صفحه ۲۶۴ پرونده )… متهم در صفحات ۳۵۱ و ۳۵۲ جلد ۲ پرونده نیز چنین اظهار می دارد: آفت مطلق گرانی در جذب اینگونه نیروها موجب گشته بود که حتی اگر فردی متخلف است، ولی بخاطر ترکش خوردن، انگیزه جذب نسبت به وی پیدا کنم و توجهم از پی آمد این انگیزه در مورد کسانی که صلاحیتشان برای کارکم بود و یا نقاط ضعف اخلاقی و اجتماعی باعث اخراجشان از بعضی ارگانها شده تقلیل یابد. ج – تشکیلات حزب الله در شهرستانها: اصفهان دستجرد خیار (دستگرد) سایر شهرستانها – منهم در صفحه ۱۵۷ جلد ۱ پرونده می گوید: در اواخر تلاشهائی شده بود تا در ………..، نیز تجمعی از برادران حزب الله بوجود آید که در بعضی جاها مانند …، …، زمینه ها بیشتر فراهم بود و در … کمتر. متهم با توجه به اهداف و انگیزه هائی که در ابتدای شرح این بند از اتهامات ذکر گردید، در صفحه ۴۵۶ جلد ۳ پرونده اظهار می دارد: بطور کلی مناطقی که نسبت به پذیرش چنین انگیزه ای استعداد نشان می دادند به ترتیب عبارتند از: …………….

در صفحه ۷۳۷ پرونده نیز بیان می دارد: یک تشکیلات در تهران فراهم کرده بودم که اعضای آن عبارت بودند از:………………………..، و…. در… توسط… تشکیلاتی به همین بافت تأسیس کردیم. در… به توسط… زمینه های چنین تشکیلاتی را فراهم ساخته بودم. طی تماسهانی با… و تشکیل در جلسه در منزل اورجمع کردن بعضی نیروهای فرهنگی و جهاد سازندگی نسبت به جلسات حزب الله در نجف آباد به آنان زمینه دادم. در… نیز زمینه های اولیه آن فراهم شده بود. … تشکیلات…………… قبل از مقطع… و… بود و من غیر مستقیم از طریق آقای… با آنان در ارتباط بودم و مقداری کمک مالی نیز به آنان کردم. خلاصه آنکه متهم در صفحه ۱۵۸ جلد ۱۲ پرونده طرح آینده خود را در زمینه این فعالیت ها چنین تصویر می نماید: در آینده قصد داشتم به یاری خدا با اعزام طلاب جوان مدارس برای تبلیغ در شهرستانهای مختلف ایران تجمعات فرهنگی تربیتی یا بنام حزب الله با هراسم) دیگر تأسیس کرده و رابطه آنان را با حوزه علمیه برقرار سازیم و در صفحه ۷۳۲ جلد ۵ پرونده اظهار می دارد: رویهمرفته باید بگویم تصمیم گرفته بودم در کل کشور در مراکز استانها از نیروهای داغ و پرتحرک چنین تشکیلاتی را راه اندازی کرده و به هم مرتبط سازم (صفحه ۵۳۸ پرونده ). ۲- کادرسازی در مدارس حوزه علمیه قم: متهم در این زمینه در صفحه ۷۶۵ جلد ہ پرونده اظهار می دارد: من بخاطر اینکه تصور می کردم باید حوزه های علمیه و طلبه های جوان براساس ذهنیت ها و افکار و اندیشه هائی که من دارم ساخته شوند… لذا بطور فعال روی اینها کار می کردم و چند تا از برادرها که مسئولین این مدارس بودند را دور هم جمع کردم. این چند نفر هر دو سه هفته یکبار می نشستیم مسائل حوزه علمیه را در مدیریت و برنامه ریزی هایشان بحث می کردیم. و در صفحه ۷۳۸ جلد ۵ پرونده نیز چنین اظهار می دارد: به قم و حوزه علمیه بعنوان یک پایگاه اصلی قدرت نگاه می کردیم که بالقوه نیروها و کادرهای آینده انقلاب کشور را در داخل و خارج پرورش خواهد داد و از آنجا که عطش قدرت و احراز پایگاه در درازمدت نصب العین ما شده بود تا افکار انحرافی خود را در همه جا گسترش داده و یک بازوی نیرومند روحانی در اختیار داشته باشیم باهمکاری و همفکری آقایان :………………….. ……………. ……. در طی جلسات متعددی که در بافت های گوناگون تشکیل می شد، رویهمرفته به این نتایج رسیدیم. متهم در صفحات ۱۵۳ و ۱۵۴ به نقاط ضعف و انحراف حرکت خود و دوستانش که بقول خودش چه بسا به جدایی از خط انقلاب کشیده می شد اشاره نموده و اظهار می دارد: ا- افراط و تندروی هم در تحلیل مسائل سیاسی کشور و هم در تنظیم برنامه های آموزش. این حالت معلول اعتقاد به ایده ال ها از یکسو و افتادن در جریان خط بازی از سوی دیگر بود. ۲- غرور – این حالت هم در ماها بود و هم داشت در طلبه های جوان رشد می کرد نوعی غرور به صحت راه که احتمال بروز خطر و یا انحراف را تقلیل می داد. ۲- مطلق اندیشی – این حالت متأسفانه در بعضی دوستان نسبت به ما وجود داشت که من باطنا از وجود چنین تصوری در باره خودم رنج می بردم. این دوستان در بسیاری مسائل ملاک صحت و سقم افکار و اندیشه ها و یا افراد را من می دانستند و از طرفی حرکت خود را نیز خیلی مطلق می کردیم، از این نظر به نقطه نظرهای مخالف اهمیت نمی دادیم. ۴- تأکید بیش از حد بر سیاست به این نقطه ضعف در آموزش سیاسی طلبه ها مشهود بود و نوعی روح تھی شدن از معنویت و قداست در بعضی طلبه های جوان بوجود آمده بود که واقعا موجب تأسف بود. ۵- مجموعه طلبه های زیر پوشش مدارس اکثرا در اثر عوامل فوق الذکر دچار نوعی دلهره های خطی و روانی می شدند، بگونه ای که از ترس اینکه حرکتشان منزوی و بدنام نشود و با خطوط مقابلشان موفق شوند دچار احساس وابستگی بیش از حد به مسئولین خود می شدند. ۶- در مورد کتابخانه سیاسی و برخوردهایی که آقای محمودی از روی طغیان با بعضی ها می کرد و اخبارش به ما می رسید که چه تعبیرات ناهنجاری بکار می برد آنقدر مشمئز کننده بود که همه افراد جلسه با او درگیر می شدیم. ۷- نوعی بدبینی به مسئولین کشوری به این بدبینی که در بعضی ها شدید و در بعضی‌ها خفیف بود معلول مائل خطی بود. به این معنی که بعضی از ماها مشی عملی دولتمردان کشور را رو در روی خود می دیدیم و خود را نیز یک جناح مستقل از آنان، در صورتی که اگر انصاف می دادیم ما با آنان وجوه مشترک زیاد داشتیم ولی سعی نشد بر اساس مشترکات با آنان تفاهم کنیم. جعفر محمودی مسئول کتابخانه سیاسی در صفحه ۸۲۵ پرونده در خطوط کتابخانه سیاسی اظهار می دارد: «حرکت ما یک مدرسه کادر سازی و مهره سازی سیاسی است همانند آنچه در شوروی و احزاب بین المللی معمول است… و با موفقیت و به عنوان یک رمالت الهی ظریف سعی شده است تمام عینیت ها و دست اندازهای ارتجاعی و توطئه آمیز حوزه را به نحوی حکیمانه به حساب آورده و علاج وعبور کند. متهم در صفحات ۷۲ الى ۸۷ سعی دارد ثابت نماید که: تشکیلات و اصولا تحزب به صورتی که امروزه در جهان مطرح است و در کشورهای اسلامی رایج گشته در نصوص اسلامی ما وتاریخ صدر اول و زمان معصومین ما وجود نداشته و نمی توان در آیات و روایات و تاریخ اسلام دلیل و مدرکی نسبت به این نوع تشکیلات که امروزه با آن مواجهیم یافت بدنبال نظریات فوق متهم این سؤال مطرح می شود: چگونه است که اگر این تشکیلات بنام حزب الله باشد نه تنها موجه است بلکه ضروری ولازم واگر بنام حزب و یا هر گروه و سازمانی که در راستای افکار او نباشد غربی و غیر اسلامی است؟ ۶- تلاش در تضعیف رهبری انقلاب و قائم مقام رهبری و ایجاد اختلاف و تفرقه بین مئولین در این رابطه نخست دیدگاههای متهم نسبت به مقام معظم رهبری انقلاب ذکر می گردد، سپس اقدامات و تلاشهای بیهوده وی در تضعیف قائم مقام رهبری و ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسئولین بیان می گردد. الف – متهم در صفحه ۳۰۵ جلد ۲ پرونده اظهار می دارد: اعتماد زیادی که به امام داشتم در طول زمان در اثر حوادث سیاسی و فعل و انفعالات تدریج کم شده. و در صفحه ۷۵۴ جلد ۵ پرونده می گوید: فکر می کردم در مسئولین کشور یک جریان دارد شکل می گیرد. اولا: به موقعیت کلی انقلاب و جنگ توجه نمی کردم و من در عالم خود و خط و ربط خودم بودم، کاری به انقلاب و جنگ نداشتم، می گفتم حضرت امام دارد تدریجا اشراف خود را بر اوضاع کشور از دست می دهد. و در صفحه ۱۸۰ جلد ۱ پرونده اظهار می دارد: در این اواخر چنین پنداری در من بوجود آمده بود که العیاذ بالله معظم له توسط سه نفر کانالیزه شده اند، و تنها از مجاری مزبور مسائل کشور را حل و فصل می نمایند. ب – اقدامات و تلاشهای بیهوده متهم در تضعیف قائم مقام رهبری و ایجاد اختلاف بین مسئولین متهم با تعدادی از همفکران با دلسوز نشان دادن خویش نسبت به اسلام و انقلاب خود را به دفتر فقیه عالیقدر نزدیک کرده و از موقعیت حاصله در جهت پوشانیدن نقاط ضعف واهداف شیطانی حداکثر سوء استفاده را می نموده اند. متهم در این زمینه در صفحه ۷۵۶ پرونده اظهار می دارد: عوامل نفسانی و ذهنی مرا به اینجا کشاند که دفتر فقید عالیقدر را بعنوان یک پایگاه برای اهداف خودم انتخاب کنم و در صفحه ۲۲۰ نیز می گوید: از طرفی بودن شخص اخوی در مسئولیت دفتر، عاملی بود که مرا و هر فرد دیگری را که در شرائط من بود تشویق به همکاری با دفتر می کرد. متهم در صفحه ۷۲۹ چنین می گوید: یکی از گناهان اصلی من این بود که نقاط ضعف فکری و عملی خود را که از قبل و بعد از انقلاب داشتم با حضرت آیت الله منتظری مطرح نساختم تا با زمینه اصلاح من فراهم شود و یا حداقل اینهمه به من اعتماد نکنند، بلکه در هر مسئله سعی می کردم در حضور ایشان خود را مظلوم جلوه داده و ترحم وحمایت ایشان را به خود جلب کنم. نامبرده نه تنها سعی در پوشانیدن انحرافات و لغزشهای خویش داشته است، بلکه هریک از مسئولین که مخلصانه تلاش در اصلاح وی و متذکر نمودن او را داشته اند آنان را دشمن خود قلمداد کرده و با جوسازی و تهمت اقدامات مسئولین را در جهت تضعیف و مخالفت بافقیه عالیقدر وانمود نموده و همین شیطنت را حتی در مراحل اولیه بازجوئی باکتمان جرائم خویش تکرار وچنین اظهار می دارد. بنظر می رسد ایادی پشت پرده و مرموز برای موفق شدن در امر تضعیف فقیه عالیقدر و رهبری آینده انقلاب حساب شده یک سوژه و بهانه خوبی بدست آورده باشند و آن عبارت است از نزدیکی من با آیت الله منتظری… و از همین ارتباط و نزدیکی قصد کوبیدن یک جریان مقدس را دارند… ما بعنوان خاکریز اول انتخاب شده ایم تا با لوث کردن و بدنام کردن ما خدای نخواسته به خاکریز بعدی برسند. متهم انگیزه خود را در این زمینه از نوشتن نامه ها و انتقال گزارشات و اخبار چنین بیان می کند: می خواستم با نوشتن این نامه ها و گزارشات خدمت ایشان انکار و تمایلات خود را القاء بکنم و تلفن کنم و خط بدهم و در مقابل خطری که احساس می کردم وجود دارد خودم را مصون نگه دارم و در خدمت ایشان و در دفتر ایشان از اعتماد پاک و بی شائبه ای که این فقیه بزرگوار به من داشت سوء استفاده کردم و من خودم را در این نقطه گنهکار می دانم که از اعتمادها سوء استفاده میشد.

متهم در صفحه ۷۴۰ جلد ۵ پرونده اظهار می دارد: از یکسال قبل از بازداشتم رفت و آمد مسئولین محترم جمهوری اسلامی خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبت هایی را مطرح می ساختند از قبیل: رابطه با ساواک – جمع کردن نیروهای

تندرو به داشتن اسلحه و مهمات – جریان آقای شمس آبادی و … این روند چندین ماه بطول انجامید و حضرت آیت الله منتظری همچنان در مقابل صحبتهای آنان مقاومت می کردند. من از اخبار رفت و آمدها توسط اخری که در جلسات آنان حضور داشت مطلع می شدم و سعی نمودم با نوشتن گزارشاتی خدمت آقا تحلیل هانی غلط وأنحرافی را در جهت جلب نظر ایشان بخودم وانتقاد از مسئولین کشوری و اینکه منشأ این بدگوئی ها حد آنان و ناراحتی ایشان از من است و… القاء کنم تا بلکه نظر حمایت معظم له از خود را تقویت کرده باشم. اخوی نیز مهم مؤثری داشت و او نیز همین تحلیل هارا حضورا با آقا مطرح می ساخت. متهم در صفحه ۷۴۱ پرونده اظهار می دارد: تلاش من راخوی در آن روزها این بود که ذهن آقا را با آقای هاشمی رفسنجانی و حاج سیداحمد آقا بدبین ساخته و به ایشان بقبولانیم که این آقایان به شما دروغ می گویند و مجموعه برخوردها این خواسته شیطانی مارا تحقق بخشیده بود؛ نامبرده در صفحه ۷۴۱ جلد ۵ پرونده چنین اظهار می دارد:.. شرمنده ام که بگویم ما در آن روزها، بخاطر توهم شیطانی که داشتم که حضرت امام نیز در این خط بازیها وارد شده و تحت تأثیر مسئولین قرار گرفته، سعی می کردیم حتی الامکان موضع فقیه عالیقدر چیزی بر خلاق موضع حضرت امام باشد. ۷- ایجاد سوء ظن و بدبینی نسبت به مسئولین و نظام جمهوری اسلامی به وسیله نشر أکاذیب وافتراء وتهمت در قالب اطلاعیه وشبنامه های بی نام و نشان یا با عناوین وامضاء های جعلی منهم جهت لکه دار نمودن چهره مسئولین وهتک حرمت و تضعیف آنان و ایجاد اختلاف بین آنان و بدبین کردن مردم نسبت به انقلاب و مسئولین توسط عواملش اقدام به تهیه و نشر اعلامیه ها و جزوه هائی با امضاهای مختلفی نموده و بصورت غیر قانونی و مخفی پخش کرده است. متهم در صفحه ۳۸۱ جلد ۲ پرونده بیان می دارد: من یقین دارم در پرتو این اوراق بک جو ناسالم در مملکت و یا در برخی اقشار مردم بوجود آمده بود و حتما دامن پاک بعضی ها را مخدوش کرده است. از همه بدتر اینکه اوراق مزبور بطور پنهانی و سری پخش می شد. متهم در صفحه ۷۴۴ جلد ۵ پرونده تحت عنوان خلاصه الکلام چنین اقرار می نماید در این رهگذر از توطئه گری، افشاگری، تهمت زدن، جوسازی، ایجاد بدبینی دریغ نورزیدم. در همین راستاست که حتی اصلی ترین مسئله کشور را زیر سؤال برده و در صفحه ۷۴۲ جلد ۶ پرونده چنین می گوید: لذا چندان اعتقادی به ماهیت جنگ نداشتم و همین امر موجب ارائه تحلیل هائی انحرافی شده بود که سن این مسئولین کشورند که جنگ را علم کرده اند و در صفحه ۸۹۱ جلد ۶ پرونده از قول آقا هادی چنین نقل می کند که می گفت: این جنگ یک حرکت انحرافی است و مسئولین می خواهند در پرتو این جنگ مخالفین داخلی خود را تصفیه کنند. البته اعتقاد من نیز در آن مقطع همین بود.

مخالفت و اقدام علیه سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی که منجر به اختلال در روابط ومناسبات خارجی و درگیری های نظامی و کشته شدن صدها نفر گردیده است. متهم در رابطه با خودسرانه عمل کردن خود در زمان را حد نهضتنها در صفحه ۷۵۰ جلد ۵ پرونده چنین می گوید: با هرگونه برقراری نظم و مدیریت و برنامه ریزی مخالفت می کردم، لذا به این نظم ها و مدیریتها معتقد نشدم. نوعی خودمحوری و گستاخی در وجودم ظهور کرد. (زمانی که عضو شورای فرماندهی سپاه بودم در سالهای اول انقلاب، گاهی برخلاف نظر شورا و فرماندهی خودم با تشخیص خودم تصمیم گیری می کردم و کار می کردم و نتایج تلخی هم داشت صفحه ۷۵۰).

مثلا در تشخیص اینکه چه نهضتی خوب است یا بد است، کمک بکنیم یا نکنیم بک برداشت های عجولانه ای داشتم و اقداماتی هم می کردم که متکی به تشخیص خودم بود (صفحه ۷۶۳ جلد ۵ پرونده). متهم در صفحه ۴۵۱ جلد ۳ پرونده اظهار می دارد: پس از انحلال نهضت ها در سپاه فقیه عالیقدر طی حکمی مرا مأمور ادامه فعالیت و حمایت از نهضت های آزادیبخش فرمودند، تصریح نمودند هم کتب و هم شفاها که برنامه ریزی ها باید با هماهنگی دولت و ارگانها انجام گیرد و بطور کلی نظر اصلیشان بر فعالیت های فکری و فرهنگی بود ولی متأسفانه به چند دلیل عملا از رهنمود معظم له تخلف ورزیدیم. یکی همان حالت غرور نفسانی خود من بود که به برنامه ریزی های وزارت امور خارجه چندان اعتقادی نداشتم تا خود را ملزم به هماهنگی با آنها بدانم و دیگری فاصله روانی بود که بین ما و آنها بوجود آمده بود و عملا هر گونه ارتباط و تماس را قطع کرده بود. نامبرده در صفحه ۴۵۲ جلد ۳ پرونده بیان می دارد: در پرتو چنین اعتقادی مؤسه نهضت جهانی اسلام را پایه گذاری کرده و بدون احساس نیاز به حمایت دولتمردان و ارگانهای مربوطه فعالیت ها را ادامه دادم. اکنون به وضوح دریافت کرده ام که همین تصور واعتقاد مبدأ یک سلله لغزش ها گشته است، مانند احساس

دوگانگی با نظام که دورنمای فعالیت هایم بوده است و ناهماهنگی ها با برنامه های وزارت خارجه و دیگران یکی از لوازم لا ینفک کارما بود. متهم در صفحه ۱۲۷ جلد ۱ پرونده پس از بیان مطالبی در همین زمینه می گوید: اختلاف نظرهای ما در مورد مسائل بین المللی با وزارت خارجه روز بروز تشدید می شد. و در صفحه ۵۱۳ جلد ۳ پرونده اظهار می دارد: تصادم با برادران وزارت خارجه به نحو بی سابقه ای تشدید شد. و در صفحه ۱۴۷ پرونده اظهار می دارد: مخالفت های نخست وزیری با وزارت خارجه را مخالفت با یک واجب شرعی تلقی کرده و بر آن شده بودیم طرح های خود را حتی با مخالفت آنان عملی سازیم… متهم در راستای مخالفت با وزارت خارجه اقدام به پخش اعلامیه هانی نیز می نماید که در صفحه ۷۵۱ جلد ۵ پرونده صراحتا اعتراف می نماید که: اعلامیه علیه وزارت خارجه با تأیید من پخش گردید. متهم در یک جمع بندی کلی در صفحه ۷۴۳ اظهار می دارد: اعتقاد به خنثی گری سیاست خارجی و لوث کردن آنان داشتم زیرا معتقد شده بودم رابطه با دولت ها هدف اصلی وزارت خارجه است و این سیاست را برای انقلاب جهانی مخل تشخیص داده بودم و سعی بر خنثی ساختن کار آنان در عراق، افغانستان، خلیج و غیره داشتم. گزارشاتی که به آقا می دادم یک نمونه از این اعتقاد بود. پخش اعلامیه بنام افغانی ها بر علیه وزارت خارجه نمونه دوم آن بود و بطور کلی در برخوردها با نهضتها سعی داشتم جناح اصلی انقلاب را خودم معرفی کنم و وزارت خارجه را یک ارگان دولتی محافظه کار و بی خاصیت ریاست محترم دادگاه با توجه به دلائل و مستندات کیفر خواست روشن شد متهم با سازماندهی و رهبری گروههای ترور و آدم ربانی و کشتن افرادی قبل و بعد از انقلاب و انباشتن سلاح و مهمات، ایجاد شبکه نفوذ در نهادها و ارگانهای مختلف، سرقت، اسناد و جمع آوری اخبار طبقه بندی شده و ایجاد تشکیلات باصطلاح حزب الله ) و سازماندهی افراد مسئله دار و انحرافی، در صدد کسب قدرت و رسیدن به حاکمیت و جایگزینی تشکیلات جدید در راستای افکار انحرافی خویش، و با فتنه انگیزی، ایجاد رعب و وحشت در جمهوری اسلامی سبب بروز اختلالاتی خطرناک در نظام جمهوری اسلامی گردیده است. علیهذا با عنایت به مراتب، فرق و با توجه به:

۱- اقاریر و اعترافات صریح متهم ۲- اقاریر و اعترافات سایر منهمین. ۳ – مصاحبه های انجام شده توسط منهم ۴- صورتمجالس کشف سلاح و مهمات و گزارشات مصور مربوط به آن

۵- گزارش مصور ویدئونی کشف اجساد مقتولین ۶- طومار و گزارشات مردمی مندرج در پرونده . ۷ – اعلامیه ها، مهرها، وسائل جعل اسناد و مدارک سرقت شده منعکس در پرونده . ۸- سایر محتویات پرونده – و باستناد ماده ۱۹۹ قانون مجازات اسلامی، قانون حدود و قصاص و مواد ۱۰۔ ۱۲ – ۲۱ – ۲۰ – ۳۴ – ۸۶- ۳۵-۸۸ – ۸۷ – ۱۴۱ , ۱۴۰ قانون مجازات اسلامی تعزیرات، مجرمیت نامبرده محرز و مسلم است و از مصادیق بارز محارب و مفید فی الأرض می باشد. از آن دادگاه محترم تقاضای مجازات وی را طبق موازین شرعی و قانونی دارم. ضمنا در مورد سایر متهمین و مرتبطین وی پرونده های مجزا تشکیل و در دادگاه جداگانه ای مطرح خواهد شد.

دادستان دادسرای ویژه روحانیت

علی فلاحیان

 فرار از سمنان

دادگاه برای رسیدگی به پرونده و صدور حکم نیازمند حضور هادی هاشمی بود، زیرا مهدی هاشمی در طول بازجوییها اتهامات سنگینی را به برادرش نسبت داده بود. بر این اساس، هادی هاشمی به دادگاه احضار شد.

او، به هر دلیل، خواه ترس از بیان حقایق در صورت رو به رو شدن با متهم یا عدم توانایی در دفاع از خود با هراس از محکومیت و…، از حضور در دادگاه اجتناب و از سمنان فرار کرد. گویا به بهانه بیماری و مراجعه به بیمارستان، سمنان را ترک کرده، به قم گریخت و در منزل قائم مقام رهبری متحصن شد.

موافقت اجباری با شرایط

 آقای منتظری، این بار در دفاع از هادی هاشمی سنگ تمام گذاشت. ابلاغ‌های مکرر دادگاه، چه به صورت شفاهی و چه به صورت کتبی،  مورد بی اعتنایی او قرار گرفت. او، به پشتیبانی آقای منتظری، به سوء استفاده از شرایطی پرداخت که حضرت امام برای دلجویی از آقای منتظری فراهم آورده بودند. هادی هاشمی در اوضاع عادی از تعهد سپردن به شرایط موردقبول حضرت امام سرباز زد. اما زمانی که اوضاع را نامساعدتر از گذشته دید و نیز برای توجیه عدم حضور خود در دادگاه برادرش، ناگزیر به مکاتبه با حضرت امام شد. او، همچون برادرش، اما در سطحی بالاتر عمل کرد. نامه‌ای که به موافقت حضرت امام به توقف تعقیب هادی هاشمی انجامید به شرح زیر است:

بسمه‌تعالی

 محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی

 متع الله المسلمین بطول بقائه الشریف

پس از سلام و تحیات خالصانه در حوادث ناخواسته بعد از ماجرای دستگیری سید مهدی هاشمی که متأسفانه موجب تکدر خاطر مبارک و نگرانی حضرت مستطاب عالی شد، بااینکه طبیعی بود به دلیل انتساب نسبی و شرایط خارج از اختیار آن موقع، این‌جانب در معرض اتهام و سوءظن قرار گیرم، ولی این‌جانب شرعاً و وجدان جرمی و تقصیری هرگز مرتکب نشدم و در حد توانم از آن‌ها جلوگیری نمودم و اگر چیزی بود قصور و خطا بوده. این‌جانب که یکی از شاگردان و مقلدین آن حضرت هستم درگذشته و حال همیشه هدفم و خط مشیم، خدمت به اسلام و انقلاب، و اطاعت از مقام رهبری مدظله بوده است و کفی ذلک لی فخرا و چون حضرت‌عالی که مرجع تقلید و ولی امر واجب الاطاعه من هستید با سه شرط وزارت اطلاعات نسبت به بازگشت من به قم موافقت فرموده‌اند من هم به‌عنوان یک مقلد حضرت‌عالی التزام و تعهد عملی خود را نسبت به نظریه مبارک آن حضرت صریحاً اعلام می‌دارم و امیدوارم در پرتو رهنمودها و دعای آن حضرت بتوانم به وظائف شرعی و انقلابی خود عمل نمایم. از خدای متعال سلامت کامل و طول عمر بابرکت آن امام عزیز و مطاع تا ظهور حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه و پیروزی نهانی و عاجل رزمندگان اسلامی را مسئلت دارم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته و ادام الله ظلک على رؤس المسلمین

فرزند شما: سید هادی هاشمی

مفاد این نامه و نیز هوشیاری مخاطب آن دلیل قاطعی برای تصمیم حضرت امام برای مدارا با آقای منتظری بود. امام تصمیم خود را گرفته بودند و محتوای نامه تأثیر چندانی در تصمیم ایشان نداشت. و بدین ترتیب، با موافقت حضرت امام، تعقیب هادی متوقف شد.

تکرار ترجیع‌بند

احتمالا یکی از علل موافقت حضرت امام با توقف تعقیب هادی هاشمی ملاقاتی بوده باشد که در اواخر مرداد سال ۱۳۶۶ برگزار شد. در این ملاقات، آقای منتظری به خدمت حضرت امام رسیدند. از گفت‌وشنودهای این جلسه، جز در یک مورد، اطلاع دقیقی ندارم. این مورد نیز چیزی جز گلایه آقای منتظری از وزارت اطلاعات نبود.

 گلایه از وزارت اطلاعات، از آغاز پیگیری جریان مهدی هاشمی، ترجیع‌بندی شد که مستقیم و غیرمستقیم، کتبی و شفاهی و خلاصه به هر شکل ممکن از سوی آقای منتظری مطرح می‌شد. با شناختی که حضرت امام از خصوصیات روانی آقای منتظری و نیز طرز کار وزارت اطلاعات داشتند، این شکایت‌ها هرگز از اعتماد ایشان به وزارت اطلاعات نکاست. شاهد ما نوع برخورد و اعتماد حضرت ایشان به نظریات و پیشنهادهای این وزارت در حین و پس از ماجرای مهدی هاشمی است. یکی از حلقه‌های زنجیره مستدام شکایت‌های ایشان در همین ملاقات (اواخر مرداد ۱۳۶۶) مطرح شد. پس از ملاقات، آقای منتظری شکایت دو تن از افرادی را که به علت ارتباط با جریان هاشمی دستگیرشده بودند به حاج احمد آقا می‌دهد تا به عرض امام برسد. حضرت امام، پس از آگاهی از مضمون نامه‌ها که حاوی شکایت از وزارت اطلاعات بود، پیغامی به این مضمون برای من فرستادند:

نکند یک‌وقت به این‌ها ظلم شود و مأمورین اطلاعات به‌طوری‌که مسئولین آن‌ها بی‌خبر باشند با زندانیان بدرفتاری کند. در این پیغام آمده بود که درباره آنچه در شکایت‌نامه‌ها مطرح‌شده تحقیق و گزارشی تهیه شود.

و توسط مسئولان پرونده و جانشین دادستان گزارشی تهیه شد که به همراه نامه زیر به خدمت حضرت امام ارسال شد. رونوشت این نامه برای آقای منتظری هم ارسال شد.

بسمه‌تعالی

رهبر کبیر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی

سلام‌علیکم

در ارتباط با شکایت آقایان امید نجف‌آبادی و مرتضی امینی از کیفیت برخورد با آن‌ها در زندان گزارش پیوست به حضورتان ارسال می‌گردد. لازم به ذکر است که این گزارش توسط جانشین دادستان انقلاب جناب آقای محسنی و بازجوی مهدی هاشمی تهیه‌شده است و هر دو مورد وثوق کامل می‌باشند. بدیهی است افرادی که از کشتن مردم بدون مجوز شرعی باک ندارند، از متهم نمودن «کسانی که بدون در نظر گرفتن هیچ‌چیز جز رضای خداوند متعال آن‌ها را به‌پای میز محاکمه کشانده‌اند باکی نداشته باشند البته در جایی که فقیه عالیقدر جناب آقای منتظری بجای تقدیر و تشکر از سربازان گمنام ولی عصر عجل الله تعالی فرجه که به دستور حضرتعالی و با عنایت خداوند متعال ایشان را از مهدی هاشمی و اعوان او نجات دادند. بزرگترین اتهامات را نثار آنها می نمایند و آنها را بدتر از ساواک لقب می دهند و هر جا که دست دهد علیه وزارت اطلاعات صحبت می فرمایند، ما از متهمین این پرونده انتظار انصاف نداریم. خداوند از خطاهای ما بگذرد و ما را از کسانی قرار دهد که از علامت سلامت گران در راه او نمی هراسند

محمدی ری شهری

۲۹/۶/۶۵

حلقه های زنجیره مستدام شکایتهای ایشان در همین ملاقات (اواخر مرداد ۱۳۶۶) مطرح شد. پس از ملاقات، آقای منتظری شکایت دو تن از افرادی را که به علت ارتباط با جریان هاشمی دستگیر شده بودند به حاج احمد آقا می دهد تا به عرض أمام برسد. حضرت امام، پس از آگاهی از مضمون نامه ها که حاوی شکایت از وزارت اطلاعات بود، پیغامی به این مضمون برای من فرستادند:

نکند یک وقت به اینها ظلم شود و مأمورین اطلاعات به طوری که مسئولین آنها بی خبر باشند با زندانیان بدرفتاری کنند.

در این پیغام آمده بود که در باره آنچه در شکایت نامه ها مطرح شده تحقیق و گزارشی تهیه شود.

توسط مسئولان پرونده و جانسین دادستان گزارشی تهیه شد که به همراه نامه زیر به خدمت حضرت امام ارسال شد. رونوشت این نامه برای آقای منتظری هم ارسال شد.

بسمه تعالی

رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی

سلام علیکم

در ارتباط با شکایت آقایان امید نجف آبادی و مرتضی امینی از کیفیت برخورد با آنها در زندان گزارش پیوست’ بحضورتان ارسال می گردد. لازم به ذکر است که این گزارش توسط جانشین دادستان انقلاب جناب آقای محسنی و بازجوی مهدی هاشمی تهیه شده است و هر دو مورد وثوق کامل می باشند. بدیهی است افرادی که از کشتن مردم بدون مجوز شرعی باک ندارند، از متهم نمودن «کسانی که بدون در نظر گرفتن هیچ چیز جز رضای خداوند متعال أنها را به پای میز محاکمه کشانده اند» باکی نداشته باشند البته در جایی که فقیه عالیقدر جناب آقای منتظری بجای تقدیر و تشکر از سربازان گمنام ولی عصر عجل الله تعالی فرجه که به دستور حضرتعالی و با عنایت خداوند متعال ایشان را از مهدی هاشمی و اعران او نجات دادند، بزرگترین اتهامات را نثار آنها می نمایند و آنها را بدتر از ساواک لقب می دهند و هر جا که دست دهد علیه وزارت اطلاعات صحبت می فرمایند، ما از متهمین این پرونده انتظار انصافی نداریم. خداوند از خطاهای ما بگذرد و ما را از . کسانی قرار دهید که از علامت ملامت گران در راه او نمی هراسند.

محمدی ری شهری

۱۴/۶/۶۵

رونوشت:

آیت الله منتظری جهت اطلاع

“در رابطه با نسبت های ناروانی که مکرر از قول حضرتعالی نسبت به وزارت اطلاعات شنیده می شود، قبلا عرض کرده ام و باز هم تأکید می کنم، فرد با افرادی بصیر و عادل انتخاب شوند و به آنچه مورد نظر شما است رسیدگی کنند. در صورتی که تخلفی ثابت شد، آنگونه که عدالت اسلامی اقتضاء می کند با متخلف (هر کس باشد) برخورد کنند، و اگر اثبات نشد، نه به خاطر بنده، بلکه بخاطر خدا و جمهوری اسلامی اینقدر از وزارت اطلاعات بد گویی نفرمایید، وگرنه آماده پاسخگونی در محضر عدل خداوند متعال باشید که او را شاهد میگیریم تا آنجا که دانسته‌ام نگذاشته‌ام در این وزارتخانه کاری بر خلان رضای خداوند متعال انجام گیرد.”

فرستاده آقای منتظری

نزدیک به دو هفته از ارسال این نامه گذشته بود که آقای قاضی خرم آبادی از دفتر آقای منتظری خواهان برقراری ملاقاتی شدند. حدس می زدم که حامل پیغامی از سوی آقای منتظری باشند. اما موضوع چه بود نمی دانستم. آیا ممکن است نامه ارسال شده تأثیری گذاشته باشد؟ آیا ایشان افراد صالحی را برای بررسی وضع وزارت اطلاعات معین کرده اند؟

آیا آقای منتظری آماده شنیدن واقعیت‌ها شده اند؟ آیا آقای قاضی، رسول آشتی اند یا…؟

قرار ملاقاتی گذاشته شد، اما با لغو قرار (به علت بیماری فرزند آقای قاضی) انتظار به طول کشید. بالاخره ایشان به دفتر من آمدند و گفتند: آقای منتظری در رابطه با آن مطالبی که در پاورقی نامه به امام نوشته اید پیغامی داده اند که من به شما بگویم و در ادامه، پیغام ایشان را از روی نوشته ای که ظاهرا به خط آقای منتظری بود خوانده و توضیح دادند.

گفتم: چون بخشی از مسایلی که ایشان مطرح کرده اند نیاز به تحقیق دارد، پس از بررسیهای لازم، کتبا پاسخ خواهم داد. از ایشان خواهش کردم تا یک نسخه از متن آن نوشته را (که پیغام را از روی آن می خواندند) به من بدهند. ایشان پذیرفتند و چنین کردند. متن مزبور به شرح زیر است:

اشتباهات وزارت اطلاعات

ا- آقای امینی گفته در مراحل اولی که مرا گرفته اند حضرت آیت الله منتظری مرا آزاد کرده در صورتی که بطور کلی ایشان را نمی شناسم و از رفقای آقای طاهری و روحانی است. ۲- در گزارش نوشته شده آقای امید چند روزی در بیت بوده، در صورتی که یک شب هم نبوده و چرا جنابعالی این موضوع را که تحت نداشته خدمت امام گزارش کرده اید. ۳۔ جریان مک فارلین را نوشته اید، آقای سید مهدی و آقا هادی (هاشمی) در ذهن من جا انداخته اند، در صورتی که نامه منوچهر قربانی فر برای خود من آمده و به آقا هادی گفتم ۴- تکذیب مطالب آقا سید مهدی را خود من نوشته ام و انتشار داده شده و در گزارش نوشته اند آقا هادی اقدام کرده است. ۵- راجع به آقا هادی در بولتن هم گزارش غلط داده و به آقای … هم گفته ام و ایشان جوابی نداشت و ماخذ اطلاعات جنابعالی همین گزارشات است ۶-بازجوی آقا مهدی در حضور آقایان فلاحیان و محسنی اظهار داشت بطور قطع نامه مادر پاسدار آقا مهدی را آقا سعید نوشته، در صورتی که نامه را زنی که من می شناسم و در اصفهان هست، نوشته و این آقا همان است که مورد اعتماد جنابعالی است. ۷-آقای غلامرضا مرادی پاسدار آقا مهدی برادرش شهید و دامادش اسیر  و در تمام جریان‌های انقلاب بوده و دستبند به ایشان نزده و با تیر به قلبش شلیک شده و جلوی چشم پدر و مادر کشته شده و در فاتحه هم یح مسئله ای نبوده و اگر ساواک بود از پدر و مادر دلجویی می کردند ولی فعلا مرتب مزاحم آنها می شوند که چرا مجلس فاتحه برقرار نموده ای! در مجلس فاتحه هم هیچ مسئله ای نبوده. و بهرحال یک نفر کشته شده و باید دیه او پرداخت گردد و در این مورد خود جنابعالی اقدام کنید. نه اینکه دستور بدهید چون بدتر می شود. ۸-دخترم در زمان شاه به کمیته مراجعه می کرد و موافقت می کردند با اقا هادی ملاقات کند و یا لباس بدهد و یا معذرت می خواستند، ولی وقتی که سال گذشته آقا هادی را گرفتند من دخالت نکردم و ایشان به وزارت اطلاعات مراجعه و هر چه اصرار کردند. نه لباس گرفتند و نه ملاقات و با بی‌اعتنانی برخورد کردند و وقتی با دختر من این‌چنین برخورد می‌کنند، معلوم است با دیگران چطور و لذا من می‌گویم اطلاعات از ساواک بدتر است ۹- جنابعالی به فرزندان یکی از علماء فحش پدر داده‌ای ۱۰۔ جنابعالی می‌گوئید به من خدمت کرده‌ای در صورتی که به بیت و مدارس من لطمه زیادی زده‌ای و روز قیامت از شما نمی‌گذرم و من تقاضا برای آقا هادی ندارم ولی اگر همین نامه را که اقا هادی نوشت، اگر در زمان شاه می‌نوشت فوری ازاد می‌شد. من قبای رهبری و قائم مقامی را برای خودم ندوخته‌ام و جنابعالی وزارتخانه را اصلاح کنید و با بیت من کار نداشته باشید. امام دستور داد آقا هادی آزاد شود، شما مانع شدید و به امام هم شما خط می‌دهید. ۱۱۔ جنابعالی در رأس اطلاعات هستید و نمی‌دانید در اطلاعات چه می‌گذرد ولی مطالب زیادی از اطلاعات می‌دانم و اگر به خاطر امام و انقلاب نبود مطالب را منبری می‌کردم.

آخرین نامه

پس از بررسی‌های لازم دست به قلم بردم و نامه ای به شرح زیر برای ایشان ارسال کردم:

“بسم الله الرحمن الرحیم

 یا أیها الذین آمنو اکونوا قوامین بالقسط شهداء الله ولو على انفسکم او الوالدین والاقربین.

حضرت آیت الله جناب آقای منتظری

سلام علیکم

چند هفته قبل جناب آقای قاضی پیامی از جانب حضرتعالی، ظاهرا در پاسخ رونوشت نامه ام به حضرت امام که برای شما فرستاده بودم، آوردند و نوشته آنرا پس از ابلاغ پیام، مرحمت فرمودند. از آنجا که پاسخگویی به برخی از موارد نیاز به تحقیق داشت، به ایشان عرض کردم پاسخ این ایرادها را بعد ارسال می نمایم. در این پیام کما فی السابق بدون مدرک شرعی اتهاماتی را نثار وزارت اطلاعات نموده اید. تاکنون فکر می کردم که شخصیتی چون حضرتعالی که باید به ما اخلاق تعلیم کند چرا نامه های مرا با سکوتی اهانت آمیز پاسخ می دهد و آن‌همه پیشنهادهای خیرخواهانه را بی‌پاسخ می‌گذارد، و اکنون با شنیدن این پیام تصور می‌کنم پاسخ نگویید بهتر است که اینگونه پاسخ گفتن اهانت به مقام مقدس قائم مقام رهبری است.

 اینک من گفته های جنابعالی را -طبق نوشته ای که آقای قاضی در اختیار بنده گذاشت- می آورم و پاسخ میدهم تا ادامه آنچه میان ما و شما در رابطه با رسیدگی به اتهامات نزدیکانتان گذشت در تاریخ بماند و عبرتی باشد. برای آیندگان، پیش از آنکه در محضر خداوند قرار گیریم و او میان ما داوری کند ا- فرموده اید: «من قبای رهبری و قائم مقامی را برای خردم ندوخته‌ام و جنابعالی وزارتخانه را اصلاح کنید و با بیت من کار نداشته باشید». البته هیچکس از شخصیتی چون حضرتعالی انتظار دوختن چنین قبایی را ندارد. هر چند دوختن چنین قبا برای کسانی که شایستگی دارند، در صورتی که من به الکفایه نباشد، تکلیف است، و نشر رساله عملیه و نصب نماینده و امثال آن از کارهایی که انجام می دهید، انشاء الله از همین باب است؛ لکن سئوال بنده این است که این قبایی است که به هرحال دوخته شده آیا جنابعالی مجاز هستید آنرا پاره کنید که در این‌صورت نه بر قامت شما راست خواهد ماند و نه بر قامت دیگری، و اگر سخن مرا باور ندارید از هر کس که سخنش را باور دارید باستثناء هم پرونده ای های مهدی هاشمی بپرسید که بدون توجه با این قبائی که هر نخش به قیمت خون ده‌ها بلکه صدها شهید تهیه شده چه می کنید؟ از مثل جنابعالی عجیب است که بفرمائید «وزارتخانه را اصلاح کنید و با بیت من کار نداشته باشید.» بنده فرمایش شما را بپذیرم یا فرمان امام را که نوشتند «این امر عبادتی است که دامان بزرگانی را از اتهامات پاک و توطئه منحرفان را خنثی می کند؟» و یا سخن خدا را که «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»؟! ولی بنده به شما نمی گویم به وزارتخانه‌ای که مسئولیتش با اینجانب است کار نداشته باشید بلکه از شما و از هر انتقاد کننده دیگر ملتمسانه می خواهم که در اصلاح این تشکیلات به من کمک کنید ۲- فرموده اید: «جنابعالی می‌گویید به من خدمت کرده‌ای، در صورتی که به بیت و مدارس من لطمه زیادی زده ای و روز قیامت از شما نمی گذرم». نه تنها بنده مدعی هستم که وزارت اطلاعات به شما خدمت کرده، بلکه اگر «پاک شدن دامان بزرگان از اتهامات» خدمت باشد امام امت هم می گوید. کیست که اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشد و جرایم مهدی هاشمی و ارتباط او را با شما و بیت شما بداند و دستگیری او را خدمت به شما و اسلام و جمهوری اسلامی نداند؟ آری دستگیری باند مهدی هاشمی، کسی که مورد اعتماد جنابعالی و از طرف شما مسئول نهضت های آزادیبخش و صدور انقلاب اسلامی است و میلیونها تومان از اموال بیت المال به برکت این اعتماد در اختیار اوست. و کشف آنهمه جنایت و فجایع، بی تردید برای شما و بیت شما لطمه دارد، لکن بنده برای این اقدام حجت شرعی دارم (به ضمیمه شماره یک مراجعه فرمائید). درست است که در این جریان بیت شما لطمه زیادی خورد، ولی این لطمه را بنده وارد نساختم.

_

اگر دقت کنید خواهید دید که این لطمه حدوثاً و بقاً توسط شخص حضرتعالی وارد آمده. اگر شما مهدی هاشمی را با آن سوابق کذائی و برخلاف گفته همه خیرخواهان بخود راه نمی دادید، لطمه نمی خوردید. اگر پس از اینکه تنهانی از پرونده اش توسط خودم به شما ارائه شد دست از او بر می داشتید صدمه نمی خوردید. اگر پس از اینکه امام از شما خواست او را به وزارت اطلاعات معرفی کنید، معرفی می کردید صدمه نمی خوردید. اگر پس از دستگیری وی ملاقاتهای خود را تعطیل نمی کردید صدمه نمی خوردید، و بالاخره لطمه به شما و بیت شما عمدتا از موضعگیری های اشتباه شما بوده. از ارادتمندان خود بپرسید که پس از این موضعگیری ها از شما با چه خصلت‌هیی تعبیر می کنند…

۳- فرموده اید: «من تقاضایی برای آقا هادی ندارم ولی اگر همین نامه را که آقا هادی نوشت اگر زمان شاه می‌نوشت فوریی آزاد می شد. حتما مقصودتان از این عبارت حجیت فعل شاه و یا کارگزاران او نیست، و حتما قبول دارید که مبنای کار کارگزاران شاه سیاستی بود که به هر شکل حکومت کند، بنابراین مقصود شما از این گفته چیست؟ معلوم نیست! شاید مقصود از این قیاس این باشد که کارگزاران این حکومت از کارگزاران حکومت شاه بدترند. اگر مقصود این باشد و دلیل آن، دلیل مدعا را اثبات نمی کند. چون مبنای حکومت شاه این بود که حق را فدای حکومت کند و مبنای جمهوری اسلامی این است که حکومت را فدای حق نماید و بدین جهت امام به من فرمود: با آقا هادی همانگونه برخورد کنید که با یک بقال برخورد می‌نمایید ۴- فرموده‌اید: «امام دستور داد آقا هادی آزاد شود شما مانع شدید و به امام هم شما خط می‌دهید». استاد بزرگوار یک روز در آغاز کار رسیدگی به پرونده مهدی مرا متهم می‌کنید که از آقای هاشمی و حاج احمد آثا خط می‌گیرم و امروز در پایان کار می فرمایید به امام خط می‌دهم؛ نمی‌دانم با کدام حجت شرعی شما این نسبت‌ها را می‌دهد؛ به‌هرحال اگر مقصودتان از خط دادن این است که وزارت اطلاعات به‌عنوان کارشناس مورد اعتماد رهبری پس از نظرخواهی رهبر، نظر کارشناسی خدمت ایشان ارسال می‌دارد، درست است و عیب نیست ولی تعبیر اهانت آمیز است. و اگر مقصودتان این است که بنده بر‌اساس هواهای نفسانی و خصومت شخصی با بیت شما نظری داده‌ام و رهبری هم بدون بررسی نظر بنده را تائید کرده است، از سوء‌ظن خود استغفار کنید ۵- فرموده اید: «جنابعالی در راس اطلاعات هستید و نمی دانید در اطلاعات چه می گذرد، ولی مطالب زیادی از اطلاعات می دانم و اگر به خاطر امام و انقلاب نبود، مطالب را منبری می کردم.۴ اولا: اگر کانالهای اطلاعاتی شما می توانستند اطلاعات درستی در اختیار شما بگذارند دردام مهدی هاشی و باند خطرناک او گرفتار نمی آمدید. ثانیا: اطلاعات شما عمدتا از کانال مخالفین وزارت اطلاعات است و به حکم عقل و شرع اعتبار لازم را برای طرح در منبر ندارد. ثالثا: آیا بهتر نیست بجای منبری کردن مطالب که حتی طرح آن ظاهری انتقامجویانه دارد و بیش از آنکه برای بنده و وزارت اطلاعات صدمه داشته باشد برای حیشیت شما زیان آور است، پیشنهاد مکرر بنده را قبول کنید تا با تخلفات در صورت اثبات، برخوردی اسلامی و عادلانه شود ؟!

۶- فرموده اند: «دخترم در زمان شاه به کمیته (مشترک ضد خرابکاری) مراجعه می کرد و موافقت می کردند با آقا هادی ملاقات کند و با لباس بدهد و یا معذرت می خواستند ولی وقتی که سال گذشته آقاهادی را گرفتند، من دخالت نکردم و ایشان به وزارت اطلاعات مراجعه و هر چه اصرار کردند نه لباس گرفتند و نه ملاقات و با بی اعتنائی برخورد کردند و وقتی با دختر من اینچنین برخورد می کنند، معلوم است با دیگران چطور و لذا من می گویم اطلاعات از ساواک بدتر است». خدا با پناه برتو! انزلنی الدهر حتی قال! قائم مقام رهبری وزارت اطلاعات و ساواک! و بدتر از ساواک! استاد بزرگوار چه پاسخی دارید هنگامی که سربازان گمنام ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در محضر خداوند متعال از شما مطالبه دلیل بر این ادعا کنند؟ از کجا برای شما ثابت شد که دختر شما راست گفته و گفته او برای تحریک شما نیست؟ بنده و هیچ یک از همکارانم تا موقعی که جناب آقای قاضی این ادعا را نقل کرد از این ماجرا خبردار نبودیم. بر فرض دختر شما به وزارت اطلاعات مراجعه کرده باشد، از کجا که خود را دختر شما معرفی کرده؟ و برفرض دختر شما معرفی کرده و مامور جلوی درب وزارتخانه به او بی اعتنانی کرده. آیا این برخورد ثابت می کند که وزارت اطلاعات بدتر از ساواک أست؟! آیا شما می توانید همه افراد بیت خود را کنترل کنید که هیچ خطایی از آنها صادر نشود که توقع عصمت از پرسنل وزارت اطلاعات دارید؟ آیا تعمیم خطای یک کارمند به همه کارمندان یک نهاد و کوبیدن آن نهاد به فتوای شما جایز است؟ من تصور می‌کنم این امور چیزهایی نیست که بر فقیهی چون حضرتعالی مخفی باشد و طرح این مسائل ریشه دیگری دارد که در خود باید جستجو کنید برای پاسخ بندهای ۷٫۶، ۲ ،۱  پیام به ضمیمه شماره ۲ که توسط مسئولین امر تهیه شده، مراجعه فرمانید. در رابطه با بندهای ۳، کره، مطالب بولتن نم بدون هماهنگی مرکز و برخلاف مقررات داخلی وزارت است و مدیر کل تم خود پاسخگو باید باشد، و ایشان مدعی است که خواسته آنچه را نوشته برای شما توضیح دهد و شما نگذاشته اید. در مورد بند ۹ از آقای قاضی توضیح خواستم. پس از مراجعه به حضرتعالی فرمودند مقصود بنده نیستم و عبارت «جنابعالی…» صحیح نیست، بلکه مقصود این است که بازجو «به یکی از فرزندان…» باز هم توضیح خواستم مورد را توضیح بدهند که پیگیری شود که دیگر پاسخ نیاوردند. خدا به ما و شما شرح صدری عنایت کند که سخن حق را از هر که باشد بپذیریم، هرچند تلخ باشد و برای ما زیان آور.

محمدی ری شهری

۱۳۶۶/۶/۳۱

این آخرین نامه من به آقای منتظری در مورد جریان مهدی هاشمی بود. آخرین نامه آقای منتظری (در این باره) به حضرت امام، چند روز بعد نوشته شد.

_

رأی دادگاه

در این احوال، دادگاه به کار خود مشغول بود. گر چه یکی از متهمان اصلی در جلسات دادگاه حاضر نشده بود، شواهد اثبات کننده جرم مهدی هاشمی، برای تعیین حداقل کیفر دنیوی او کفایت می کرد. دادگاه پس از تشکیل جلسه های متعدد و بررسی دقیق جوانب مختلف اتهامات وارده، رأی خود را به شرح زیر انشاء کرد:

“بسمه تعالی

دادنامه پرونده اتهامی سید مهدی هاشمی فرزند سید محمد در تاریخ های ۶۶/ ۴ /۱۹ و ۲۰۔ ۲۲- ۲۳-
 ۶۶/ ۵ /۲۵ ، در دادگاه ویژه روحانیت مطرح و بشرح صورتجلسه های پیوست مورد رسیدگی قرار گرفت.

در جلسه مقدماتی دادگاه، در ۶۶/ ۴ / ۱۹ نامبرده علیرغم دلائل و شواهد قطعی قاریر مکرر و صریح خود در مراحل مختلف تحقیق عمده اتهامات را منکر شده یا بنحوی توجیه نمود که نحوه توجیهات غیر موجه و بی مورد و اظهارات براز تناقض وی حاکی از اصرار واستمرار بر روش انحرافی گذشته بود. پس از جلسه دادگاه ، متهم با اطمینان از اینکه توجیهات وی دراقناع دادگاه مؤثر نبوده با یکی از بازجویان تماس گرفته و از برخورد غیر صادقانه خود در جلسه دادگاه عذرخواهی و تقاضای تجدید محاکمه می نماید تا به خیال خود همانند گذشته که با اظهار ندامت و تعهد همکاری با رژیم سابق از مجازات نجات یافته، این بار نیز با استفاده از همین شیوه از مجازات رهایی یابد. به‌دنبال این پیشنهاد متهم احضار و از وی خواسته شد از روش گذشته توبه نموده و با صداقت کامل با دادگاه برخورد نماید که متهم ضمن قبول این مسئله و اظهار ندامت از روش انحرافی خود، فرصت خواست تا نسبت به جبران خطاهای گذشته و بیان مطالبی که تاکنون کتمان کرده و برخورد با سایر متهمان که عامل انحراف آنان بوده است اقدام نماید. سپس در یک نوشته ۲۸ صفحه ای که ضمیمه پرونده است به عمده جرائم خود صریحا اعتراف نموده و در چند مصاحبه تلویزیونی در این زمینه نیز شرکت می کند. لکن با گذشت حدود یک ماه و روشن شدن مواردی از عدم صداقت در برخوردهای متهم، معلوم شد که نامبرده مطالب قبلی پرونده را با تغییراتی بصورت تکراری مطرح می کند و منظور او از گرفتن فرصت برای جبران اشتباهات گذشته دفع الوقت و تأخیر دادگاه است. لذا در تاریخ های ۲۰ الی ۲۵ جلسات دادگاه به منظور محاکمه وی تشکیل شد. در این جلسات ابتداء کیفرخواست صادره علیه متهم قرائت و نامبرده پس از استماع کیفر خواست نسبت به ارتکاب جرائم مذکور در ان اعتراف نمود و گفت که مطالب مذکور در کیفر خواست حداقل جرائم من است و من جرائم بیشتری مرتکب شده ام و سپس مسائلی در مورد انگیزه های انحراف خود و مطالبی در مورد وضعیت منطقه قهدریجان و سابقه اختلافات محلی و روحیه خشونت در بعضی از مردم و ایجاد جو رعب و وحشت در منطقه از قبیل تهدید، تیراندازی، تخریب مزارع و چاههای آب را توضیح داد. و در رابطه با همکاری خود با ساواک اعتراف نمود که ابتداء تعهد و همکاری با رژیم در حد جزئی و به منظور استخلاص از زندان بوده ولی بتدریج این انحراف گسترش پیدا کرده و شامل کارهائی از قبیل معرفی بعضی از انقلابیون و مبارزین به ساواک و داشتن جلسات متوالی با ایادی سماواک و دادن گزارش به آنان و تشویق بعضی از جوانان جهت ورود به حزب رستاخیز و امثال آن گردیده است. در پایان این بخش ضمن پذیرش مجدد اتهامات، اظهار نمود که من یک جانی بالفطره نبوده ام و هر چند در انجام جرائم فوق انگیزه های باطلی داشتم ولی انگیزه های حقی هم جزء أهداف من بوده است. سپس اتهامات مذکور در کیفر خواست به ترتیب برای متهم قرائت شد و متهم در هر مورد دفاعیات و اظهاراتی بیان داشت. در مورد بند اول: (سازماندهی ورهبری گروههای ترور و آدم ربانی) متهم نسبت به تشکیل گروه ترور و امر به قتل جهان سلطان آقائی، رمضان مهدی زاده، شیخ قنبر علی صفرزاده، سید محمد شمس‌آبادی، عباسقلی حشمت و مهندسی بحرینیان اعتراف کرد و گفت پنج نفر اول به دستور اوومهندس بحرینیان با پیشنهاد او و حکم آقای امید نجف آبادی کشته شده اند و سعید وهمایون حشمت نیز توسط ایادی او بدون دستور وی به قتل رسیده اند. متهم انگیزه اقدام به قتل های فوق را فاسد یا مجرم بودن مقتولین ذکر می کند ولی اعتراف دارد که فساد و جرم آنان درحد جواز قتل نبوده و ری بدون مجوز شرعی دستور قتل آنان را صادر کرده است. ضمنا نامبرده نسبت به انجام اعمال دیگری از قبیل: تیراندازی، تهدید و تخریب مزارع و چاههای آب توسط آبادی خود نیز اعتراف دارد.

در مورد بند دوم: (تأسیس سپاه خود مختار لنجان سفلی و تغذیه تسلیحاتی آن و درگیری با کمیته که منجر به قتل و جرح دهها نفر گردیده است اظهار نمود من بدلیل نفوذی که در منطقه داشتم سپاه را تشکیل دادم که سپاه متنفذی بود و فرمانده واعضاء شورا با سن مرتبط بودند و من در جلسات شورا شرکت می کردم. البته سپاه در ابتداء مستقل و خودمختار نبود تا اینکه سپاه اصفهان بمنظور انحلال این پایگاه حرکتهای تندی را آغاز کرد و من چون انحلال را صلاح نمیدانستم گفتم اسلحه ها را تحویل ندهند و مقداری پول و سلاح نیز از واحد نهضت‌ها به آنان دادیم که آنان در مضیقه نباشند. ضمنا متهم نسبت به تحریک أفراد تندر و سپاه تهدریجان علیه کمیته که منجر به درگیری سپاه و کمیته و قتل وجرح تعدادی از طرفین شده است و نیز اشراف و تسلط بر ارگانها و ادارات منطقه از طریق سپاه و هم خط بودن مسئولین ارگانها در منطقه، اعتراف نمود و انگیزه کارهای مذکور را تندروی و قدرت طلبی ذکر کرد در مورد بند سوم: (خارج نمودن و جاسازی بیش از ۲۸۰ قبضه سلاح و مقدار زیادی مهمات و سایر اموال سپاه) گفت مقدار لاح خارج شده از سپاه بیش از مقدار مذکور است که این سلاح و مهمات در زمان های مختلف از سپاه خارج شده است، قسمتی در اوائل انقلاب خارج شد که انگیزه از این کار مقابله با کودتای احتمالی نیروهای راست ارتش و سپاه و به منظور تشکیل دولت جدید پس از کودتا بود. قسمتی دیگر در موقع انحلال واحد نهضت‌ها بود که انحلال واحد موجب خشم من و سایر نیروهای واحد شده بود. لذا اسلحه ها را تحویل ندادیم، تا بعدا برای کار نهضت‌ها و سایر نیازها مورد استفاده قرار گیرد، مقادیری هم در زمان های دیگر انجام ضمنا جاسازی سلاحها در اصل با اطلاع و بدستور من بوده ولی جزئیات آنرا سایر متهمان در جریان هستند. متهم نسبت به خارج نمودن واخفاء مهمات و سایر أموال از سپاه نیز اعتراف نمود. در مورد بند چهارم: ایجاد شبکه نفوذ در ارگانها و سرقت اسناد و اخبار و اطلاعات طبقه بندی شده ) اعتراف نمود که با حدود نزدیک به صد نفر در ارگانهای مختلف مرتبط بوده که با بعضی صرفا ارتباط فکری و خطی داشته ولی تعدادی از آنان علاوه بر ارتباط فکری و خطی همکاری عملی داشته اند و اخبار عادی با طبقه بندی شده محل کار خود را منتقل می کردند یا در مورد امور مربوط به مسئولیتشان مشورت می نموده اند. وی در مورد نوع اخبار و اطلاعات بدست آمده از این طریق گفت که این اخبار بیشتر مائل خارجی، اختلافات خطی، ضعف های متولین کشور، و مائل سپاه بود و بالاخره نسبت به سرفت اسناد طبقه بندی شده از مجلس شورای اسلامی، وزارت خارجه، وزارت ارشاد، صریحا اعتراف نمود. در مورد بند پنجم: (منحرف نمودن جوانان از طریق ایجاد تشکل انحرافی در شهرستانها و حوزه و جذب افراد افراطی و له دار) ضمن اعتراف به نقش خود در استفاده از سازماندهی و تشکل نیروهای انحرافی و افرادی بعنوان یک اهرم نیرومند مردمی برای پیشبرد اهداف قدرت طلبانه خود از جمله ایجاد کادرهای لازم برای برنامه های آینده و نیز استفاده در مسائل سیاسی مانند انتخابات، کیفیت ایجاد تشکیلات باصطلاح حزب الله قهدریجان اصفهان و چند شهر دیگر در میزان دخالت این تشکیلات در امور نهادها و ادارات و انتخابات ونیز چگونگی دخالت خود در مدیریت بعضی از مدارس علوم دینی قم از طریق نفوذ در شورای مدیریت آن مدارس و القاء افکار خود به آنان را مشروحا بیان نمود. در مورد بندهای ششم و هفتم: ( تلاش در تضعیف مسئولین جمهوری اسلامی و ایجاد تفرقه و اختلاف در بین آنان و مردم از طریق توطئه و نشر اکاذیب و تهمت) صریحا اعتراف نمود و اقدامات انجام شده در زمینه فتنه انگیزی و تفرقه افکنی، تهیه و تنظیم و تکثیر اطلاعیه علیه مسئولین و انتشار مطالبی متضمن توهین به مقدسات انقلاب اسلامی و ارتکاب جعل سند وجعل عنوان بر این مسیر و نیز اثرات بسیار مخرب و لطمات شدید وارد شده بر جمهوری اسلامی از طریق انجام این موارد را شرح داد و انگیزه خود را تندروی و قدرت طلبی و انتقامجوئی از کسانی که علیه ری فعالیت می نمودند ذکر کرد. در مورد بند هشتم: کارشکنی اقدام علیه سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی ایران) ضمن اعتراف به کارشکنی ومخالفت با سیاست خارجی جمهوری اسلامی توضیحاتی در مورد کیفیت درگیری با نهادهای مربوط از جمله نخست وزیری، سپاه پاسداران، وزارت امور خارجه و اثرات مخرب و زیانبار این اقدامات از جمله ایجاد مشکل در ارتباط با کشورهای همسایه و مسلمان و ایجاد اختلاف وجنگ داخلی بین بعضی گروههای مبارز افغانی و در نتیجه کشته و مجروح شدن صدها نفر ونیز به هدر رفتن امکانات فراوانی در رابطه با مسائل نهضتها و دستگیری مقدار قابل توجهی از انقلابیون در اثر اقدامات افراطی توسط حکومتهای طاغوتی مطالبی ذکر نمود و در مورد ارتباط بعضی از عناصر کشورهای خارجی با وی بمنظور کسب اطلاع از امور داخلی و دادن خط برخورد در مورد تقویت بعضی از گروه‌های داخلی علیه گروههای دیگر اعتراف نمود. با توجه به موارد مذکور متهم به دلیل تشکیل گروههای ترور و ایجاد جورعب و وحشت در منطقه تهدریجان با انجام کارهایی از قبیل قتل، تیراندازی، تخریب مزارع و چاههای آب توسط ایادی ری و بدلیل تسلط بر سپاه و سایر ارگانهای قهدریجان و خارج کردن منطقه از کنترل مسئولین مرکزی و جمع آوری و اخفای سلاح و مهمات غیر مجاز فراوان جهت تحقق اهداف قدرت طلبانه خود محارب است. و نیز بدلیل گمراه نمودن تعداد قابل توجهی از جوانان منطقه و غیر آن و کشاندن آنان به مسیر انحرافی خود و اخلال و کارشکنی در تحقق اهداف مقدس جمهوری اسلامی در داخل و خارج و توطئه و تحریک فراوان علیه مسئولین جمهوری در حدی که توطئه علیه نظام اسلامی محسوب می شود، مفسد فی الارض می باشد. از طرفی با توجه به جهات زیر ۱- ملاحظه روحیات و سوابق منافقانه وی قبل از پیروزی انقلاب که در عین همکاری گسترده با اراک خود را از انقلابیون درجه اول وانمود می کرد. ۲- توجه به نحوه برخورد منافقانه وی در پرونده قتل مرحوم شمس آبادی.

به تناقض گویی و برخورد غیر صادقانه در مراحل تحقیق که در هر مورد ابتداء بطور کلی منکر شده سپس قسمتی از اتهام را می پذیرد و توجیه می کند و سرانجام موقعی که اطمینان به بی فایده بودن انکار پیدا کرد اعتراف می کند و در هر مرحله اظهارات خود را با سوگندهای جلاله فراوان تأکید می کند. ۴۔ ملاحظه مکاتبات وی در زندان با سایر متهمان که در عین اظهار ندامت در مقابل بازجو با نوشتن نامه مخفی به سایر متهمان روحیه داده و آنها را دعوت به انکار مطالب می کند. ها و بالاخره توجه به نحوه برخورد متناقض وغیر صادقانه وی در دادگاه بشرح مذکور در مقدمه حکم و بروز موارد متعددی از عدم صداقت پس از اظهار ندامت در دادگاه، دروغ بودن ادعای وی در زمینه تو به نیز روشن است. لذا در اجرای آیه کریمه انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا أن یقتلوا أو یصلبوا..) و آیات شریفه: (لئن لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الاقلی ملعونین أینما تقفوا أخذوا وقتلوا تقنیلا» و به استناد فتاوى فقهای عظام در مورد حد محارب ومفسد، نامبرده بعنوان محارب ومفسد به اعدام محکوم می گردد. حکم صادره قطعی و لازم الاجراء است.

حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت

علی رازینی”

 هفته جنگ نشاط قابل توجهی را در مردم و جبهه ها به وجود آورده بود. آیا طرح اختلافی دیگر به مصلحت بود؟ مطمئن بودم که اگر آقای منتظری از حکم دادگاه آگاه شود، تا آنجا که بتواند. تلاش خواهد کرد که از اجرای حکم جلوگیری کند. این تلاشها به احتمال زیاد منجر به ایجاد زحمت برای حضرت امام و مسئولان می شد و بر جو سیاسی کشور اثر می گذاشت. به همین سبب بهتر دیدیم که قبل از اجرای حکم موضوع مطرح نشود.

فرجام

در شب اجرای حکم ( ۱۳۶۶/ ۷ / ۶ ) آقای منتظری از موضوع آگاه می شود و پیامی کتبی برای امام می فرستد. ایشان به حامل نامه، که یکی از اعضای دفتر امام بود، می گوید که این نامه را به حاج احمد آقا بدهد و به ایشان بگوید که نامه را بخوانند و ببینند که، برای جلب نظر امام در امر توقف حکم، آیا ملاحظه نامه مؤثرتر است یا انتقال مضمون نامه به ایشان! اگر تشخیص دادند که امام با خواندن نامه ناراحت می شوند راه دوم را انتخاب کنند.

متن پیام آقای منتظری به قرار زیر است:

 «۱-سید مهدی هرچه بود و شد بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد. ۲- ار از خیلی از کسانی که مورد عفو امام قرار گرفته اند بدتر نیست و مادر پیر او وزن و فرزندان خردسال او مورد ترحم اند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است. ۳- اونه مرتد است و نه محارب ونه بند و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد کامل دارد. هرچند در سلیقه خطا کار باشد و هست ۴. او هنوز طرفداران زیادی از حزب اللهی ها و جبهه بررها وافراد انقلابی دارد واعدام او درروح أنان اثر بد باقی می گذارد.

۵- اعدام او سبب می‌شود در شهرهای مختلف افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوی سازند و قطعا حضرتعالی باین امر راضی نیستید. اعدام او پیروزی بزرگی برای دشمنان و سوژه طلبان می باشد. ۷- و بالاخره آنچه گفته شد نه بخاطر علاقه شخصی است که من فعلا هیج علاقه شخصی ندارم بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است و اینکه اعدام و خونریزی بالاخره بسا کدورت و خون در پی دارد. اعدام همیشه میسر است ولی کشته را نمی شود زنده کرد.

صبح روز بعد نامه آقای منتظری تحویل حاج احمد آقا شد. ایشان بعد به من گفتند: مشغول خواندن نامه بودم که آقای رازینی خبر دادند که حکم دادگاه در مورد مهدی هاشمی اجرا شد.

(پایان)