اصلاح طلبان و اعتدالیون ۶۰ درصد ضریب نفوذ دارند/ اتفاق سال ۹۲ می تواند تکرار شود
حرف تازه : محمد هاشمی رفسنجانی کم صحبت می کند، اما وقتی لب باز می کند صریح و شفاف سخن می گوید؛ همچون برادر بزرگتر خویش آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی عادت دارد سخنان مهم را همچون بقیه کلام با لحنی آرام و خنده ای بر لب بیان کند. وی که در زمان امام و دوران […]
حرف تازه : محمد هاشمی رفسنجانی کم صحبت می کند، اما وقتی لب باز می کند صریح و شفاف سخن می گوید؛ همچون برادر بزرگتر خویش آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی عادت دارد سخنان مهم را همچون بقیه کلام با لحنی آرام و خنده ای بر لب بیان کند. وی که در زمان امام و دوران حساس دفاع مقدس رئیس سازمان صدا و سیما بود در سال ۱۳۲۱ در رفسنجان متولد شده است و ۸ سال از آیت الله کوچکتر است؛ محمد هاشمی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا تحصیل کرده و دارای فوق لیسانس مدیریت و دارای تحصیلات حوزوی است. او از پایه گذاران انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا بوده و هنگام اقامت امام در نوفل لوشاتو به اتفاق دوستانش همچون ابراهیم یزدی و صادق طباطبایی به فرانسه رفتند.
خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به بهانه سالگرد پیروزی انقلاب و انتخابات پیش روی مجلس و خبرگان با وی به گفت و گو نشسته است، محمد هاشمی هم اکنون رئیس دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است و در اتاقی مجاور برادر بزرگتر مشغول کار و مطالعه است.
آنچه در ادامه می خوانید مشروح این گفت گو با جماران است:
نگاه امام به مردم مبتنی بر فرهنگ اسلامی است
آقای هاشمی! در ابتدای گفت و گو لطفا از علل و عواملی که به نظر شما به کلید خوردن انقلاب کمک کرد، بگویید.
تقریبا از ۲۰۰ سال قبل در ایران نهضت های آزادی بخش و انقلابی علیه حکومت قاجاریه و بعد از آن حکومت پهلوی وجود داشت و از دلایل آن هم می توان اشاره کرد که حکومت های استبدادی معمولا هم فاسد و هم ظالم و جبار بودند و ملت ایران هم ملتی پیرو مکتب اهل بیت و تشیع بود و با این نوع ساختار حکومت سازش نداشتند و همیشه تقابلی بین مردم و حکومت ها در دوران قاجاریه و پهلوی بود. در دوران قاجاریه حکومت مشروطه موفق شد اصلاحاتی را به وجود آورد؛ در کشور قانون اساسی نوشته شد و قرار شد که مجلس و دولت تشکیل دهند اما بعدا حکومت پهلوی و سلسه پهلوی در کودتایی حکومت را در دست گرفتند و فاسد تر و ظالم تر از قاجاریه حکومت کردند و این نوع مسائل باعث شد تا مردم با حکومت سازش نداشته باشند. پس از آن بحث نفت و ثروت در اختیار انگلیسی ها پیش آمد که دکتر مصدق قراردادی که انگلیسی ها با قاجاریه بر سر نفت بسته بودند را لغو کرد و دست انگلیسی ها را از ایران قطع کرد و نفت ملی شد.
بعد دوباره در کودتای ۲۸مرداد امریکایی ها وارد شدند و شاه را برگرداندند و در ۳۰ تیر مصدق شاه را از ایران بیرون کرد. بر اساس قانون اساسی که در مشروطه تصویب شد، چون شاه یک مقام تشریفاتی بود -مثل ملکه انگلستان که مقام تشریفاتی دارد- اونیز یک مقام اجرایی نبود و اجراییات به دست نخست وزیر و دولت بود یعنی یک فردی را به عنوان نخست وزیر انتخاب می کردند، او وزرا را انتخاب می کرد ، مجلس وزرا را تصویب می کرد و رای اعتماد می داد. آمریکایی ها از شاه پرسیدند می خواهی حکومت کنی یا سلطنت و شاه می گوید می خواهد حکومت کند یعنی نمی خواهد یک مقام تشریفاتی باشد. برای اینکه شاه بتواند حکومت کند آمریکایی ها پیشنهاد می کنند دو سازمان اطلاعات و امنیت و به تعبیر ما جاسوسی در کشور تشکیل شود یکی متصدی روابط خارجی و سیاست خارجی باشد و دیگری متصدی روابط و سیاست داخلی کاملا شبیه به الگویی که خود امریکایی ها دارند یکی اف بی آی مربوط به داخل آمریکا و سی آی ای مربوط به سیاست خارجی آمریکا یا جاسوسی در دنیا است. شاه این طرح را مطالعه می کند و می گوید که دو سازمان زیاد است لذا ما یک سازمان تشکیل می دهیم و دو وظیفه را در آن می گنجانیم. بنابراین در سال ۱۳۳۵ امریکایی ها ساواک را به عنوان سازمان اطلاعات و امنیت کشور را تشکیل می دهند. در ساواک ادارات مختلف وجود داشت، هر اداره ای مسئول یک قشری در کشور بود، روحانیت، بازار، دانشجویان ،کارگران و… . به همین ترتیب متناسب با اصناف و اقشاری که در کشور بود یک اداره در ساواک تشکیل شد که مسئول بررسی و برخورد و خط دهی به آن بخش بود و در حقیقت ساواک علاوه بر اینکه نسبت به مردم کار جاسوسی انجام می داد، مغز متفکر شاه بود و به شاه پیشنهاد می داد که روحانیت ودانشجویان را باید سرکوب کند، زندان کند، چشم پوشی کند و یا چه باید بکند و درکل سیاستهای بخشی نسبت به اقشار و گروه های مختلف توسط ساواک تهیه می شد و به تائید شاه می رسید یا توسط خود ساواک و نیروی انتظامی یا ژاندارمری اجرا می شد. این وضعیت که در سال ۱۳۳۸ در کشور به وجود آمد، به دستور جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا، به شاه القا شد که این وضعیت و نظام ارباب و رعیتی که در کشور است مناسب نیست و باید در ایران انقلاب کند و برنامه ای به نام انقلاب سفید به او دادند که ۶ اصل داشت. اصلاحات ارضی که از مالکین بزرگ و خان ها و زمین داران بزرگ، زمین را بگیرند و به زارعین و کشاورزان دهند که روی آن زمین کار کنند. همچنین راجع به صنعت که کشور صنعتی شود و یا راجع به زنان که مثلا حق رای داشته باشند یا سپاهی تشکیل دهند به نام سپاه دانش که به روستاها بروند و به بی سوادها سواد آموزی کنند. این اقدامات از جمله اصول انقلاب سفید بود. در سال ۱۳۳۸ آیت الله بروجردی در قم مرجع تقلید بود و با اصلاحات عرضی شاه مخالف بودند و شاه نماینده ای را نزد آقای بروجردی فرستادند تا از ایشان تایید بگیرند؛ ایشان گفتند کشور هایی که اصلاحات ارضی کردند اول جمهوری شدند بعد اصلاحات انجام دادند یعنی کشور به جای شاهنشاهی ،جمهوری شد و بعد اصلاحات کردند واین متن کوتاه را در روزنامه اطلاعات هم چاپ کردند. شاه متوجه شد که در زمان آقای بروجردی با توجه به قدرت مذهبی که ایشان دارند نمیتوان این کار را عملی کرد بنابراین کار را تعطیل کرد. در سال ۱۳۴۰ آیت الله بروجردی مرحوم شدند و شاه فرصت را غنیمت شمرد و خیال کرد که روحانیت ضعیف شده و سعی کرد مرجعیت را از ایران به نجف انتقال دهد و به علما ی نجف تلگراف زد و رحلت آقای بروجردی را تسلیت گفت وهمچنین گفت که دیگر مرجعیت در ایران نباشد. سال ۱۳۴۰ لایحه ای را تحت عنوان لایحه ایالتی و ولایتی به مجلس بردند. طبق این لایحه قسم به هر کتاب آسمانی مجاز بود که این حذف قرآن و مقدمه ی اسلام زدایی بود. این مصوبه ی دولتی تصویب نامه ی دولت بود و قانون نبود. امام و علما اعتراض کردند و خواستند که به همان سوگند قبلی برگردند و برسی شود اما بیانیه ی تندی را دادند و دولت عقب نشینی کرد. در آن زمان اسدالله اعلم نخست وزیر بود. ایشان عقب نشینی کرد و این لایحه را پس گرفت و کشمکش بین علما و شاه هم شروع شد تا اینکه شاه دست طلاب را گرفت و به سربازی برد چون طلاب طبق قانون از سربازی معاف بودند مثل دانشجویان و انها را به سربازی برد و علیه روحانیت برخاست تا سال ۱۳۴۱ که فکر کرد می تواند و آمریکا هم به او فشار آورد که انقلاب سفید را انجام دهد. لوایح ۶ گانه را به مجلس داد و وزیرش را تعیین کرد و ارسنجانی را وزیر کشور کرد و به دنبال آن سروصدای بسیار شد. تا اینکه شب ۶ بهمن شاه خودش به قم رفت و در قم سخنرانی تندی کرد و انقلاب سفید را اعلام کرد و به روحانیت بی احترامی کرد و آنها را حیوان نجس و مرتجع خواند و گفت کاری نکنید که چکمه های پدرم را بپوشم و اقدام کنم چون رضا شاه به حوزه علمیه حمله کرده بود. بعد از آن لایحه ی ۶ اصل و انقلاب سفید به جریان افتاد و شروع به تبلیغات وسیع در رادیو و تلویزیون کردند. اول فروردین ۱۳۴۱ شهادت امام صادق در مدرسه فیضیه بود و آیت الله گلپایگانی یک سخنرانی در آنجا داشتند و عزاداری گرفتند و گروهی کماندو ساواکی به قم آمدند و به مدرسه فیضیه حمله کردند و طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند و کتک زدند. روحانیت شروع به بیانیه دادن کردند. در عاشورای سال ۴۲ برابر با دوازده خرداد از مردم قم دعوت کردند که به مدرسه ی فیضیه بیایند تا امام سخنرانی کنند. امام در آنجا سخنرانی خطاب به شاه کردند. در آن زمان کسی خطاب به شاه صحبت نمی کرد و همه دولت را خطاب قرار می دادند و گفتند که من تورا نصیحت می کنم و از سرنوشت پدرت عبرت بگیر. ایشان گفتند طلاب ما را می گیرند و زندان می برند و به آنها می گویند به سه چیز کار نداشته باشید، آمریکا، اسرائیل و اعلیحضرت. امام تند صحبت کردند و گفتند حکومت تو نامشروع است و تو گفته ای که چکمه های پدرت را پا می کنی اما چکمه های پدرت برای تو گشاد است. من می گویم تو را بیرون کنند. حکومت تو نا مشروع است. شب همان روزاز ساواک به منزل امام آمدند و ایشان را دستگیر کردند و ساعت ۳ نصف شب به تهران بردند.
از اول نهضت تا پیروزی و بعد از انقلاب نگاه امام نسبت به مردم چگونه بود و چطور توانستند مردم را حول یک محور جمع کند؟
نگاه امام همان نگاه امیرالمومنین(ع) است که همه چیز را متعلق به مردم می داند و بارها در سخنرانی های خود گفتند مردم شما را روی کار آوردند و قدر مردم را بدانید و کارها را به مردم واگذار کنید. نگاه به مردم همان نگاه اسلام است و امام با دیکتاتوری و تحکم به مردم موافق نبودند و می گفتند ما بر قلب مردم حکومت می کنیم نه بر شانه های مردم. امام هم از همان اول خطابشان به مردم بود و بیانیه هایشان هم خطاب به مردم بود، حتی در سخنرانی خود در بهشت زهرا(س) این جمله را گفتند که من دولت تعیین می کنم، من به پشتوانه ی این ملت به دهان این دولت می زنم و چون مردم مرا قبول دارند به پشتوانه ی مردم من دولت تعیین می کنم. بنابراین نگاه امام به مردم مبتنی بر فرهنگ اسلامی و اهل بیت و نگاه اسلامی بود. زمانی هم که بحث رفراندوم بود امام این مطلب را مطرح کردند که جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد. در ماده ی سوم قانون اساسی هم جمهوریت و اسلامیت نظام دو اصل تفکیک ناپذیر هستند و تا همیشه با هم اند.
آیا شما در آن دوره، در جریان های سیاسی و اسلامی افکار و نحله هایی را می دیدید که جمهوریت و و نگاه امام را قبول نداشته باشند؟
در قم امام مستقیما علیه شاه حرف می زدند. تفاوتی که امام با شاه و مبارزه ی امام با دیگران داشت این بود که دیگران که مبارزه می کردند یعنی جبهه ملی و نهضت آزادی می خواستند که شاه سلطنت کند یعنی می گفتند طبق قانون اساسی شاه یک مقام مسئول است و باید سلطنت کند و کسی نمی گفت نظام شاهنشاهی از بین برود اما امام برای اولین بار مطرح کردند که این نظام یک نظام غیرمشروع است و مردم این را انتخاب نکردند و موروثی است. بنابراین چون مبتنی بر خواست مردم و رأی مردم نبوده این یک نظام نا مشروعی است . وقتی که انقلاب نزدیک به پیروزی بود ایشان روی قانون اساسی و شکل و نوع حکومت کار کردند و آنجا بود که بحث جمهوری اسلامی مطرح شد. هرکدام از گروه های مختلف یکی می گفت جمهوری دموکراتیک یکی می گفت جمهوری اما قید اسلامی را نمی گفت یکی می گفت جمهوری خلق مسلمان و هر کسی یک پسوند و پیشوندی را می گفتند. امام بر اساس نحله ی فکری که داشتند جمهوری اسلامی را مطرح کردند. بنابراین این قضیه از آنجا شروع می شود و از اول صحبت جمهوری نبود غیر از آن زمانی که آقای بروجردی مطرح کردند که کشورهایی که اصلاحات کردند اول جمهوری شدند. قبلأ بحث های این گونه نبود. امام روی نا مشروع بودن شاه انگشت گذاشتند وسرنگونی نظام شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله را خواستند و این جزو خواسته های امام بود. دیگران مشروطه را قبول داشتند اما می گفتند شاه سلطنت کند نه حکومت.
خاطره دیدار با معاون حافظ اسد
با توجه به اشاره ی شما به اینکه امام رفراندوم برگزار می کردند، به نظر شما دیدگاه امام در خصوص مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی چه بود؟
دیدگاه امام در خصوص تمام انتخاباتی که برگزار می شد این بود که مردم بیایند در صحنه و انتخاب کنند.
اگر منظور شوای نگهبان است، امام هم شورای نگهبان را قبول داشتند و خود امام شورای نگهبان را اول در قانون اساسی پیش بینی و سپس انتخاب کردند، اما بعدها نظارت استصوابی یا استطلاعی مطرح شد و اینها بحث های بعدی است، اما نکته ای که در این قضیه وجود دارد این است که زمانی که جمهوری اسلامی تشکیل شد و امام مبنای حکومت خود را حکومت دینی گذاشت، در حکومت دینی و مکتب اهل بیت (ع)حوزه های علمیه و مراجع تقلید سالیان طولانی شیوه خاصی را داشتند مثلا درس های حوزه و فقه و اصول و دروسی که در حوزه ها بود سلسله مراتب خاص خود را داشت. در تشیع و مکتب اهل بیت (ع)حوزه ها همیشه مستقل از دولت و حکومت بودند یعنی وابستگی حوزه با دولت کم بود. حتی زمانی که شاه می خواست در ایران اصلاحات کند از آقای بروجردی که مرجع تقلید بودند و مسئولیت حکومتی نداشتند، سوال و نظرخواهی در زمینه ی اصلاحات کردند یعنی حوزه جدا بود. در مکتب اهل سنت بیشتر حوزه ها وابستگی حکوتی و دولتی داشتند یعنی به دولت وابسته بودند و از دولت حقوق می گرفتند. این تفاوت بین تشیع و تسنن در همین بخش وابستگی و عدم وابستگی مراجع دینی به حکومت است که بیشتر به مردم وابستگی داشتند و علما هیچ وقت حقوق دولتی نداشتند و از وجوهات استفاده می کردند. مردم وجوهاتشان را به دولت نمی دهند. دولت مالیات می گیرد اما مردم خمس و زکات و سهم امام را به مرجع تقلیدشان می دهند.
در سفری که به سوریه داشتم که آن زمان عبد الحلیم خدام نخست وزیر سوریه بود، او به ما می گفت که شما به اسلام اعتقاد ندارید و اسلام شما سیاسی است و مثل اهل تسنن دین خود را حکومتی می کنید و می گفتند وقتی دولت بخواهد در حوزه ها دخالت کند یعنی شما دین خود را حکومتی می کنید نه این که حکومت خود را دینی کنید و به دین اسلام آن طور که می گویید اعتقاد ندارید. ما می گفتیم که با شما تفاوت داریم و ما مکتب اهل بیت (ع) هستیم و حوزه های ما هزار سال استقلال داشتند. اما او این استدلال های ما را قبول نمی کرد و می گفت در ایران گروه و فرقه و مذاهب مختلف و قومیت های مختلفی وجود دارد و آن رشته ای که می تواند همه ی اینها را به هم وصل کند دین است و دین را برای حفط خودتان وسیله قرار می دهید.
انتقاد از کنار گذاشتن روش های سنتی حوزه
اما اکنون برخی مسائل این شبهه را ایجاد می کند که باید سنت حوزه ها به هم بخورد یعنی حوزه های علمیه با روشی که مطرح کردند فقط این دوره اینگونه عمل کردند و در دوره های قبل اینگونه نبود و تشخیص مجتهد بودن فقط با یک امتحان نبود یا اگر مثلا کسی کلاس خارج داشت یا رساله ای داشت یا از بزرگان تائید داشت آن ها را به عنوان مجتهد می شناختند. حالا اشکالی که اینجا وجود دارد همان حرفی است که منتقدان می گفتند که شما دین خود را حکومتی کردید نه حکومت خود را دینی و این مسئله الان درحال شبهه ایجاد کردن است که روش های سنتی حوزه های علمیه را کنار گذاشتند و فقط از یک روش می خواهند استفاده کنند و می گویند الا و بلا فقط این روش! این رفتار همان شبهه را تداعی می کند که ما به سمت دین حکومتی می رویم و برای مراجع هم می خوهند شکل سنت هایی که در حوزه ها هزار سال عملی بوده را کنار بگذاریم و بگوییم آنها مسائل آخوندی بوده درحالی که مسائل آخوندی از یک تعریف پیش نماز بودن در یک روستا شروع می شود تا مرجع تقلید بودن که دنیا را اداره می کند و می تواند در همه کشور ها مقلد داشته باشد و از تمام وجوهات استفاده کند مثل امام و مراجع بزرگ. ملت ایران و مردم عوام همه اینها را مسائل آخوندی می دانند و به مراجع رجوع می کنند و وجوهاتشان را پرداخت می کنند. در مبارزه پیرو مرجع بودن را کار آخوندی می دانند و قرآن درس دادن هم کار آخوندی می دانند و در حوزه درس خارج گذاشتن هم کار آخوندی می دانند و بالاخره آخوند کارهای این چنینی دارد اما رتبه های مختلفی دارد. اینکه در حوزه ها شاگردی کند و استاد باشد و یا مرجع باشد اینها در یه امتداد است و در این قضیه آن شبهه تداعی می شود که ما می خواهیم دین را حکومتی کنیم و با سنت ۱۰۰۰ ساله فاصله می گیریم.
در ردصلاحیت ها به تشکیلات نگاه کرده اند؛ نه افراد
با توجه به جایگاهی که امام برای رای مردم قائل بودند و آن جمله تاریخی که میزان رای ملت است، آفت هایی که ما در بحث جمهوریت با آن روبه رو هستیم چه بوده و از کجا وارد شده است؟
الان کسی تعرضی به رای مردم ندارد و لازم می دانم نکته ای بگویم و آن این که رهبری مسئله ای را اعلام کردند و از مردم خواستند در انتخابات شرکت کنند و رای دهند و گفتند که حتی اگر من را قبول ندارید در انتخابات شرکت کنید و انتخابات مربوط به کشور است و مربوط به شخص نیست. این جمله ی خوبی بود و مردم هم امیدوار شدند. برداشت این بود که فضا یک فضای انتخاباتی و شاد و رقابتی است که مردم می توانند به نامزد موردنظر خود رای بدهند اما زمانی که بحث رد صلاحیت ها و عدم احراز مطرح شد سوال برای مردم پیش می آید که ما به چه کسی رای بدیم. رهبری در صحبت بعدی به نحوی صحبت قبلی را تبیین کردند و گفتند من نگفتم که کسانی که نظام را قبول ندارند به مجلس بفرستید بلکه گفتم شما در انتخابات شرکت کنید و رای دهید. کسی هم نمی گوید کسانی که نظام را قبول ندارند به خبرگان و مجلس شورای اسلامی بروند. اگر به غلط و بی جهت و بدون دقت رد شدند همان حق الناس است. این چنین آبروی مومن را بردن حق الناس است همان طور که مقام معظم رهبری بر آن تاکید داشتند و آن چیزی است که خلاف است و حرمت شکنی مردم حق الناس است. اگر نظر شورای نگهبان درست و مستند است که خطر برای کشور است اما اگر درست نباشد بحث حق الناس پیش می آید و باید مجددا پیگیری شود. اگر انگیزه برای مردم وجود داشته باشد که هر کسی به کاندیدای مورد علاقه ی خودش رای دهد انتخابات پرشور تر می شود. در گروه اصلاح طلب در تائید یا رد صلاحیت ها آنچه که مهم بوده تشکیلات است یعنی در رد صلاحیت ها ۲۰۰ نفر یا ۱۵۰ نفر از یک تشکیلات را رد کرده اند مثلا یک تشکیلاتی همه اعضای آن رد شده اند پس این نشان می دهد به اشخاص نگاه نکردند و به تشکیلات نگاه کردند ولی کسی که از طرف حزب کاندیدا می شود لزوما صالح نیست که تائید شود و لزوما فاسد نیست که رد شود بلکه باید افراد را جدا و بدون وابستگی به تشکیلات بررسی کنند. در قانون اینچنین مسئله ای نیامده است؛ متاسفانه بیشتر نسبت به تشکیلات نظر داده بودند نه افراد یا همه یا هیچ بوده و این نمیتوند نسبت به همه افراد یکسان باشد.
آیا شما از رایزنی های صورت گرفته خبر دارید؟
رایزنی شده اما اینکه نتیجه داشته باشد یا خیر را نمی دانم و امیدوارم گوش شنوایی برای برطرف کردن این ابهامات باشد. باز هم تاکید می کنم قبلا هم این ابهامات مورد قبول نبوده و نیست که ۲۰۰ نفر از حزب همه صالح باشند و از سوی دیگر ۱۵۰ نفر از تشکیلات دیگر همه فاسد باشند. ما نمی توانیم تشکیلاتی برخورد کنیم. باید به حقوق فردی تک تک افراد رسیدگی شود نه اینکه چون وابسته به تشکیلاتی هستند رد یا تائید شودند.
نظر آقای هاشمی در این مورد چیست ؟
من با ایشان در این خصوص صحبت نکردم ولی در رسانه ها دیدم ایشان از این وضعیت اظهار تاسف کردند.
به نظر شما با توجه به شرایط پسا تحریم، این جریانات چه انعکاسی می تواند داشته باشد ؟
قاعدتا نه می تواند مثبت باشد و نه خیلی منفی و این مقوله را نباید با انتخابات و رد صلاحیت ها به هم گره زد.
با توجه به اینکه بعد از برداشته شدن تحریم ها فضای امیدی ایجاد شده، به نظر شما این رد صلاحیت ها تا چه اندازه در امید مردم تاثیر خواهد داشت؟
من نسبت به این موضوع تحلیلی ندارم و خیلی دوست ندارم انتخابات و ردصلاحیت ها را با برجام و استقبال از شرایط بعد از برجام گره بزنم. من در خصوص مسائلی که در آنها به جمع بندی نرسیدم و تحلیل درستی از آنها ندارم خیلی اظهار نظر نمی کنم ولی از نظر شخصی دلم نمی خواهد این دو به هم گره بخورد چون از نظر داخلی از زوایای مختلفی برخوردار است. آنچه در داخل مردم را رنج می دهد بحث تورم و رکود بیکاری است و مردم می خواهند در این زمینه قدمی برداشته شود. ما نباید اینها را به بحث تحریم ها گره بزنیم.
رد صلاحیت ها قطعا در مشارکت ها اثر خواهد داشت. مقام معظم رهبری هم در بحث مشارکت خیلی تأکید داشتند و می گفتند همه بیایند و رأی بدهند . به نظر شما آیا پیش آمدن یکسری اتفاقات می تواند در مشارکت مردم تاثیر بگذارد؟
من ارزیابی اینگونه ای ندارم و بالاخره این دو یک جنس و هم وزن نیستند یعنی ما رد صلاحیت را مثلأ با بیکاری، با تورم و با گرانی هم وزن بکنیم. اینها هم وزن نیستند. این یک مسئله سیاسی است و آن یک مسئله اقتصادی است و گریبان گیر روزانه مردم است.
ضریب نفوذ اصولگرایان ۲۰ درصد است
با این تفاسیر و بحث هایی که فرمودید فکرمی کنید حضور مردم درانتخابات چقدر خواهد بود و رأیشان به چه سمتی مایل خواهد بود؟
من امیدوارم که مردم علی رغم نبود یا کمبود نامزد مورد نظرشان، انتخابات را رها نکنند و در انتخابات شرکت کنند و مشارکت وسیع باشد. اگر مشارکت وسیع باشد می توانند در تغییر سرنوشت کشور اثر بگذارند چون هنوز یک تعدادی از ردیف دومی یا پنجمی یا سومی های گروه ها و جناح ها هستند. هر چقدر مشارکت در انتخابات بیشتر باشد افرادی که مورد توجه یک جریان خاص هستند و می خواهند آنها را از آن طیف به مجلس ببرند کمتر به مجلس راه پیدا می کنند. اگر نگاه به انتخابات به عنوان یک وظیفه ی ملی باشد و ما میزان مشارکت را به عنوان حمایت از نظام و به عنوان عامل بازدارنده برای دشمنان در نظر بگیریم، دلایل مهمی برای حضور در انتخابات وجود دارد. معمولأ بحث انتخابات به عنوان یک پدیده ی ملی و یک وظیفه ی ملی است و تنها این نیست که حزب من حزب دیگر را شکست دهد که نامزدش بیشتر باشد. بله بین احزاب رقابت وجود دارد و عیبی هم ندارد اما آثار دیگری که مشارکت در انتخابات دارد بازدارندگی است. دشمنانی که ما در منطقه یا در جهان داریم وقتی این حمایت وسیع مردمی را می بینند برای آنها بازدارندگی دارد. دوم اعلام حمایت از نظام و مقبولیت نظام است. اگر ما نظام را قبول داریم و از نظام حمایت می کنیم هر قدر مشارکت بیشتر باشد ضریب حمایت مردمی نظام بالاتر می رود. بنابراین من روی اصل مشارکت نظرم این است که مشارکت خوبی باشد یعنی فعال باشد.
شما آرایش اصلاح طلبان و حامیان دولت را چگونه می بینید؟ فکر می کنید اصلاح طلبان و اعتدالیون چطور حاضر شوند؟
از نظر نفوذ در نظرسنجی ها، ۳ طیف درحال حاضر در کشور هستند، طیف اصلاحات، طیف اصولگرا و طیف اعتدالیون است. مثلأ ضریب نفوذ اصولگرایان حدود ۲۰ درصد و به همین اندازه اصلاحات است و اعتدالیون یک مقداربیشتر است مثلأ ممکن است ۳۰ درصد ضریب نفوذ اعتدالیون باشد. وقتی دو تا از اینها با هم ائتلاف کنند می شود مثلأ ۶۰ درصد! یک تعدادی هم اصطلاحأ خاکستری هستند که آنها شرکت نمی کنند.
یعنی به نظر شما حدود ۶۰-۷۰ درصد موضعشان مشخص است و ۳۰-۴۰ درصد خاکستری هستند؟
اگر بخواهیم با توجه به آمارسنجی های گذشته بگوییم، تا حدود ۸۰ درصد مشخص است. یک تعدادی از اصولگرایان هم که شرکت نمی کنند. تعدادی هم هستند که اصطلاحأ می گویند خاکستری که به دلایلی یک وقتی هجوم می آورند. در این ۷۰-۸۰ درصد وقتی دو تا از اینها با هم ائتلاف می کنند اکثریت را دارند یعنی اگر طیف اعتدالیون و طیف اصلاح طلب هر دو باهم ائتلاف کنند و ائتلاف هم به این معنا که به اندازه ی تعداد کافی داشته باشند. مثلأ فرض کنید اگر تهران ۳۰ نفر می خواهد ۳۰ کاندید معرفی کنند و یک لیست ۶۰ نفره ننویسند و اگر فلان شهر ۵ تا می خواهد ۵ تا معرفی کنند. اگر به این تعداد معرفی کنند برنده انتخابات می شوند چون وقتی این دو طیف با هم جمع شوند ضریب نفوذشان از اصولگرایان بیشتراست. بنابراین این ائتلاف بستگی به این دارد که لیستی که در هر حوزه ی انتخاباتی می دهند چگونه و چند نفر باشد و به تعداد باشد یا بیشتر باشد.
اتفاق سال ۹۲ می تواند تکرار شود
به نظر شما آیا این اتفاق می افتد و این سه طیف با هم ائتلاف می کنند؟ آیا شما خبری از رایزنی های کلان دارید؟
من خبر خاصی ندارم. من می گویم عقل سیاسی حکم می کند که بشود اما اینکه همه می پذیرند یا نمی پذیرند نمی دانم!
پس به نظر شما ممکن است اتفاق ۹۲ در ۹۴ هم رخ دهد؟
بله می تواند. وقتی با هم باشند مثل همان حوادث می شود.
شما چند درصد خوش بین هستید؟
از صحبت هایی که از این طرف و آن طرف می شنوم یا بعضی روزنامه ها می نویسند خوش بینی زیاد است.
خبرگان نباید جناحی شود
بحث دیگر بحث انتخابات خبرگان است. این دوره به دلایل گوناگون خبرگان خیلی اهمیت پیدا کرده است و از حدود ۲ سال قبل عده ای در سخنرانی های خود هشدار می دادند که طرف مقابل می خواهد در خبرگان نفوذ پیدا کند. شما چقدر بحث ۲ قطبی شدن خبرگان را قبول دارید و فکر می کنید این موضوع چقدر با واقعیت هم خوان است؟
آنچه که در خبرگان اتفاق افتاده بیشتر رنگ و بوی سیاسی و جناحی گرفته است. به نظر من خبرگان باید فراتر از جناح و گروه باشد. چون خبرگان به انتخاب رهبری برمی گردد اگر حادثه ای برای رهبر اتفاق بیوفتد،طبق قانون اساسی،خبرگان وظیفه دارد رهبر بعدی را انتخاب کند. این وظیفه ی خبرگان است. خب قاعدتأ رهبر باید فرای یک جناح و فراجناحی باشد بنابراین مطلوب این است که خبرگان جناحی نشود. این یک طرف قضیه است و طرف دیگر این است که از آنجایی که رهبر در این مملکت جایگاهش از همه ی مسئولان بالاتر است، بنابراین یک جناح سیاسی می گوید ما اگر رهبری را در اختیار داشته باشیم یا رهبری متعلق به طیف ما باشد همه ی قدرت را در دست داریم. این از نظر سیاسی یک حرف درست است با توجه به جایگاهی که رهبر دارد، اما این ازعدالت رهبر به دور است که مثلأ اگر فلان طیف حمایتش کردند منافع آن طیف را بر منافع کشور ترجیح دهند. رهبر متعلق به کل کشور است. حالا من نمی خواهم بگویم متعلق به جهان اسلام است اما متعلق به بخشی از مسلمانان حداقل جهان تشیع است. بنابراین باید مصالحی که درنظر می گیرد فراتر از مصالح یک جناح باشد و در گذشته و حال هم همین گونه بوده است. عمدتأ رهبری جناحی فکر نمی کند. رهبری کلان فکر می کند و تصمیماتش تصمیمات کلان است. اما از نظر سیاسی هر گروهی علاقه مند است رهبر را در طیف خود ببیند.
به نظر شما آیا آرایشی که درحال حاضر وجود دارد ۲ قطبی است؟
بله الان دو قطبی است.
مخالفان، دنبال سوژه برای تخریب هاشمی هستند
آقای هاشمی مدتی پیش مصاحبه ای داشتند و به این بحث شورای رهبری اشاره کردند که این بحث در گذشته بود و نشد و رهبری فردی تصویب و اجرایی شد. ما شاهد بودیم که هجوم سنگینی به آقای هاشمی آوردند. فکر می کنید دلیل چنین واکنشی به حرف های ایشان چه بود؟
آنهایی که به آقای هاشمی حمله می کنند نیاز به یک سوژه دارند که سوژه سازی کنند و کاری ندارند که این واقعیت است یا نیست. تخریب ها معمولأ چنین است. همیشه دنبال چیزی می گردند بنابراین نمی شود خیلی به آنها اهمیت داد.
به نظر شما چقدر احساس خطر می شود که این تخریب ها صورت می گیرد؟ مخصوصأ که ما می بینیم که صحبت ایشان اشاره به یک بحثی در گذشته داشت.
تندروهایی هستند که با همه چیز مخالف هستند. داستان آقای هاشمی هم همین است، طرف مخالف است و دنبال یک حرف و یک سوژه ای می گردد که مخالفت و تخریب کند.
آیا به نظر شما از تأثیر ایشان نگران هستند؟
آقای هاشمی در انقلاب و نظام و نهضت و مبارزه، همیشه یک فرد موثر و تأثیرگذاری بوده اند. قاعدتأ یک عده ای نسبت به این تواناییهای آقای هاشمی ملاحظاتی داشتند.
به نظر شما آیا در لیست بودن برای آقای هاشمی موضوعیت و اهمیتی دارد؟
بالاخره علاقه مندان به آقای هاشمی فقط یک طیف که نیستند. آقای هاشمی در کشور و در بین همه ی نیروها هم موافقینی دارد و هم مخالفینی. بنابراین اگر در هر دو لیست باشد طرفدارانش که در هر دو لیست هستند خوشحال می شوند و اگر در یک لیست باشد قاعدتأ آنهایی که علاقه ای به ایشان دارند مهم نیست که در چه لیستی باشند، رأی خود را به آقای هاشمی می دهند.
آقای هاشمی! در پایان سوالی در حوزه فرهنگی داریم؛ با توجه به اینکه شما رئیس صدا و سیما بوده اید، در روزهای گذشته شاهد این بودیم که یکی از بازیگران مشهور کشور برای حضور در یک جلسه ی نقد فیلم به کاشان رفته بودند (خانم معتمد آریا). شما هم رئیس سازمان صدا و سیما بودید و با نظرات فقهی امام درمورد بحث هنر و هنرمندان دقیقأ آشنا هستید. نظر شما در رابطه با اینکه یک هنرپیشه به صرف هنرپیشه بودن به شهری برود و بعد به خاطر ورودش در آن شهر عزای عمومی اعلام شود و اول جلسه ی او را برهم بزنند و به او اهانت کنند وبعد هم به خاطر اینکه آن بازیگر به آنجا رفته است عزای عمومی اعلام کنند،چیست و این رفتارها با دیدگاه های فقهی امام و بینش دینی و مذهبی که شما به آن معتقد هستید، چقدرسازگاری دارد؟
جمله ی معروف امام نسبت به هنر و هنرمندان که فرمودند ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با محتوایی که در آن مطرح می شود، که به آن باید دقت شود اگر یک وقت ابتذال باشد. بنابراین اصل اینکه کسی هنرمند باشد یا جایی برود این دلیل نمی شود که آدم بدی باشد یا آدم خوبی باشد یا بخوهند تظاهرات کنند. این یک شغل و حرفه است و هنرمند هم نسبت به خودش محترم است. کسی دراسلام با هنر مخالف نیست. حالا یک هنرمندی به شهری رفته وعزای عمومی اعلام کنند به چه دلیل؟ ایشان هنرمندی هستند که مورد احترام جامعه هنری، وزارت ارشاد و مقامات رسمی است. به نظرم در این زمینه تندروی شده است. این نوع موارد وقتی اتفاق می افتد بیشتر از اینکه ما به دنبال مسائل دینی و ایدئولوژی باشیم باید ببینیم انگیزه های سیاسی نسبت به این قضیه چه بوده است. به چه دلیل یک عده را تحریک کردند یا تحریک شدند.
شما فکر می کنید این مسئله چه دلیلی دارد؟
من اصلأ نمی دانم چه کسانی و با چه انگیزه ای بودند.البته همیشه از این نوع مسائل انتقاد وجود داشته است. انتقاد اشکال ندارد اما تخریب اشکال دارد. بالاخره یک گروهی بودند نسبت به فلان فیلم و فلان برنامه سلیقه ی خاصی داشتند و اظهارنظری کردند اما به هر حال ابن نوع مسائل در جامعه ما کم وبیش وجود داشته و الان هم وجود دارد ونمی توان کاری کرد.
…………………………………………………………………………………….
گفت و گو از خبرنگاران جماران : روزبه علمداری و آرمینا پزشکی
ارسال دیدگاه