حسین آب برین

آیا میرزاکوچک تجزیه طلب بود؟ / نگاهی به اسناد در این زمینه

برای شناخت یک جریان اجتماعی-سیاسی باید بر اقتضائات زمانی و مکانی آن واقعه اشراف کامل داشت و تمامی منابع موجود را بررسی نمود. یک جریان اجتماعی – سیاسی در یک بستر تاریخی به وجود می آید که اگر آن بستر نبود آن جریان شکل نمی گرفت یا شاید به شکلی دیگر اتفاقات آن رقم می خورد بنابراین قضاوت یک فرد یا یک جریان اجتماعی بدون مطالعه در مورد آن فرد یا جریان و فقط به استناد یک برگ سند یا بر اساس تحلیل ذهنی نویسنده سطحی نگری بیش نیست.

اختصاصی حرف تازه – حسین آب برین: برای شناخت یک جریان اجتماعی-سیاسی باید بر اقتضائات زمانی و مکانی آن واقعه اشراف کامل داشت و تمامی منابع موجود را بررسی نمود. یک جریان اجتماعی – سیاسی در یک بستر تاریخی به وجود می آید که اگر آن بستر نبود آن جریان شکل نمی گرفت یا شاید به شکلی دیگر اتفاقات آن رقم می خورد بنابراین قضاوت یک فرد یا یک جریان اجتماعی بدون مطالعه در مورد آن فرد یا جریان و فقط به استناد یک برگ سند یا بر اساس تحلیل ذهنی نویسنده سطحی نگری بیش نیست.

وقتی به سالهای حکومت احمدشاه قاجار می رسیم این احتیاط باید بیشتر بشود و نمی توان در مورد هر فرد به سادگی دست به قلم برد جنبش انقلابی – نظامی جنگل در این دوره  پر متلاطم شکل گرفت این جنبش از ۱۲۹۴ تا ۱۳۰۰ به مدت هفت سال به طول انجامید که در این هفت سال رئیس دولت در ایران به واسطه فشارهای خارجی نه بار تغییر کرد . البته گردبادهای سیاسی فقط کلاه سیاستمداران ایرانی را نمی برد بلکه این کمترین اثر آن بود. به واسطه جنگ بین الملل اول که در این حیص و بیص رخ داده بود سه امپراطوری بزرگ عالم یعنی امپراتوری تزار، بیزانس و عثمانی متلاشی شدند و نقشه های سیاسی دنیا در حال تغییر بود همچنین در همین دوره بود که قحطی بزرگ ایران بین سال های ۱۲۹۶ الی ۱۲۹۸ در کشور رخ داد.

از دیگر سو این دوره را به حق دوره فترت و سرخوردگی سیاسی ایرانیان هم نامیده اند سرخوردگی که به خاطر محقق نشدن اهداف مشروطه در ایران بوجود آمده بود و جملگی رجال دست نگه داشته و منتظر اتفاقات آینده بودند

حوادث مذکور می توانست هر کشور و حاکمیت قدرتمندی را به چالش بکشد چه رسد به ایران که فاقد یک حکومت قدرتمند بود حتی احتمال می رفت ایران تحت الحمایه یک کشور خارجی بشود کما اینکه در دوره دوم نخست وزیری حسن وثوق این اتفاق در حال رخ دادن بود. در چنین شرایط حساس تاریخی بود که میرزاکوچک خان در تهران با تنی چند از مردان دین و سیاست پیرامون اوضاع عمومی کشور، تعطیل شدن مشروطه، لزوم اعاده آن و چگونگی مبارزه با عوامل استبداد به گفتگو پرداخت در این رایزنی ها، شمار بیشتری از آنان بر اقدامات حاد و مقاومت مسلحانه برای مقابله با دشمن تأکید داشتند. (سردار جنگل، فخرایی، صفحه ۲۴)

بنابراین اقدام میرزاکوچک در آن شرایط بنا به خواست ملی بود و دقیقاً در چهارچوب امنیت ملی و منافع کشور بود و احمد شاهی که در مکتب خانه قاجار درس کشورداری آموخته بود هیچ نقطه امیدی را پیش روی ایران دوستان ترسیم نمی کرد و تنها گزینه اقدامات حاد مردمی بود که میرزا به آن جامه عمل پوشانید.

علی ایحال با وجود دلایل قابل دفاع فراوان برای حرکت سیاسی میرزا، باز محدود نویسندگانی یافت می شوند که می خواهند متفاوت باشند و اصرار دارند بگویند میرزاکوچک تجزیه طلب بوده و وی را در ردیف افرادی چون شیخ خزعل و سمیتقو می بینند استناد این افراد برای تجزیه طلب خواندن میرزاکوچک عموماً به نام حکومت تأسیس شده توسط وی است یعنی “جمهوری شوروی ایران” یا “جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران” که البته با نام های دیگر هم آمده است.

در مورد نام حکومت “جمهوری شوروی ایران” ذکر دو نکته قابل تأمل و تعمق است که خوانندگان گرامی را به خواندن آن دعوت می کنم:

اول اینکه واژه شوروی ترجمه کلمه SOVIET می باشد و در لغت به معنای حکومتی که هیئت حاکمه آن شورایی باشد است به عبارت ساده تر جمهوری شوروی ایران یعنی جمهوری شورایی یا مشورتی کشور ایران و مطلقاً به این معنا نیست که موسسان این جمهوری ایران یا گیلان را از توابع حکومت روسیه می دانسته اند! این یعنی الگو برداری از سبک کشور داری در کشور همسایه که تازه انقلاب کرده بود دلیل این الگو برداری هم نگاه مثبتی بود که در ایران نسبت به این انقلاب وجود داشت چون ایرانی ها از حکومت تزارها زخم خورده بودند و هنوز جدایی هفده شهر قفقاز و به توپ بستن مجلس  ایران توسط لیاخوف روسی را از خاطر نبرده بودند و دقیقاً از همین رو بود که محافل سیاسی و روشنفکری ایران کاملاً طرفدار انقلابیون روسیه یعنی بلشویک ها بودند.

نکته دوم در نامگذاری این حکومت به «جمهوری شوروی ایران» باید گفت میرزاکوچک و جنگلی ها کمترین نقش را در این نامگذاری ایفا کردند شاهدش هم این مسئله است که هیچ کدام از جنگلی ها و شخص میرزا به معنای حزبی کلمه کمونیست نبودند و در تأسیس فرقه هایی چون اجتماعیون عامیون، فرقه عدالت باکو و فرقه کمونیست ایران که جملگی از اولین جریانات چپ در ایران محسوب می شدند نقشی نداشتند و اصلاً اطلاعات روشنی از آن ها به عنوان حاکم یک کشور و روابط آن ها با همسایگان وجود نداشت چون آن ها فقط ۳ سال در روسیه به قدرت رسیده بودند و ایدئولوژی آنها پر بود از آرمان و نوید برای مظلومان عالم… البته میرزاکوچک سالها قبل از پیروزی انقلاب در روسیه با انقلابیون چپ ارتباط داشت اما ایدئولوژی کمونیست را در میدان عمل درک نکرده بود.

مارکسیست های ایرانی (و نه جنگلی ها) تحت تأثیر انقلاب در کشور همسایه حزب کمونیست ایران را در سال ۱۲۹۹ شمسی (۲۳ ژوئن  ۱۹۲۰میلادی) تأسیس کردند هدف این حزب مبارزه با استبداد ایران در تمامی زمینه ها بود مارکسیست های ایرانی به جای الگوی سوسیال دمکراسی الگوی انقلاب اکتبر را برگزیده بودند و همین امر شاید این حزب را از جانشینان تحصیل کرده اروپایی خود متمایز می کرد (رواسانی، اولین جمهوری شورایی)

در واقع حزب کمونیست ایران سه سال پس از انقلاب اکتبر در اوج دوران شور انقلابی گری کمونیست در جهان در بندرانزلی، از فرقه های اجتماعیون عامیون و فرقه عدالت باکو تأسیس شد و در طی مذاکرات کشتی کورسک (مذاکرات میرزاکوچک با بلشویک ها پس از حمله به پادگان انگلیس در بندر انزلی) به میرزاکوچک تحمیل شدند و در همان مذاکرات بود که نام این جمهوری تازه تأسیس در ایران را “جمهوری شوروی ایران” نام نهادند به عبارت ساده تر این نام محصول حزب کمونیست ایران و افرادی همچون سلطان زاده و پیشه وری بود نه میرزاکوچک و جنگلی ها! حتی هنگامی که این حزب اقدام به برپایی کنگره می کند تنها ۲۴ نماینده از شهرهای مختلف ایران در کنگره شرکت داشته اند به شرح ذیل : ۵ نفر از تبریز ، ۴ نفر از خلخال ، ۲ نفر از خوی و سلماس ، ۳ نفر از اردبیل ، ۲ نفر از رشت ، ۲ نفر از مشهد ، از مرند ، قزوین ، آستارا ، تهران و مازندران نیز هرکدام یک نفر در این کنگره حضور داشتند (رواسانی، اولین جمهوری شورایی)

خوانندگان گرامی ملاحظه می فرمایند که در جریان تأسیس، تشکیل و تصمیم گیری های حزب کمونیست ایران و به طور کل جریان چپ و هواداران بلشویک ها در ایران میرزاکوچک و جنگلی ها کاره ای نبودند میرزاکوچک در واقع اسیر این موج مارکسیست گرایی فعالان سیاسی هم عصران خود گشت این موج حتی یاران نزدیک میرزا را با خود همراه کرد و افرادی همچون احسان اله خان و خالو قربان در کمتر از چند ماه در مقابل میرزا صف آرائی کردند.

اسنادی که مبین وطن پرستی میرزاست و موضوع تجزیه طلبی را رد می کند فراوان است و نه تنها موضوع یک یادداشت بلکه می تواند خوراک محتوایی یک کتاب قطور را فراهم نماید با همه این اوصاف به ذکر چند برهان و سند اشاره کرده و مابقی قضاوت را بر عهده خوانندگان وا می گذارم زیرا اعتقاد  قلبی دارم مطالب من هیچ گاه جایگزین تفکر خوانندگان عزیز نخواهد شد.

اولین سند اینجانب در تجزیه طلب نبودن میرزا کوچک ادعای خودش در این زمینه است از میرزا و سایر جنگلی ها هیچ سندی در دست نیست که ادعایی یا حتی رویای تجزیه طلبی را در سر پرورانده باشند و نه تنها اینگونه نیست بلکه میرزا همواره به طور صریح و آشکار این موضوع را رد می کرد به طور مثال میرزا در نامه ای که به روتشتاین می نویسد به طور صریح درباره تجزیه گیلان نظر خود را بیان می دارد وی در قسمتی از این نامه می نویسد «تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است، همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته و می دانم چنانچه پیشنهادات همیشگی ما به دولت، رفع این توهم را می نماید»

همچنین میرزا در بخشی از نامه خود به مدیوانی، وی را مخاطب قرار میدهد و به وی می گوید «… آیا ایران را فقط گیلان تصور می کنید(؟) و آیا احرار ایران را فقط همین عده فرض می نمائید(؟)»

وقتی شخص میرزا بصورت زبانی هیچگاه اعتراف به تجزیه ننموده و در عمل نیز در این مسیر گام ننهاده است و حتی همواره از تمامیت ارضی ایران دفاع کرده تجزیه طلب نامیدن وی دست کم از نظر اخلاقی فرومایگی و دغلکاریست.

میرزا نه تنها تجزیه طلب نبوده بلکه اسناد به جای مانده از وی صراحت دارد که وی یک ملی گرا و یک ناسیونالیسم متعصب ایرانی بوده است وی در سخنرانی ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ در محل سبزه میدان رشت به مردم قول داد که ایران را از سلطه انگلیسی ها و شاه خلاص کند و عظمت ایران را احیا نماید (سردار جنگل،  فخرایی،  صفحه ۲۴۵) یا در سخنرانی که میرزا در سال ۱۲۹۷ در جریان جنگ با انگلیسی ها ایراد می کند خطاب به یاران خود می گوید «… برسیم به آن ساعتی که بیرق شیر و خورشید خود را به افتخار استقلال وطن کیان و مهر ساسانیان بر فراز کنگره قصور عالی …. بر افراشته» (سلطانیان، رهبری و ایدئولوژی در جنبش جنگل، صفحه ۱۴۸)

دومین استناد بر تجزیه طلب نبودن میرزا، مکاتبات وی و سایر جنگلی ها در طی این هفت سال فعالیت است. این هفت سال به لحاظ ایدئولوژیک به دو دوره تقسیم می شود قبل از اعلام جمهوری یعنی از ۱۲۹۴ الی ۱۲۹۹ و پس از اعلام جمهوری از خرداد ۱۲۹۹ تا شهادت میرزا کوچک یعنی آذر ۱۳۰۰ شمسی.

در دوره اول آن چنان که از لا به لای اسناد و مدارک بر می آید اهداف نهضت جنگل طرد بیگانگان، حفظ استقلال کشور و احیای نظام مشروطه بود بازتاب این اهداف همواره در روزنامه جنگل ارگان رسمی جنبش به وضوح دیده می شد به طور مثال در مفهوم استقلال کشور در این روزنامه آمده است «ما قبل از همه چیز طرفدار استقرار استقلال مملکت ایرانیم استقلال به تمام معنی کلمه، یعنی بدون اندک دخالت و نظریاتی از هیچ دولت اجنبی. علاوه بر استقلال، احیای مشروطیت و دیگر آرمان های جنبش نیز چنین توضیح داده شده اند «… و بالاخره آمال قلبی جنگلی ها، مرام واقعی جنگلی ها، مقاصد حقیقی جنگلی ها، افتتاح شورای ملی، استحکام مبانی مشروطیت، استقلال مملکت، راحت ملت، محو ظلم و استبداد، قلع و قمع ریشه تعدی و خیانت مصونیت وطن از تعرض دشمنان است» (سلطانیان، رهبری و ایدئولوژی در جنبش جنگل، صفحه۱۴۱)

در این زمینه مثال های زیادی در اسناد موجود است که به یکی دیگر از این اسناد اشاره خواهم کرد هیئت اتحاد اسلام (رهبری جنبش در این دوره) در سال ۱۲۹۶ طی تلگرافی به دولت علاءالسلطنه، دیدگاه خود را چنین ابزار داشت «واضح است که منتهی آمال فدائیان آن بوده است (که) گیلان و طوالش کاملاً در تحت اوامر مطاعه هیأت دولت بوده و ابداً دخل وتصرف در اموری که خارج از وظیفه یک ملت مطیع است نکند» در ادامه نیز خود را تابع اوامر دولت دانسته و خواستار سریع افتتاح داراشورا شد. (سلطانیان، ایدئولوژی در جنبش جنگل، صفحه ۱۴۳)

در مرحله دوم نهضت جنگل یعنی پس از اعلان جمهوری، مهمترین سند بیانیه اعلان جمهوری است در بند یک این بیانیه می خوانیم «جمعیت انقلاب سرخ ایران اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوری را رسما اعلان می دارد» در توضیح این بند باید گفت جنگلی ها خود را جمعیت انقلاب سرخ ایران معرفی کردند و نه انقلاب گیلان یعنی تمامی تصمیم گیرندگان انقلاب بر سر اصل تمامیت ارضی ایران اختلاف نظری نداشتند و نمی خواستند حکومت جمهوری را در کنار سلطنت قاجار در بخشی از این خاک بنا کنند بلکه قصد میرزا و سایر سران جمهوری براندازی قاجار و استقرار حکومت جدید بوده است. در دورنمایی هم که برای این حکومت تازه تاسیس ترسیم می کنند فتح تهران و تاسیس مجلس مبعوثان و هر نوع حکومتی را که نمایندگان ملت بپذیرند به رسمیت خواهند شناخت. در میدان عمل نیز احسان اله خان به این آرمان جامه عمل پوشانید و با لشکری که گردآورده بود عازم فتح تهران شد که البته شکست خورد.

موضوع سوم که در رد تجزیه طلب بودن میرزا به بررسی آن خواهم پرداخت مخاطب پیام ها، اعلامیه ها و نامه های میرزاست وی همواره مخاطب پیام خود را مردم ایران می دانسته و نه فقط مردم گیلان مگر در موضوعاتی که خوراک محلی داشته در برنامه نهضت جنگل آمده است «ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم، استقلال به تمام معنی کلمه، یعنی بدون مداخله هیچ دولت اجنبی – اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانیم این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به همصدایی کرده و خواستار مساعدتیم» همچنین میرزا در تاریخ بیست و نهم اردیبهشت ۱۲۹۹ طی اعلانی خطاب بر عموم ایرانیان تاکید کرد که «هدف جمعیت جنگل از بدو قیام رفاهیت حال عموم هموطنان بوده و اهالی نباید از جریانات کنونی خائف و نگران باشند» که در اینجا اشاره میرزا به توافقات با بلشویک ها است.

مهمترین سند در این زمینه بیانیه حکومت جمهوری در تاریخ شانزدهم  خرداد ۱۲۹۹ است در این بیانیه سران انقلاب عموم ایرانیان را اینگونه مورد خطاب قرار می دهند «…. باز هم وقت و موقع استفاده ظلم دیده های ایرانی و قوای ملی جنگل که ذخیره همه احرار ایران است دست داده که حالیه این قوه ملی به استحظار و معاونت عموم نوع پروران دنیا به استعانت اصول حقه سوسیالیستی برای نجات ایرانی و اقوام دیگر از ظلم هر ظالم متجاوز، داخل در مراحل انقلاب سرخ شده و خود را به اسم جمعیت انقلاب سرخ ایران موسوم کردند»

دلیل چهارم که نمی توان میرزاکوچک را تجزیه طلب نامید حضور متعدد غیر گیلانی ها در نهضت جنگل است میرزاکوچک و جنبش جنگل از همان ابتدای فعالیت خود درصدد جذب افراد خوشنام سایر بلاد ایران برآمد در همین راستا شیخ احمد سیگاری را برای رایزنی و جلب همکاری عملی با رجال نامدار و وجیه المله پایتخت به تهران اعزام کرد. نهضت جنگل در طول سال های قیام همواره در تهران نمایندگی داشت که انجام برخی کارهای مهم خود از جمله دعوت از مردان سیاسی برجسته را برای همکاری به آنان واگذار کرده بود که این افراد عبارت بودند از مساوات، سید عبدالرحیم خلخالی، سید مهدی افجه ای، حسین آقا پرویز، شیخ حسن تهرانی و شیخ احمد سیگاری. (رهبری وایدئولوژی در جنبش جنگل، سلطانیان ، صفحه ۳۶)

در میدان عمل نیز میرزا توانست چه با استفاده از همین نمایندگان و چه با استفاده از روابط شخصی خود در میان مشروطه طلبان بسیاری از غیرگیلانی ها را وارد نهضت جنگل کند حال سوالاتی مطرح می شود که موافقان تجزیه طلب بودن میرزا باید به آن پاسخ بدهند :

الف-چطور ممکن است میرزا این افراد غیرگیلانی را برای تجزیه گیلان اقناع کرده باشد؟

ب-چطور ممکن است این افراد که خود از خواص سیاسی دوران خود بودند میرزا این موضوع را از آن ها پنهان کرده باشد؟

ج-انگیزه این افراد غیر گیلانی که اتفاقاً بسیاری از آن ها در رئوس حکومت جمهوری حضور داشتند از تجزیه گیلان چه می توانست باشد؟

د-مبانی نظری این حکومت قومی-جغرافیایی چه بود و چرا هیچ سندی از آن در دست نیست؟

اگر بخواهم از افرادی که در نهضت جنگل فعال بودند و در دوره هایی از این نهضت توانستند جزء سران قیام باشند لیستی ارائه بدهم و به سوابق آن ها بپردازم خود لیستی بلند بالاست که به اختصار به برخی از آن ها اشاره خواهم کرد: خالو قربان هرسینی و کلیه یاران وی که جملگی از کردها و لک های کرمانشاه بودند، احسان اله خان که بهائی و اهل ساری در ولایت مازندران بود، حیدرخان عمو اوغلی و یارانش که اهل آذربایجان بودند و پس از تشکیل حکومت جمهوری به گیلان آمدند، فتحعلی خان ثقفی و نور محمد خان تهمتن که به ترتیب رئیس ژاندارمری و رئیس زندان سمنان بودند، سعداله خان درویش و برادرش که اهل کجور مازندران بودند و در نهضت جنگل مشارکتی فعال داشتند، میرزا محمد مهدی انشائی کلوری که اهل شاهرود و منشی مخصوص میرزا بود، عظمت خانم خلخالی (رهبر ایل شاطرانلو) و سید جعفر جواد زاده مشهور به پیشه وری که هر دو اهل خلخال بودند، امیر عشایر شاطرانلو که در دوره ای نماینده مسلح جنگلی ها در رشت بود، آوانیس میکائیلیان مشهور به سلطان زاده رهبر حزب کمونیست ایران بود که ارمنی تبار و اهل مراغه بود و بسیاری دیگر از جمله قاسم لواسانی، بالام پاتاوانی، میرزا شفیع رضا سرابی، محمد جعفر کنگاوری، سید حسن طهرانی، خالو مراد، کریم خان کرد، ابوالقاسم اسکندانی، سید محمد کمره ای و بسیاری غیر گیلانی هایی که در صف سربازان میرزا بودند و برخی از آن ها به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

در مجموع با توجه به روح حاکم بر نهضت جنگل و حضور غیر گیلانی ها به عنوان سیاستمدار-نظامی در این نهضت و حمایت مرکز نشینان از جمله سید حسن مدرس، مشیر الدوله پیرنیا … و حتی حضور خارجی ها از جمله آلمانی، عثمانی ها، روس ها و سایر قفقازی ها در نهضت جنگل، این نهضت نمی توانسته داعیه تجزیه طلبی داشته باشد زیرا اگر چنین بود قطعاً با واکنش و اعلام برائت این گروه ها مواجه می شد.

موضوع بعدی که می توان با استناد به آن اتهام تجزیه طلبی را از میرزا و جنگلی ها رد کرد اعاناتی بود که جنگلی ها علاوه بر گیلان از سایر ولایات ایران دریافت می کردند قیام جنگل افرادی را برای گردآوری اعانه به طالش، گرگانرود، مازندران، قزوین، همدان و خلخال نیز می فرستاد اینان علاوه بر دریافت کمک نقدی اسب و تفنگ هم از مردم می گرفتند. (گزارش فرمانداری قزوین به وزارت کشور سابق، تاریخ ۱۱ اسفند ۱۲۹۷)

با استناد به این موضوع عقل حکم می کند که اگر نهضت جنگل به دنبال تجزیه بوده نمی توانسته از سایر ولایات ایران اعانه بپذیرد آن هم با این درجه از نظم که بخواهد برای این کار مامور بگمارد.

موضوع بعدی که من با استناد به آن بحث تجزیه طلب بودن میرزا و جنگلی ها را منتفی می دانم، اشاره ی جالبی است که غلامرضا فروتن نویسنده کتاب شیوه تولید در نهضت جنگل از مخازن مخفی و پر تعداد اسلحه در نهضت جنگل می کند و می نویسد «پیداست گردآوری و نگهداری چنین ذخیره بزرگی از اسلحه برای دست یافتن به هدفی بزرگ بوده، هدفی بزرگ تر از امنیت جنگل و دفاع گیلان» استناد وی بر گزارشی از وزارت جنگ در ۱۵ اسفند ۱۳۰۰ است این گزارش که وزارت جنگ آن را برای نخست وزیر می فرستد چند ماه پس از پایان کار قیام جنگل و استقرار نیروی دولتی در گیلان و در هنگامی تهیه شده که سازمان  ارتش نوین ایران مرکب از پنج لشکر (لشکر پایخت، لشکر شمال، لشکر جنوب، لشکر غرب و لشکر شرق) در تهران و آذربایجان و اصفهان و همدان و مشهد متمرکز و چندین تیپ هم در نقاطی مانند ارومیه، اهواز، رشت و شیراز از سوی وزارت جنگ استقرار یافته است.

وزارت جنگ در این گزارش نوشته است «توپ ها و مهماتی که پس از ختم غائله گیلان به تصرف دولت درآمده برای قوای موجود کافی و از حیث اسلحه و لوازم قشونی فعلاً نقصی نیست»

براساس این گزارش مقدار جنگ افزارهای بدست آمده از قیام جنگل آن قدر بوده که جواب گوی پنج لشکر و چهار تیپ ارتش در آن زمان بوده است و قاعدتاً نهضتی با هدف تجزیه یک ولایت کوچک مثل گیلان نباید این همه اسلحه و تجهیزات نظامی خریداری و انبار می کرده ! (زندگی، تولید، شورش، تخریب و کمال، غلامرضا فروتن، صفحه ۱۸۱)

آخرین استناد بنده در این یادداشت مطالب روزنامه جنگل به عنوان رسانه ی اصلی جریان جنگل است این روزنامه به لحاظ مرامی دو دوره را تجربه کرد یک دوره پیش از اعلام جمهوری و دوره بعد پس از اعلام جمهوری شورائی در شانزدهم خرداد۱۲۹۹شمسی.

در دوره اول انتشار این روزنامه، در سرلوحه صفحه اول پس از لوگوی روزنامه این عبارت در تمامی شماره ها درج می شد «این روزنامه فقط نگاهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان است» محتوای مطالب روزنامه در این دوره آمیخته از مطالب میهن پرستانه و ضد اجنبی است و هیچ بحثی از تجزیه طلبی نیست به طور مثال در شماره ۲۷ این دوره از روزنامه جنگل این طور آمده است «شاهنشاها گیلانی فدائی شاه است عملاً امتحان خود را داده و می دهد احرار گیلان که سه سال است زندگانی پر مشقت جنگل را اختیار، از ایثار هستی و اسارت زن و فرزند پروا نکرده اند جز استقلال مملکت و استقرار اعلی حضرت به سریر سلطنت و ترویج عدالت  قصدی ندارند مقصود اصلی گیلانی این است که متجاوزین به ایران را با هر نوع فداکاری باشد متقاعد کنند که ایران مال ایرانی است و شاه عالیه ایران باید با عظمت و بزرگی سلاطین عظیم الشان ماضیه این کشور زندگانی کنند» (روزنامه جنگل، سال اول، شماره ۲۷ صفحه۳)

در دوره دوم هم با اینکه جنگلی ها به طور رسمی حاکمیت مرکزی ایران را به رسمیت نشناختند و به جای آن حکومت جمهوری شورائی را جایگزین کردند شعار روزنامه در سر برگ آن تغییر کرد و این عبارت در بالای آن درج شد «این روزنامه ناشر افکار کمیته انقلاب سرخ و ارگان حکومتی جمهوری شوروی ایران است»

مطالبی که در این دوره در روزنامه جنگل انتشار یافت جملگی در چهارچوب تمامیت ارضی ایران  است و مثال فراوان در این زمینه در لا به لای این روزنامه یافت می شود که به دلیل کوتاه کردن یادداشت حاضر از ذکر آن صرف نظر می کنم.

نتیجه گیری

در جمع بندی بحث تجزیه طلب بودن یا نبودن میرزاکوچک باید بدون ذره ای تردید گفت عقل حکم نمی کند که میرزا تجزیه طلب بوده باشد و این اتهام بی اساس است موافقان تجزیه طلب بودن وی هم از محمدتقی بهار و احمد کسروی گرفته تا متاخرینی همچون صادق زیبا کلام، حسین دهباشی، محمد نوری زاد، مظفر شاهدی و عبدالرضا داوری معمولاً تحلیل خود را به جای سند ارائه داده اند این در حالی است که مدعیان یک موضوع باید برای ادعای خود سند قابل دفاع ارائه بدهند نه اینکه برای جامعه کم کتاب خوان ایران شبهه مطرح نمایند و پس از طرح شبهه به کناری رفته و توضیح قابل دفاعی برای ادعای خود نداشته باشند که ارائه دهند! از نوشته ها و گفته های این نویسندگان پیداست که اینان ایمان قابل ملاحظه ای در مورد شخص میرزا کوچک و نوع مبارزه ی وی ندارند و به دنبال ایراد گیری هستند و مباحث مطروحه آنان نیز حکایت از این دارد آن ها درک درستی از وقایع نهضت جنگل ندارند و این اظهارات تکراری را از روی دست یکدیگر نوشته اند.

در دروغ بودن تجزیه طلبی میرزاکوچک  و جنگلی ها همین بس که این شایعه از همان شروع فعالیت جنگلی ها در رسانه های مخالف مطرح شد هدف مخالفان از این اتهام برانگیختن احساسات میهن پرستانه ایران دوستان بر ضد جنبش بود تا بدین وسیله آن را منزوی سازند. (میرابوالقاسمی، دکتر حشمت و اندیشه اتحاد اسلام، صفحه ۱۱۴)

مراجع

-رواسانی، شاپور، نهضت میرزاکوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورائی در ایران، نشر شمع

-میرزانژاد موحد/رمضانی نژاد، روزنامه جنگل، فرهنگ ایلیا

-سلطانیان، ابوطالب، رهبری و ایدئولوزی در جنبش جنگل، فرهنگ ایلیا

-فخرایی، ابراهیم، سردار جنگل

– فروتن فومنی، غلامرضا، زندگی تولید شورش تخریب و کمال

-میرابوالقاسمی، محمدتقی، دکتر حشمت و اندیشه اتحاد اسلام در جنبش جنگل، نشر ندا