آیا روزی سایه از «گذر سایه» عبور خواهد کرد
حرف تازه – پس از اینکه در چند روز اخیر موضوع تخریب خانهی پدری هوشنگ ابتهاج موجی از شایعات و نگرانیها را در صفحات مجازی و رسانهها به راه انداخت، در نهایت مدیرکل اداره میراث فرهنگی و گردشگری استان به میدان آمد و در گفتگو با یکی از سایتهای استان واکنش نشان داد. رضا علیزاده در […]
حرف تازه – پس از اینکه در چند روز اخیر موضوع تخریب خانهی پدری هوشنگ ابتهاج موجی از شایعات و نگرانیها را در صفحات مجازی و رسانهها به راه انداخت، در نهایت مدیرکل اداره میراث فرهنگی و گردشگری استان به میدان آمد و در گفتگو با یکی از سایتهای استان واکنش نشان داد.
رضا علیزاده در این باره گفت: «در حال حاضر در مورد این ساختمان مستنداتی در اختیار ما نیست بنابراین نمیتوانیم در مورد ثبت میراثی آن اظهارنظر کنیم. اصالت خود این بنا باید تائید شود زیرا به لحاظ قانونی هنوز در اصالت این بنا و تعلق آن به ابتهاج اطمینان وجود ندارد».
مدیرکل میراث خیلی خلاصه و مفید در همین یک پاراگراف شفافسازی کرد و به سوال و ابهام بسیاری از گیلانیهادر خصوص عدم تعیین تکلیف این ملک پاسخ داد. اما پیش از اینکه به اظهارات ارزشمند علیزادهبرسیم بهتر است فلش بکی بزنیم و ببینیم اصلاً ماجرا از کجا شروع شد.
پیشنهاد خریداری خانه پدری ابتهاج توسط شورای شهر در اردیبهشت ۹۴
دو سال پیش بود که در پی انتشار عکسهایی از خانه پدری سایه که تبدیل به مهدکودک شده بود، عضو شورای شهر رشت پیشنهاد خریداری و احداث خانه شعر و غرل رشت را به اعضای شورا داد. در تاریخ ۲۰ اردیبهشت رضا رسولی اولین بار طرح خریداری خانه و زادگاه استاد ابتهاج و تبدیل آن به خانه شعر و غزل شهر رشت را مطرح کرد و گفت که لازم است تندیس و بناییادبودی متناسب باشان و منزلت ایشان و مردم رشت در ورودی خیابان منتهی به مسجد مستوفی در استاد سرا ساخته و نصب شود و خیابان منتهی به این خانه از سمت سبزه میدان به «گذر سایه» نامگذاری شود.
پس از اینکه این طرح در شورای شهر مطرح شد، شهردار سابق رشت از آن استقبال کرد و حتی مرتضی عاطفی شهردار منطقه دو را مسئول پیگیری این کار کرد. متعاقب آن جلسات مشترکی بین شهرداری، شورای شهر و اداره میراث فرهنگی برگزار شد تا فرآیند ثبت میراثی این بنا طی شود. شهرداری نیز با مالک نیز که خواستار مجوز تخریب و پروانه بود، جلسات مختلفی را برگزار کرد و از او زمان خرید. طرح ساخت سردیس استاد ابتهاج در کنار سردیس اکبر رادی و ناصر مسعودی اجرا شد اما بنا به دلایل نامعلوم تنها سردیس مسعودی و رادی نصب شد.
در تاریخ ۱۸ شهریور ۹۵ بار دیگر موضوع خانه ابتهاج بر سر زبانها افتاد و عضو شورا با بیان این خبر که نخستین گام برای خرید و حفظ خانه «هوشنگ ابتهاج» با تلاش جمعی و تشکیلیک تشکل مردمنهاد در رشت برداشته شده و قرار است این خانه تبدیل به موزه شود، خیال مردم استان را راحت کرد. حتی گفته شد که این طرح به سمع و نظر استاد ابتهاج رسیده و او وعده داده اگر ایناتفاق بیفتد، تمام کتابها و آثارش را به این مجموعه هدیه دهد.
در حالیکه مردم گیلان بی صبرانه در انتظار بازگشایی این موزه بودند، به ناگاه ده روز پیش خبر اقدام مالک این بنا جهت اخذ مجوز برای تخریب آن در فضای مجازی دست به دست شد و تعجب همگان را به دنبال داشت.
حفظ این خانه جزو دغدغههای اداره میراث نیست
در پی این شایعات رضا رسولی در گفتگویی با اشاره به اینکه تنها راهی که میتوان جلوی تخریب خانه را گرفت، ثبت میراثی بنا است، گفت:«ما طی دو سال گذشته به طوری جدی پیگیر خرید و حفظ خانه «هوشنگ ابتهاج» و تبدیل آن به موزه بودیم. در این رابطه چندین جلسه مشترک با میراث فرهنگی داشتیم تا این خانه را به ثبت برساند اما تا جایی که اطلاع دارم روند ثبت آن تا به امروز پیشرفتی نداشته است. متاسفانه به نظر نمیرسد حفظ این خانه جزو دغدغههای اداره میراث باشد. درست از لحظهای که این مسئله مطرح شد، با اداره میراث در میان گذاشتیم اما تاکنون شاهد اتفاق خاصی نبودیم».
شهردار منطقه دو نیز دو روز پیش در گفتگو با رشت رویایی گفت:«حدود دو سال است که بنده و دوستان دیگر به هر دری میزنیم تا از تخریب این ساختمان جلوگیری شود اما متاسفانه دوستان ما در اداره میراث فرهنگی حتی حداقل این زحمت را به خودشان نمیدهند که یک بررسی تخصصی کنند و اعلام کنند که اصلاً این خانه واجد ثبت میراثی است یا خیر. شهرداری خیلی از موانعی که در ابتدای امر توسط میراث مطرح شده بود را برطرف کرد؛ با وجود اینکه شهرداری هیچ ارتباطی با موضوع ثبت آثار میراثی ندارد اما بسیاری از این موانع را از جلوی پای میراث برداشته است. آنها به ما قول دادند که حتماً این بنا را ثبت میکنند؛ با توجه به اینکه در این بنا دو شخصیت ملی زندگی میکردند از یک آیتم ثبت میراثی برخوردار است. ولی متاسفانه تا کنون این وعده عملی نشده است».
دو سال زمان برای تشخیص اصالت ملک
اما رضا علیزاده در نهایت به این صحبتها واکنش نشان داد و با بیان اینکه «اصالت بنا بررسی نشده است» آب پاکی را ریخت روی دست علاقهمندان به ابتهاج و فرهنگ و هنر این استان. در حالیکه بسیاری از جمله عضو شورا تصور میکردند که این بنا در فرآیند ثبت قرار دارد و مسلماً این فرآیند زمانبر است اما با اظهارات آقای مدیرکل مشخص شد که فرآیند ثبت این ملک هنوز اندر خم همان کوچه است؛ یعنی قدم اول برای تایید اصالت اینکه این بنا متعلق به استاد ابتهاج است یا خیر.
اما سوال اینجاست که آیا دو سال برای تشخیص اصالت و دستیابی به مستندات لازم زمان زیادی نیست؟ آیا پیدا کردن این سوال در شهری به این کوچکی با وجود اینکه استاد ابتهاج در قید حیات است و حتی از چهرههای قدیمی و پژوهشگران برجسته هم عصر او در این شهر ساکن هستند، اینقدر کار دشواری است؟
اگر حقیقتاً مسئلهی میراث بر سر دستیابی به مستندات است، چرا تا کنون حرفی از آن به میان نیامد یا به صورت شفاهی یا کتبی در جلسات مشترکی که با شورا و شهرداری داشتند، مطرح نشد. این در حالی است که در تمام این مدت اعضایی که به دنبال اجرایی کردن این طرح بودند، تصور میکردند ملک فرآیند ثبت را پشت سر میگذارد و باید تا زمان ثبت آن صبر کرد تا بشود مسائل تملک و ثبت بنیاد و احداث موزه را دنبال کرد.
خبرنگاران توانستند، کارشناسان میراث نه!
رضا علیزاده در جای دیگری گفته است، کارشناسان میراث چندین بار به ملک مذکور مراجعه کردند تا از نزدیک بررسی کنند اما از آنجایی که مالک مخالفت شدید دارد، اجازه ورود به آنها نداده است. چگونه است که تمام خبرنگاران شهر بارها و بارها به این ملک ورود کرده و عکس گرفتهاند و حتی شهروندان عادی نیز سراغ مالک رفتهاند و با او در این باره صحبت کردهاند اما طی دو سال گذشته کارشناسان میراث موفق نشدهاند داخل شوند؟
اداره میراث در انتظار خانواده ابتهاج
مدیرکل میراث صحبتهای دیگری کرده که قابل تامل است. قطعاً او نسبت به هوشنگ ابتهاج شناخت کافی دارد و از جایگاه والای او در عرصهی هنر و ادبیات این کشور واقف است. شکی هم نیست که او کتاب «پیر پرنیان اندیش» را مطالعه کرده و خاطرات کودکی استاد را در همین محله و خانه خوانده است.
اما با این وجود علیزاده به خبرگزاری ایسنا گفته که چون مالک در حال حاضر زیر بار کوچکترین رفتار تفاهمی با میراث فرهنگی نمیرود، بنابراین مدیریت شهری قول متقاعد کردن مالک را داده است، اما نخست باید وضعیت اعتبار ملک مشخص شود و یک نفر از اعضای خانواده آقای ابتهاج به ما بگوید که این همان ملک است.
اما جناب مدیرکل باید بدانند که اگر دو سال منتظر ایستادهاند تا شخص ابتهاج تشریف بیاورد و به او بگوید، بله این همان خانهی کودکی من است، قطع یقین باید بدانند که این دو سال بیست سال خواهد شد اما چنین اتفاقی نخواهد افتاد؛ زیرا اولاً در هیچ کجای دنیا چنین رفتاری رسم نیست، ثانیاً استاد ابتهاج نیازی به این موزه ندارد و بیش از هر چیز رشت و شهروندانش به حفظ این بنا نیازمند هستند.
جایگاه هوشنگ ابتهاج در عالم ادب و هنر کشور امری بدیهی است و انتظار میرود مسئولین استانی حداقل به شان و منزلت سرمایههای تکرار نشدنی کشور احترام بگذارند. وقتی یک انجمن مردم نهاد میتواند به دیدار استاد ابتهاج برود تا درباره این موضوع نظر ایشان را جویا شوند، قطعاً راه دوری نمیرفت که اداره میراث هم طی دو سال نمایندهای را نزد ایشان میفرستاد تا به مستندات لازم دست یابد.
همسایهها یاری کنید تا اداره میراث، میراثداری کند
البته به نظر نمیرسد مسئله بر سر مستندات باشد یا اگر هست، پیدا کردن آن جزو دغدغههای اداره میراث فرهنگی استان نیست. زیرا مدیرکل میراث فرهنگی از مدیران شهرداری و اعضای شورای شهر میخواهد که در این موضوع نقش آفرینی جدیتری داشته باشند و از آنها میخواهد تمام مدارکی که اذعان دارد این ملک متعلق به ابتهاج بوده را ارائه دهند.
اظهارات علیزاده مصداق همان ضربالمثل معروف است که «همسایهها یاری کنید تا اداره میراث، میراثداری کند». جالب است برای اینکه ملکی با این ارزش والای فرهنگی ثبت میراثی شود، شهرداری بایددنبال جمعآوری مدارک برود و به اداره میراث تحویل دهد. اما واقعاً اگر مشکل در این بود چرا حالا که مسئلهی به بحران نزدیک شده این حرفها مطرح میشود.
برآیند این حرفها نشان میدهد که اداره میراث نه تنها دغدغهای ندارد که حتی دنبال مدارک مورد نیاز خود برود حتی تمایلی هم برای ثبت این بنا ندارد زیرا تنها نتیجهای که از این همه زحمت حاصل شده زمان ارزشمند دو سالهای بود که این وسط کشته شد.
آیا سایه از «گذر سایه» روزی عبور خواهد کرد
البته این اتفاقها، موضوع تازهای نیست ولی خانهی پدری ابتهاج بهانهای شد تا عمق فاجعه و نبود دغدغهی لازم برای حفظ میراث فرهنگی و تاریخی استان مشخص شود. میراث ارزشمند بسیاری که مغفول مانده و حتی با وجود ثبت میراثی آن بسیاری در معرض تخریب هستند.
شاید مدیرکل اداره میراث هر از چندگاهی با آماربازیها و آمارسازیها، مدعی توسعهی گردشگری رشت و استان باشد اما واقعیت این است مادامی که بخواهیم به آمار ماشینهای ورودی به استان در ایام پیک گردشگری دلخوش باشیم، صنعت گردشگری ما همین صنعت نیمهجان یک بام و دو هوا خواهد بود.
واقعیت تلخ این است که رشت از معیارهای یک شهر گردشگرپذیر برخوردار نیست؛ هرچند دارای بیشترین پتانسیل است اما پتانسیلی که بالفعل نشده است زیرا اساساً عزمی وجود نداشته تا این جاذبهها را برای گردشگران ایجاد کند و معلوم نیست اگر همین چند اقدام شهرداری جهت احداث پیادهراه و پارک و آبنما نبود، اکنون چه حرفی میتوانستیم از گردشگری داشته باشیم.
ادعای ما این است که رشت شهر فرهنگ است؛ اما یک شهر با حرف، فرهنگی نمیشود و باید آثاری مشخصی برای درک و لمس این موضوع برای گردشگران وجود داشته باشد. مثل همین موزه سایه که میتواند سرمایهی گرانبهایی برای رشت باشد اما غفلت ما باعث شده، شهر تهران گوی سبقت را از ما برباید و خانهی سایه را در تهران به ثبت برساند؛ سایهای که متعلق به رشت و گیلان است. اما گویا موزهی سایه نیز قرار نیست سرنوشت متفاوتی از دیگر برنامههای مشابه پیدا کند؛ مثل موزهی هنرهای معاصر گیلان که سالهاست در حد حرف باقی مانده یا موزهی تئاتر، موزهی آموزش و پرورش و غیره. حال باید منتظر ماند و دید، آیا سایه از «گذر سایه» روزی عبور خواهد کرد یا خیر.
رشت رویایی – محمد غلامی پور
ارسال دیدگاه